مهشکن🇵🇸🇮🇷
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت 103 خنده فاطمه ب
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰
📙رمان امنیتی #شهریور 🌾
✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا
قسمت 104
یک لقمه دیگر میگیرد و چشمک میزند: نگران نباش، دستای من کثیف نیست، املتش رو هم بهداشتی درست کردم.
به پنهای صورت میخندم: میدونم. خیلی ممنونم.
ولی در حقیقت، با همه وجود دلم میخواهد عباس زنده بود و من هم از آن املتهای غیربهداشتیاش میچشیدم.
فاطمه از پشت میز بلند میشود و میگوید: غذات که تموم شد بیا اتاق مامان. یه چیزی برات دارم... فکر کنم خوشحالت کنه. من میخوام برای مامان نماز لیلهالدفن بخونم.
-چی؟
باز هم لبخندش غمگین میشود: نماز شب اول قبر. اینطوری روحش آرومتره...
نگاه از من میدزدد تا اشکش را نبینم و میرود. با شوق دیدن چیزی که میخواهد نشانم بدهد، غذایم را تندتند فرو میدهم و تمام میکنم. از آشپزخانه بیرون میآیم و میروم به سمت راهرو؛ اما نزدیک در که میرسم، پاهایم میخشکند.
میترسم جلوتر بروم و جای خالیاش را ببینم. اصلا مگر میشود آن اتاق را بدون مادر عباس تصور کرد؟
خودم را وادار میکنم جلوتر بروم. در آستانه در، متوقف میشوم. وسایل اتاق، مثل بچههای یتیم، به هم تکیه دادهاند و گریه میکنند انگار.
مهتاب روی بستر خالیاش سایه انداخته و داروهای روی پاتختی، به انتظار مادر عباس نشستهاند تا بتوانند تسلای دردش باشند؛ ولی چند روز است که از زمان خوردنشان گذشته.
کتابهایش روی پاتختی...
جانمازش کف اتاق...
عکسهای عباس و مطهره و نقاشی من...
همه غربتزده و بغضآلود نگاهم میکنند. فاطمه دارد نماز میخواند. همانجا کنار در مینشینم. نمیتوانم جلوتر بروم؛ هرچند دوست دارم تکتک لباسهایش را ببویم و در آغوش بگیرم.
به انتظار تمام شدن نماز فاطمه، زانوهایم را در آغوش میگیرم. همانطور نماز میخواند که عباس میخواند؛ باوقار و شمرده.
وقتی عباس تحویلم داد به هلال احمر، نمازش را همانجا مقابل من خواند و من تمام مدت نگاهش کردم. دوست داشتم تمام نشود این نماز خواندنش و باز هم کنارم بماند.
#ادامه_دارد ...
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/6820
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#فاطمه_شکیبا
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸🇮🇷
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت 103 خنده فاطمه ب
این خباثتهای عباس رو توی خط قرمز رو نکرده بودم🙄
مهشکن🇵🇸🇮🇷
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت 103 خنده فاطمه ب
تخریب نیست که، بالاخره هرکسی یه شیطنتهایی داره...
خوب کاری کرده بود؟ به نظر من کسی که این کار رو بکنه خونش حلاله!!
مهشکن🇵🇸🇮🇷
تخریب نیست که، بالاخره هرکسی یه شیطنتهایی داره... خوب کاری کرده بود؟ به نظر من کسی که این کار رو بک
لازم نیست برید بیرون، فقط از این بلاها سر کسی که حساسه نیارید. واقعاً آزاردهنده ست
مهشکن🇵🇸🇮🇷
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت 103 خنده فاطمه ب
سلام
معذرت میخوام، سعی میکنم بلندترش کنم
واقعا انتظار این که یه مرد جنگی، در شرایط کاملا عادی، توی خونه و برای املت درست کردن برای خانوادهش دستش رو بشوره، انتظار زیادیه؟😐
شاید عادت به این کار نداشته باشه ولی آخه وقتی میتونه چرا این کار رو نکنه؟؟
اصلا چرا من دارم سر این قضیه بحث میکنم؟😐
مهشکن🇵🇸🇮🇷
سلام معذرت میخوام، سعی میکنم بلندترش کنم واقعا انتظار این که یه مرد جنگی، در شرایط کاملا عادی، تو
ولی دور از شوخی...
احترام نذاشتن به حساسیتهای بقیه و توجیه کردنش با اسم شوخی، نه تنها خندهدار و قشنگ نیست، بلکه اوج بیفرهنگیه.
آدمها با هم فرق دارند، یکی روی بهداشت حساسه و یکی نه. یکی از رنگ آبی خوشش میاد و یکی رنگ سبز. یکی کلهپاچه دوست داره یکی از کلهپاچه متنفره.
ما وقتی میتونیم ادعا کنیم واقعا «انسان» هستیم که بتونیم با این تفاوتها کنار بیایم و به دیگران احترام بذاریم.
اگه هنوز بلد نیستیم به خط قرمزها و سلایق افراد احترام بذاریم، باید به خیلی از صفات انسانیمون شک کنیم...
اینا رو چرا میگم؟
چون خود من روی رعایت یه سری مسائل بهداشتی حساسم. البته نه خیلی شدیده و نه غیرعادیه.
ولی بارها شده از طرف خیلی از دوستان و اطرافیان برچسب وسواسی خوردم، مسخره شدم، تحقیر شدم و عبور از قرمز من براشون شوخی و تفریحه.
راستش رو بگم، من واقعاً نمیتونم ببخشمشون.(این رو مستقیماً بهشون نمیشه گفت، چون با این واکنش مواجه میشم که: «تو اصلا جنبه شوخی نداری!»)
اینطوری میشه که گاهی چارچوبهای خودم، برام مهمتر از آدمای دور و برم میشن و کمکم ازشون فاصله میگیرم.
من اگر بدونم یه نفر از یک رفتار بدش میاد و اذیت میشه، اون رفتار رو تکرار نمیکنم، حتی به بهانه شوخی.
چون ما گاهی فکر میکنیم داریم شوخی میکنیم، درحالی که حواسمون نیست یه نفر داره با تفریح ما عذاب میکشه...
خلاصه که... بجای برچسب زدن به دیگران و سرزنش رفتارهاشون، بهتره یاد بگیریم به هم احترام بذاریم و در عین این که خودمون هستیم، بقیه رو وادار نکنیم مثل ما باشن...
سلام
بله وسواس خیلی بده؛ و کلا حساسیت روی هر چیزی در حدی که زندگی رو از روند عادی خارج کنه. اما در نظر داشته باشید،
اولا: تشخیص این که یک نفر وسواس داره یا نه، به عهده ما نیست، به عهده روانشناس و مشاوره.
دوما: درمانش هم به عهده ما نیست، بلکه به عهده مشاور و روانشناسه. پس ما نباید سعی کنیم به خیال خودمون با لجبازی با یک فرد وسواسی، درمانش کنیم. این روش درمان خیلی وقته که منسوخ شده.