eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
546 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️امشب که زمین و آسمان می‌گرید ◾️از بهر غریب سامرا می‌گرید ◾️جا دارد اگر که شیعه خون گریه کند ◾️چون مهدی صاحب‌الزمان می‌گرید 🏴شهادت جانسوز امام هادی(ع) تسلیت باد امشب به احترام امام عزیزمان رمان نداریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 امام هادی علیه‌السلام: «فروتنی در آن است که با مردم چنان کنی که دوست داری با تو چنان باشند». 💢 فرارسیدن سالروز شهادت دهمین پیشوای امامت و ولایت، حضرت امام علی النقی الهادی علیه‌السلام تسلیت باد. http://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
✨بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم✨ 🌷 #ریحانه 🌷 ‼️آنچه بانوان و دختران کشورم باید بخوانند...🌱 اگر فضای فر
✨بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم✨ 🌷 🌷 ‼️آنچه بانوان و دختران کشورم باید بخوانند...🌱 برای تلاش فرهنگی و حقوقی در راه رسیدن زن به نقطه مطلوب، از لحاظ اجتماعی و از لحاظ فردی دو گونه هدف می‌شود تصویر کرد: یک هدف این است که ما برای رسیدن زن به کمال وجودی خود تلاش کنیم، به مبارزه بپردازیم و بنویسیم و بگوییم. یعنی زن در جامعه، اوّلاً به حقّ انسانی و حقیقی خود برسد؛ ثانیاً استعدادهای او شکوفا شود و رشد حقیقی و انسانی پیدا کند و در نهایت به تکامل انسانی نائل گردد. زن در جامعه به صورت انسان کامل در آید؛ انسانی که می‌تواند به پیشرفت بشریّت و جامعه خود کمک کند و در محدوده توانایی‌های خود، دنیا را به بهشت برین و زیبایی مبدّل سازد. یک نوع هدف دیگر این است که ما از این گفتن و تلاش کردن و احیاناً به مبارزه پرداختن بخواهیم یک نوع حالت تخاصم و جدایی و رقابت خصمانه میان دو جنس زن و مرد به وجود آوریم و دنیایی بر اساس رقابت بسازیم؛ کانّهُ در جامعه بشری، مردان یک طرف قرار دارند، زنان هم در طرف دیگر و این‌ها بر سر دستاوردی با هم نزاع می‌کنند و زن می‌خواهد در این قسمت بر مرد غالب و فائق شود! آیا هدف این است؟ پس، دو دیدگاه در مورد هدف این تلاش و این حرکت - یا اگر تعبیر کنیم این نهضت - می‌تواند ترسیم شود: هدف اوّل، هدف اسلامی است؛ هدف دوم، هدف کوته‌بینانه است، که در تلاش‌هایی که در کشورهای غربی می‌شود، ما ردّ پای هدف دوم را بیشتر مشاهده می‌کنیم. در خلال صحبت، توضیح بیشتری در این زمینه داده خواهد شد. این یک سؤال است که باید روشن شود؛ هدف از این تلاش برای زن یا برای حقوق زنان چیست؟ 💠بیانات امام خامنه‌ای در دیدار جمعی از بانوان، ورزشگاه آزادی، ۱۳۷۶/۰۷/۳۰ ادامه دارد... https://eitaa.com/istadegi
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت 105 همیشه وقتی پ
