eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
555 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ✍️ ساعت چهار صبح از خواب بیدار می‌شوم. گیج گیجم. از چهارشنبه تا حالا درست و حسابی نخوابیده‌ام. یا در ماشین چشم بر هم گذاشته‌ام، یا در خانه ی دوستان عراقی حداکثر شش ساعت خوابیده‌ام(دیشب شش ساعت خوابیدم وگرنه کاظمین هم همان سه چهار ساعت بود). اصلا اربعین همه چیزش فرق می‌کند. در این راه کسی کسی که حداقل هشت ساعت در روز می‌خوابید، اگر در چند روز درست و حسابی نخوابد هم اعتراضی نمی‌کند چون از راه دیگری شارژ می‌شود... بعداز بیدار شدن، شورای تصمیم‌گیری برگزار می‌شود با موضوع مهم: کی بریم حرم بهتره؟ بعد از بحث‌ها و مذاکرات فراوان، بعد نماز همه بیرون از خانه ابوفاطمه ایستاده‌ایم. اصرار کردند حتما ظهر خانه‌شان باشیم چون هوا خیلی گرم است. چند قدم که از خانه دور می‌شویم، خیابان شلوغ می‌شود و آدم‌ها کوله به دوش به مقصد کربلا راهی پیاده‌روی می‌شوند. ساعت پنج صبح است، ولی موکب‌ها دارند به مردم صبحانه می‌دهند. چون خیلی تا حرم راه است، سوار وسیله نقلیه‌ای می‌شویم که انگار نصف جلویی موتور را وصل کرده‌اند به چیزی مانند نصف عقبی نیسان که کمی از آن کوچک‌تر و دیواره‌هایش کوتاه‌تر است. با موتور-نیسان به حوالی وادی‌السلام می‌رویم. وادی‌السلام بزرگترین قبرستان جهان است و ظاهر عجیبی دارد. مثل بهشت زهرا نیست که همه قبرها یک اندازه و با نظم و ترتیب و تقریبا هم‌شکل باشند. مقبره‌هایی که هر چند قدم دیده می‌شود، قبرهای کوتاه و بلند، بنرهای بزرگ با عکس متوفی و... وادی السلام را از قبرستان‌های ایران متفاوت می‌کند. دوست دارم در وادی‌السلام قدم بزنم. اینجا محل عبرت گرفتن است، محل بیدار کردن فطرت... اما نمی‌شود. باید زودتر به حرم برویم و با بابا علی دیداری تازه کنیم. مسافتی را پیاده می‌رویم و از تفتیش‌ها رد می‌شویم. قرار می‌گذاریم و وارد حرم می‌شویم. حرم شلوغ است، خیلی شلوغ. با بطری همراهمان یک وضوی فوری می‌گیریم و به سمت ضریح می‌رویم. سال ۹۸ هم که آمدیم بر اثر اتفاقات آنقدر سریع زیارت کردم و دستم به ضریح نرسید و فقط گوشه‌ای از ضریح را دیدم که از همان روز حسرت یک زیارت حسابی در حرم بابا علی به دلم مانده است. هر کس از سمت ضریح برمی‌گردد به ما نصیحت می‌کند: نروید، خفه می‌شوید، ازدحام خیلی زیاد است. خودمان که کمی نزدیک به در ورودی ضریح می‌شویم، با تک‌تک سلول‌های بدن حس می‌کنیم ازدحام را. پشیمان می‌شویم برمی‌گردیم. روا نیست مردم را هل بدهیم و اذیت شوند، مادر هم گفت: معصومه نریا، راضی نیستم. دلم برای در آغوش کشیدن ضریح و عطر خوشش را استشمام کردن پر می‌کشد؛ اما خودم را راضی می‌کنم که حرم فقط ضریح نیست و امام به کل حرم توجه ویژه دارند. ده قدمی از در ورودی راهرویی که می‌رسد به ضریح دور می‌شوم. دلم می‌خواهد ضریح را ببینم و دنبال راهی می‌گردم. برمی‌گردم و روی پنجه پا بلند می‌شوم و می‌بینمش. گوشه بالای ضریح قسمت مردانه از اینجا مشخص است. شروع می‌کنم با پدر حرف زدن. حرف‌هایم که تمام می‌شود، به صحن حضرت زهرا می‌روم و گوشه‌ای جاگیر می‌شوم. بعد از خواندن زیارت عاشورایی که رفیقم سفارش کرده بود حرم امیرالمومنین برایش بخوانم، نظرم به ضریحی می‌افتد مثل پنجره فولاد در مشهد. می‌روم ببینم چه خبر است. ضریح از اینجا کامل مشخص است، ضریح زیبای بابا علی ، پدر عالم، همسر زهرا، امیرالمومنین از اینجا پیداست. الهی دورش بگردم که دلش نمی‌آید کسی ناراحت از حرمش برود (تجربه دومی که به کارتون میاد اینه: خانم‌ها در انتهای صحن حضرت زهرا می‌تونین اگر به هر دلیلی نمی‌خواید وارد محوطه ضریح بشید، دل سیر ضریح رو ببینید). حین رفتن به سمت مامان، می‌بینم خانمی دارد برای جمعی کوچک درباره حجاب و انقلاب حرف می‌زند. آنقدر شیرین و دلچسب حرف می‌زند که پای حرف‌هایش می‌نشینم و در کمال ناباوری می‌فهمم که خواهر شهید خادم صادق است، همان شهیدی که چندی پیش دختر و همسرش برای امر به معروف در اصفهان کتک خوردند، بعد از اتمام صحبت‌هایش جلو می‌روم و در آغوشش می‌کشم.‌.‌‌. ازدحام در حوالی ضریح آنقدر زیاد می‌شود که درهایی که صحن را به محوطه نزدیک ضریح وصل می‌کند می‌بندد‌. چند دقیقه بعد چند مرد دوان‌دوان می‌آیند و برانکارد را به سمت آنجا می‌برند. نگران می‌شوم. آیت‌الکرسی می‌خوانم و فوت می‌کنم سمت درهای بسته. فرصت نداریم، باید برویم. ابوفاطمه منتظر است... "ایوان نجف عجب صفایی دارد..." http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام ممنونم از لطف شما فقط رمان رفیق مربوط به فتنه ۸۸ هست. و اهمیت این حادثه تاریخی و عبرت‌هاش نباید کم‌رنگ بشه.
