مهشکن🇵🇸🇮🇷
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨ 📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری ✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده قسمت۱
✨#بسم_الله_الذي_يكشف_الحق✨
📙رمان امنیتی سیاسی#عالیجنابان_خاکستری
✍🏻به قلم #محدثه_صدرزاده
قسمت۲
دست میکشم لابه لای ریش های تقریبا بلندم، تلاش میکنم کمی بیخیال باشم. تقه ای به در اتاق حاج کاظم میزنم. صدایی از داخل می آید:
- بفرمایید.
در نیمه باز را هل میدهم و به مهدی نگاه میکنم که سرش پایین است و دارد با ریشهایش بازی میکند؛ مثل تمام مواقعی که ذهنش درگیر است. دست پشت کمرش میگذارم و به داخل هلش میدهم، خودم هم پشت سرش وارد میشوم و در را میبندم.
- سلام حاجی امرکرده بودین بیاییم خدمتتون.
تازه متوجه میشوم که دارد با تلفن صحبت میکند. تلفن را بین دوشانه اش نگه داشته است و با یک دست مطالبی را روی کاغذ رو به رویش مینویسد. هر از گاهی هم جمله ای میپراند: بله بله، متوجهم، درست می فرمایید...
چشمش که به ما میافتد به صندلیهای چرمی مشکی اشاره میکند تا بنشینیم. مهدی سرش را نزدیک گوشم می آورد:
- فک کنم اوضاع خراب تر از این حرفا باشه.
با چشم اشاره ای به چهره درهم رفته حاج کاظم میکند: باز دوباره حاجی برزخی شده!
به حاجی نگاه میکنم؛ رگهای پیشانیاش ورم کرده است و گاهی نفسش را با حرص بیرون میفرستد. بالاخره تلفن را سرجایش میگذارد. سرش را با دستانش میگیرد و در همان حال با کمترین صدا که رگههایی از خشم را درش میتوان دید میگوید:
- داشتم با وزیر صحبت میکردم، حتی خبر نداشت چی شده! تعجب کرده بود میگفت که من اصلا همچین متنی ننوشتم.
خون در رگهایم یخ میبندد:
- مگه میشه؟ اخبار متن رو خوند، یعنی اخبار هم دروغ میگه؟ این دیگه چه جورشه؟
با حرف من حاجی دستانش را بر میدارد، نگاهی گذرا به ما میاندازد و این بار سرش را به پشتی صندلی چرخدارش تکیه میدهد و چشمانش را میبندد. مهدی ساکت شده است و هنوز هم درگیر ریشهایش است.
- ما هم دنبال همین هستیم، اینکه توی اخبار یه متنی خونده بشه و تمام قتلهای این دو روز رو گردن وزارت بذاره خودش مشکوکه.
این بار مهدی سرش را بلند میکند:
-خوب حاجی حالا چی میشه؟ بچههای خودمون هم ترسیدن.
نگاهی با تردید به ما میاندازد، کمی مردد است برای گفتن حرفش؛ اما طاقت نمیآورد:
-اولین تیتر روزنامه و متن وزیر رو روزنامه مشارکت* زده!
هر چه میخواهم حرف بزنم نمیتوانم، دیگر دارد از توانم خارج میشود. باز هم مشارکت!
*مشارکت: حزبی سیاسی که پس از انتخابات سال ۱۳۷۶ تشکیل شد. اکثر افراد این حزب از دسته اصلاحات و گروه به اصطلاح چپ بودهاند. این گروه به رهبری محمد خاتمی اداره میشد.
#پاورقی
🖇لینک قسمت اول رمان👇🏻
https://eitaa.com/istadegi/4522
⚠️ #ادامه_دارد ⚠️
🖋 #محدثه_صدرزاده
#مه_شکن✨
https://eitaa.com/istadegi