eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
548 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
50.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📈 از دفاع مقدس تا جهش تولید ❓سوال اصلی این است که چگونه می‌توان از تجربیات دفاع مقدس، مشارکت مردم پایه برای جهش تولید ایجاد کرد؟ حسن باقری پاسخ می‌دهد که چگونه مردم منبع اطمینان‌بخش این حرکت هستند... 💠آری مردم همان مردم هستند. یک روز به آن‌ها اعتماد شد و منبع اطمینان‌بخش شدند و زمینه نقش‌آفرینی‌های آن‌ها مشخص شد؛ پس امروز هم اگر در جنگ اقتصادی جایگاهی برایشان مشخص شود، تحقق جهش تولید امکان‌پذیر خواهد بود چراکه کلید این تحقق مشارکت مردم است... 🇮🇷مطرا برای تحقق راهیان نور گام دوم انقلاب اسلامی به میدان آمده است.|🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3617652979C868956f3a1
🌙ماه خدا با فرشتگان✨ ...قرآن بدون معنی فایده ندارد؛ باید بدانی خداوند چه می‌گوید... 🥀شهید زهره بنیانیان بریده‌ای از کتاب «ستاره‌ی غروب» http://eitaa.com/istadegi
آسمون مغرب و ابرهای رنگیش بی‌نظیرن...✨🌙
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت ۱۵۵ *** -نه، چطور؟ این را درحالی گفت که صورتش را از من پنهان می‌کرد. صدایش گرفته بود. داشت چیزی را پنهان می‌کرد؛ مضطرب شده بود. پس فکرم درست بود؛ من او را دیده بودم و اینطور که او رفتار می‌کرد، نباید دیده باشمش. شاید با یک هویت دیگر. خودم را به خنگی زدم. -نمی‌دونم چرا؛ ولی به نظرم خیلی آشنایی. همچنان رویش را نگرداند. -خیلی‌ها فکر می‌کنن من براشون آشنام. فکر کنم از اون چهره‌هایی‌ام که خیلی پرتکراره، انگار از روم کپی پیست شده! خرخری کرد که شبیه خنده بود؛ یک خنده‌ی عصبی. برای این که از این حال درش بیاورم و دوباره بتواند درست حرف بزند، گفتم: نمی‌دونم؛ ولی گاهی آدم یکیو می‌بینه و حس می‌کنه مدت‌هاست می‌شناسدش. من یه چنین حسی دارم. به ترافیکِ سنگین در بزرگراه آیالون خوردیم و من خودم هم از حرفی که زدم مبهوت بودم؛ اما پشیمان نه. او باز هم نگاهم نکرد؛ ولی صدایش تغییر کرد. دیگر لرزان نبود. مثل قبل شد؛ انگار که خیالش راحت شده باشد. -منم یکی دوبار اینطوری شدم. دوباره روزنه‌ای باز شد که بتوانم گذشته مرموزش را بفهمم. مطمئن بودم گذشته‌ی تلما با آنچه به من گفته و خودم فهمیده بودم تفاوت دارد. کسی پایگاه‌های داده را دستکاری کرده و برایش پرونده‌ای دروغین برایش ساخته بود؛ گذشته‌ای ساختگی که تنها قسمت واقعی‌اش، رابطه‌ی میان تلما و آن پرستوی مُرده بود، اورنا. سعی کردم از همان روزنه، راهی به سوی گذشته‌اش باز کنم. -چه جالب، با کی اینطور شدی؟ -کسایی که می‌تونستن خانواده‌م باشن. ادامه دارد... قسمت اول رمان: https://eitaa.com/istadegi/9527 ⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمی‌باشد⛔️ ✨ 🌐https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکم ناشناس جواب بدم بعد مدت‌ها... (انقدر زیاد شده که دیگه اگه چیزی رو جا انداختم ببخشید)
سلام ممنونم از محبت‌تون 🌿 خدا رو شکر که خوب بوده.
امر به معروف واجبه، ولی بسته به شرایط می‌شه به شکل‌های مختلف انجام بشه. و درضمن آدم باید یاد بگیره واجبش رو درست و اصولی انجام بده.
سلام نگران نباشید، منم سال کنکور گاهی از نگرانی گریه می‌کردم. اشکالی نداره گاهی از طریق گریه خودتونو تخلیه کنید، ولی زود تمومش کنید و بشینید سر درس. همه آدما بالاخره باید کنکور بدن، نگران نباشید ☺️ (یادش بخیر، سال کنکور من خیلی پر استرس بود، ولی صبح که رفتم کنکور بدم عکس شهید خرازی رو دیدم توی مسیر زده بودن و همه نگرانیم آروم شد).
من همه کارهایی که باید اون روز انجام بدم رو می‌نویسم، ولی بدون زمان‌بندی. بعضی کارها که پیچیده‌تر هستن رو مرحله به مرحله‌ش رو می‌نویسم. بعد هرکاری انجام شد خط می‌زنم ‌
دعا کنید ان‌شاءالله خوب از پسش بربیام. برام مهمه که چیز خوب تحویلتون بدم.