🔰 🔰 📙رمان امنیتی 🌾 ✍️به قلم: قسمت 106 یک لحظه تمام سلول‌هایم از شوق فریاد می‌کشند. حالا حرف‌هایش را می‌فهمم. کلمات فارسی چه شیرین می‌نشینند در قالب صدایش! عباس برگشته، انگار دوباره زنده شده. دوست دارم چشمانم را باز کنم و خودش را در مقابلم ببینم؛ ولی می‌ترسم از باز کردنشان؛ چون می‌دانم که نیست. مادر عباس، چند لحظه مکث می‌کند و بعد صدایش پر می‌شود از شوق و شاید بغض: خودتی مادر؟ عباس می‌خندد؛ خنده‌ای کوتاه و شکسته: آره خودمم دیگه! - الهی دورت بگردم... چرا زودتر زنگ نزدی؟ نگفتی دل ما برات تنگ می‌شه؟ من هم مثل مادر عباس بغض کرده‌ام؛ و مثل خودش. در دل می‌گویم: نگفتی دل من برات تنگ می‌شه؟ نگفتی تنها می‌شم؟ چرا برنگشتی پیشم؟ و عباس انگار جواب من را می‌دهد: شرمنده‌تونم. نشده بود. دستم را می‌گیرم مقابل دهانم و به اشک‌هایم اجازه می‌دهم بریزند. حتما یک گوشه از وجود عباس، موقع شهادت پر از شرمندگی بوده؛ شرمندگی از من، مادرش و تمام کسانی که منتظرش بودند. می‌شود او را بخشید. و شاید، اگر همان‌طور که فاطمه می‌گوید، هنوز هم زنده باشد، حتما هنوز شرمنده است و شاید شرمنده‌تر از قبل. شاید هربار که من را می‌بیند، با خودش افسوس می‌خورد که ای کاش رهایم نمی‌کرد تا الان تبدیل بشوم به یک تروریست. مادر عباس می‌گوید: می‌دونم سرت شلوغه... ولی زودتر زنگ بزن. آخه برنمی‌گردی که... بذار صدات رو بشنویم حداقل. عباس فقط آه می‌کشد؛ طولانی و سنگین. نمی‌دانم چندتا غم در سینه‌اش بوده که برآیندش چنین آهی شده. مادرش می‌پرسد: مادر اونجا هوا خوبه؟ خورد و خوراکت خوبه؟ باز هم انگار مادرش از من سوال پرسیده و در دل جوابش را می‌دهم: نه، هیچی خوب نیست. حالم خوب نیست. کاری که قراره بکنم خوب نیست. شرایطم خوب نیست. و فقط نیاز دارم به خودت، که بیای بغلم کنی و ازم بپرسی حالم چطوره؟ عباس اما، پاسخی متفاوت از من می‌دهد: همه‌چی خوبه مامان. فقط به دعای شما نیاز دارم. کاش واقعا خدایی بود که می‌توانست با دعای یک مادر، همه‌چیز را تغییر دهد. آن وقت شاید آن معجزه‌ای که من به آن نیاز دارم، ممکن می‌شد. مادر عباس پاسخ می‌دهد: دعات که می‌کنم. تو هم حواست باشه، توی این فصل هوا دزده. لباس گرم بپوش. - چشم. حواسمو جمع می‌کنم. شمام برای من دعا کن. - دعا می‌کنم عباسم. مواظب خودت باش. - شمام مواظب خودتون باشید. - باشه عزیزم. خدا نگهدارت باشه. - یا علی. بوق‌های منقطع اشغال، جای صدای دلنشین عباس و مادرش را می‌گیرد و من و فاطمه وقتی به خودمان می‌آییم، چهره‌مان نم‌دار شده است اما لبخند می‌زنیم. می‌پرسم: هوا دزده یعنی چی؟ فاطمه می‌خندد: یعنی سرده، ممکنه آدم سرما بخوره. ... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/6820 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
شاید اصل ماجرا چیز دیگه‌ای بوده...
واقعا بهم برخورد... انگار مخاطب رو بد بار آوردم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام، حق بدید وقتی یه نفر داستانی که واقعا به سختی و از ته دل نوشتم رو بهش بگه «هندی»، ناراحت بشم. نظر دادن با توهین کردن فرق داره. ممنون، اگر واقعا رمان رو دوست ندارید من دلیلی بر انتشارش نمی‌بینم. ناشناس‌های توهین‌آمیزی که سعی کردم نادیده‌شون بگیرم کم نبودن این مدت، ولی واقعاً دیگه دلیلی نمی‌بینم انتشار رمان ادامه پیدا کنه. برید رمانی بخونید که دوست دارید. من دیگه وقتم رو برای مخاطبی که حوصله نوشته‌م رو نداره هدر نمی‌دم. ادامه شهریور رو هم وقتی چاپ شد می‌تونید بخونید... یا علی.