💔😔
سلام آمار دقیقی که در دست نیست ولی تخمین روی حدود هفت هزار نفره و شاید بیشتر.
سلام نابود که نه، قراره از نو نوشته بشه. توصیه می‌کنم فعلا نسخه قبلی رو منتشر نکنید. و فعلا اگر نخوندید این رمان رو، مطالعه‌ش نکنید.
سلام بله واقعا درسته. بنده برای رمان سلما درگیر همین مشکل هستم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام خانم رضوی... ان‌شاءالله زیارتشون قبول و سفرشون بی‌خطر باشه✨
🚩 همه جا کربلاست... 🏴 پیاده‌روی مردمی اربعین حسینی 📍از منازل، مساجد و حسینیه‌ها 🚩 به سمت گلستان شهدای اصفهان ⏱ از اذان صبح تا شام اربعین 🔻 الی اصحاب الحسین(علیه‌السلام) _________________ ☎️ شماره‌های تماس برای برپایی موکب در مسیر پیاده‌روی: 03134490011 09376075610 @rabteasheghi
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحیم #روایت_زیبایی ✍️ #معصومه_سادات_رضوی ساعت چهار صبح از خواب بیدار می‌شوم. گی
بسم الله الرحمن الرحیم ✍️ ساعت ۳:۳۸ دقیقه، به مقصد طریق الحسین از خانه ابوفاطمه بیرون می‌زنیم. دیشب با اهل خانه خداحافظی کردیم. عمیق دلتنگ خانواده ابوفاطمه و مهربانی‌شان می‌شوم. از آنجا تا عمود اول باید مسافتی را پیاده برویم و عجبا که در این مسیر موکب‌ها در این ساعت شب فعالند. به این نتیجه رسیدم که موکب‌ها هیچ‌گاه تعطیل نمی‌شوند و فقط خدماتشان از حالتی به حالت دیگر تغییر می‌کند. صدای «هلابیکم» موکب‌دارها حالم را خوش می‌کند. آفتاب آرام آرام از پشت ساختمان‌ها سرک می‌کشد که به عمود اول می‌رسیم. اولین قدم در مسیر نجف_کربلا را برمی‌دارم. بالای هر عمود عکس یک شهید را زده‌اند. در عمود دوم عکس حاج قاسم را می‌بینم که دارد لبخند می‌زند و انگار ورودم را به مسیر خوشامد می‌گوید. بیشترین نوشته‌ای که رو کوله‌ها دیده می‌شود، "تک‌تک قدم‌هایم را نذر ظهورت می‌کنم" است و هر لحظه این برگه‌ها یادآوری می‌کنند اینجا اتفاقی رخ می‌دهد که زمینه‌ساز ظهور است. زن و مرد، پیر و جوان، نوزادهای توی کالسکه، دختران کوچک ‌‌‌همه دارند در این مسیر قدم برمی‌دارند. پیرمردی را با موهای سپید می‌بینم که روی زمین نشسته است و دستمالی در دست دارد. به سرعت خم می‌شود و کفش‌های خاک‌آلود هر کسی را رد می‌شود یک دستمال سریع چند ثانیه‌ای می‌کشد، آنقدر سریع که زائر نمی‌تواند واکنشی نشان بدهد. "این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟" در این مسیر فرشته‌های کوچک عراقی به شما دستمال کاغذی تعارف می‌کنند و به کف دستتان عطر می‌زنند. زنی دختر را در جعبه پلاستیکی میوه گذاشته و با تکه پارچه ای به دنبال خود میکشد  فردی با صدای خوش بلند بلند حسین حسین میگوید روضه می‌خواند. پیاده‌روی اربعین روضه است؛ دخترهای کوچک، نوزادان شش ماهه، آب فراوان،  گرما، سرما، سوز آفتاب، خادمان عراقی، جمعیتی که اگر عاشورا بودند، نمی‌شد آنچه که شد... اینجا روضه مجسم در جریان است... چند ده عمود دیگر باید به یک موکب برویم. هوا گرم است و کودک و نوزاد همراهمان است. عصر دوباره به این رودِ همیشه در جریان ِخروشان می‌پیوندیم... "پشت سر مرقد مولا، روبرو جاده و صحرا،  بدرقه با خود حیدر، پیشِ رو حضرت زهرا..." http://eitaa.com/istadegi