سلام
آمار دقیقی که در دست نیست ولی تخمین روی حدود هفت هزار نفره و شاید بیشتر.
#پاسخگویی_فرات
سلام
نابود که نه، قراره از نو نوشته بشه.
توصیه میکنم فعلا نسخه قبلی رو منتشر نکنید.
و فعلا اگر نخوندید این رمان رو، مطالعهش نکنید.
#پاسخگویی_فرات
سلام
بله واقعا درسته. بنده برای رمان سلما درگیر همین مشکل هستم.
#پاسخگویی_فرات
🚩 همه جا کربلاست...
🏴 پیادهروی مردمی اربعین حسینی
📍از منازل، مساجد و حسینیهها
🚩 به سمت گلستان شهدای اصفهان
⏱ از اذان صبح تا شام اربعین
🔻 الی اصحاب الحسین(علیهالسلام)
_________________
☎️ شمارههای تماس برای برپایی موکب در مسیر پیادهروی:
03134490011
09376075610
#الی_اصحاب_الحسین
#اربعین
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
مهشکن🇵🇸🇮🇷
🚩 همه جا کربلاست... 🏴 پیادهروی مردمی اربعین حسینی 📍از منازل، مساجد و حسینیهها 🚩 به سمت گلستان شه
انشاءالله در سالن اجتماعات گلستان شهدا منتظر عزیزان اصفهانی هستیم...
مهشکن🇵🇸🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحیم #روایت_زیبایی ✍️ #معصومه_سادات_رضوی ساعت چهار صبح از خواب بیدار میشوم. گی
بسم الله الرحمن الرحیم
#روایت_زیبایی
✍️ #معصومه_سادات_رضوی
ساعت ۳:۳۸ دقیقه، به مقصد طریق الحسین از خانه ابوفاطمه بیرون میزنیم. دیشب با اهل خانه خداحافظی کردیم. عمیق دلتنگ خانواده ابوفاطمه و مهربانیشان میشوم. از آنجا تا عمود اول باید مسافتی را پیاده برویم و عجبا که در این مسیر موکبها در این ساعت شب فعالند. به این نتیجه رسیدم که موکبها هیچگاه تعطیل نمیشوند و فقط خدماتشان از حالتی به حالت دیگر تغییر میکند. صدای «هلابیکم» موکبدارها حالم را خوش میکند. آفتاب آرام آرام از پشت ساختمانها سرک میکشد که به عمود اول میرسیم. اولین قدم در مسیر نجف_کربلا را برمیدارم. بالای هر عمود عکس یک شهید را زدهاند. در عمود دوم عکس حاج قاسم را میبینم که دارد لبخند میزند و انگار ورودم را به مسیر خوشامد میگوید. بیشترین نوشتهای که رو کولهها دیده میشود، "تکتک قدمهایم را نذر ظهورت میکنم" است و هر لحظه این برگهها یادآوری میکنند اینجا اتفاقی رخ میدهد که زمینهساز ظهور است. زن و مرد، پیر و جوان، نوزادهای توی کالسکه، دختران کوچک همه دارند در این مسیر قدم برمیدارند. پیرمردی را با موهای سپید میبینم که روی زمین نشسته است و دستمالی در دست دارد. به سرعت خم میشود و کفشهای خاکآلود هر کسی را رد میشود یک دستمال سریع چند ثانیهای میکشد، آنقدر سریع که زائر نمیتواند واکنشی نشان بدهد.
"این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟"
در این مسیر فرشتههای کوچک عراقی به شما دستمال کاغذی تعارف میکنند و به کف دستتان عطر میزنند. زنی دختر را در جعبه پلاستیکی میوه گذاشته و با تکه پارچه ای به دنبال خود میکشد فردی با صدای خوش بلند بلند حسین حسین میگوید روضه میخواند. پیادهروی اربعین روضه است؛ دخترهای کوچک، نوزادان شش ماهه، آب فراوان، گرما، سرما، سوز آفتاب، خادمان عراقی، جمعیتی که اگر عاشورا بودند، نمیشد آنچه که شد... اینجا روضه مجسم در جریان است...
چند ده عمود دیگر باید به یک موکب برویم. هوا گرم است و کودک و نوزاد همراهمان است. عصر دوباره به این رودِ همیشه در جریان ِخروشان میپیوندیم...
"پشت سر مرقد مولا، روبرو جاده و صحرا، بدرقه با خود حیدر، پیشِ رو حضرت زهرا..."
#حب_الحسین_یجمعنا
http://eitaa.com/istadegi
بسم الله الرحمن الرحیم
#روایت_زیبایی
✍️ #معصومه_سادات_رضوی
عصر که از موکب بیرون میزنیم، بدجور ضعف کردهام. از خانواده جدا میشوم و دنبال چیزی میگردم که بخورم. یک بامیه داغداغ و یک کتلت نجاتم میدهد. آرام آرام راه میروم. در این سیصد عمود تا محل قرار مشخص شده از خانواده جدا شدم و خودم میان شلوغیها عمود به عمود میروم و کسی نمیداند که هستم و از کجایم و ایرانیام یا عراقی. یک گم بودن میان شلوغی قشنگ...
اذان که میدهند راهم را کج میکنم و داخل یک موکب کوچک میروم. گوشهای پیدا میکنم و با بطری همراهمان وضو میگیرم تا بایستم به نماز. دختری لواشک باز میکند و به دوست هایش تعارف میکند، به من هم. موقع رفتن روسری را مرتب میکنم که زنی میگوید: عینکی هستی؟
و با جواب مثبتم یک بند عینک زیبا به من هدیه میدهد.
"حب الحسین یجمعنا"
مسیر نجف کربلا در مدتی مدت پیادهروی سه لاین است. یک لاین ماشینرو، یک لاین که دو طرف موکب است و یک لاین بین این دو که موکب در آن وجود ندارد و مخصوص پیاده روی تند است. به لاین تندرو میروم که برق جاده چند دقیقهای قطع میشود. تاریکی عاشقان مشکی پوش حسین را در آغوش میکشد اما لحظهای این جریان پرخروش صبر نمیکند و به حرکت ادامه میدهد.
«تاریخ نشان داده قافله حسینی معطل هیچکس نمیماند.»
به محل قرار میرسم. دیگر توان ادامه ندارم. تصمیم بر این میشود امشب در موکب بخوابیم و فردا صبح به حرکت ادامه دهیم...
در موکب جاگیر میشویم و به لطف خاله جان، سر حرف با صاحبان موکب باز میشود. یکی دو ساعتی با عربی دست و پا شکسته با آنها حرف میزنیم میزنیم میخندیم. میخوابیم تا بعد از اذان صبح چند صد عمود خود را به حرم نزدیک کنیم...
"عشق تو هدیهای است از طرف خدا به بنده، انسان ذاتا به حسین بن علی علاقه منده، هر کی سر خم کنه پای علم تو سربلنده..."
#حب_الحسین_یجمعنا
http://eitaa.com/istadegi
🌱 #به_نام_خدای_حسین_آفرین 🌱
...
به قلم: #کوثر_سادات_مصباح
شهریور سال نود و هشت توفیق شد و با خانواده رفتیم کربلا. این سفر از جهاتی خاص بود؛ برای همین از قبل سفر، شروع کردم به نوشتن و سفرنامه مفصلی نوشتم. امسال قرار بود مقارن با تاریخ قمری سفر که از روز عاشورا شروع شد، سفرنامه را در کانال منتشر کنیم. به دلایلی نشد ولی بنا شد قسمت کوتاهی از آن تا ایام اربعین منتشر شود.
در زمان بازنویسی و تایپ آن، متوجه شدم متن به شدت مستعد برداشتهای منفی است. این قسمت را در خود کربلا نوشتم و واقعا در حال و هوای خاصی بودم که نوشتم. الان که از آن جنون خارج شدم و میخوانمش، میبینم قسمتهایی از آن صرفا با زاویه دید یک فرد دیوانه قابل فهم است و اگر منطق بخواهد خیلی وسواس به خرج دهد، حتی میتواند برداشت کفر داشته باشد...!
با این حال، خود متن اصلی حال و هوایی دارد که قطعا بعد از ویرایش نخواهد داشت.
خیلی دو دل بودم که بازنویسی بکنم یا خیر.
یا خانم شکیبا هم مشورت کردم و قرار شد بدون ویرایش منتشر شود.
چنانچه قسمتی برایتان ابهام داشت یا مجنون درونتان نتوانست آن را هضم کند، بپرسید.
این متن، اولین فصلِ بدون نام، از سفرنامهی «اسمهای بدون فصل، فصلهای بدون اسم» است...
✍کوثر سادات مصباح
#حب_الحسین_یجمعنا
http://eitaa.com/istadegi