#حدیث
از كسى كه تو را مى گرياند اما خيرخواه توست پيروى كن و از كسى كه تو را مى خنداند اما با تو رو راست نيست پيروى مكن
اِتَّبِعْ مَن يُبكيكَ و هُو لكَ ناصِحٌ، و لا تَتَّبِعْ مَن يُضحِكُكُ و هُو لكَ غاشٌّ
امامباقر(ع)
✨﷽✨
#پندانه
✅نامت را ماندگار کن
✍در یکی از روستاها، آموزگار دبستانی در درس ریاضی به شاگردانش میگوید:
اگر در یک کاسه 10 عدد توت فرنگی باشد، در پنج کاسه چند عدد توت فرنگی داریم؟
دانشآموزان:
آقا اجازه، توت فرنگی چیه؟
معلم:
شما نمیدانید توت فرنگی چیه؟
دانشآموزان:
ما تابحال توت فرنگی ندیدهایم.
معلم فکری به نظرش میرسد، مقداری از خاک آن روستا را به یک مؤسسه کشت و صنعت در شهر فرستاده و از آنها سوال میکند که آیا این خاک برای کشت توت فرنگی مناسب است یا نه؟
آن مؤسسه پاسخ میدهد که این خاک و آب و هوا برای کشت توت فرنگی مناسب بوده و همچنین مقداری بوته توت فرنگی و دستورالعمل کاشت و داشت محصول را برای وی میفرستد.
معلم بچهها را به حیاط مدرسه برده و طرز کاشتن بوتههای توت فرنگی را به دانشآموزان یاد میدهد و به آنها میگوید که امسال از شما امتحان ریاضی نخواهم گرفت.
به جای آن به هر کدام از شما چهار بوته توت فرنگی میدهم که آنها را به خانه برده و کاشت آنها را همانطوری که یاد گرفتهاید، به پدر و مادرتان یاد بدهید.
وقتی که توت فرنگیها رسیدند، آنها را توی بشقاب گذاشته و به مدرسه میآورید. برای هر 10 عدد توت فرنگی یک نمره خواهید گرفت.
وقتی میوهها رسیدند، بچهها آنها را در بشقابی گذاشته و به مدرسه آوردند. معلم میپرسد:
مزهشان چطور بود؟
بچهها میگویند:
چون پای نمره در میان بود، اصلا از آنها نخوردهایم.
معلم میخندد و میگوید:
همه شما نمره کامل را میگیرید. میتوانید بخورید.
و بچهها با ولعی شیرین توت فرنگیها را میخورند.
بعد از دو سال از آن ماجرا، مردم آن روستایی که تا به آن زمان توت فرنگی ندیده بودند، در بازارهای محلیشان، توت فرنگی میفروشند.
معلم بودن یعنی این. فقط روی تخته سیاه آموزش ضرب و تقسیم نیست. معلم بودن شاید از خود اثری برجا گذاشتن باشد.
پس بیاییم در زندگی اثری از خود بجا بگذاریم. بیاییم زندگی مردم را به سمت شادی تغییر دهیم. کاری کنیم که ناممان ماندگار و یادمان فرحبخش باشد و دعای خیر همیشه ما را همراهی کند.
🔴 #زیر_ذرهبین_گرفتن_زن
💠 گاهی مرد باید ساعتی با #دقت تمام، همسرش را هنگام #خانهداری، کار در آشپزخانه و یا بچّهداری زیر #ذرهبین بگیرد تا ببیند چه ریزهکاریها و ظرایفی را هنرمندانه انجام داده و چه زحماتی را متحمّل میشود.
💠 این کار میتواند در #قدردانی از زن و داشتن توقّعات منصفانه از وی و نیز #درک او کمک شایانی به مرد کند.
💠 لذا در #تشکر از او اعلام کنید که گاهی با #دقت، کارهای تو را زیر نظر دارم و متوجه میشوم که واقعاً #زحمت زیادی در منزل میکشی.
💠 این روش، زن را بسیار #دلگرم کرده و برای آینده و سختیهای زندگی به او انرژی داده و #عاشقانه به تلاش خود در ساختن زندگی ادامه میدهد.
#خانواده
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍ چوپان جوانی با مادرش در کوهستان زندگی میکرد. مزرعه سرسبز و دامداری بزرگی داشت. روزی گرگی در آنجا پیدا شده و چند تا از گوسفندانش را کشت.
چوپان شب و روز در فکر و کینه انتقام از گرگ بود. طوری که مزرعه و تمام کار خود را رها کرده و به دنبال ساخت تلهای برای صید گرگ بود. تلهای در بیرون طویله گذاشت و شبی دم گرگ در تله گرفتار شد. صبح که چوپان گرگ را در حال زوزه کشیدن در تله دید، بسیار خوشحال شد. روغنی آورد، بدن گرگ را به روغن آغشته کرد. مادر پیر و کار کشتهاش پرسید: چه میکنی پسرم؟
گفت: میخواهم گرگ را آتش بزنم، سپس تله را باز میکنم تا فرار کند. باد که به آتش بخورد یقین دارم خواهد سوخت و دوست دارم با بدنی سوخته مدتی زجر بکشد و بمیرد. مادرش گفت: فرزندم اگر بسیار از او دل ناخوشی داری او را بکش ولی چنین انتقام نگیر که کار انسانی نیست. گرگ بر اساس فطرتش که شکار است گوسفند تو را چنین کرده است ولی تو حتی اگر او را بکشی باز کار درستی نکردهای، بهتر است به جای کشتن او فکر محکم کردن طویلهات باشی؛ چون این گرگ برود گرگ دیگری میآید.
جوان که چشمش را آتش انتقام پر کرده بود، کبریت بر بدن گرگ کشید و تله را گشود، گرگ با بدنی آتش گرفته فرار کرد.چوپان فکر انتقام را کرده بود ولی فکر این را نکرده بود که گندمهایش رسیده و مزرعهاش پر از خوشههای گندم خشک است. گرگ سمت گندمزار خشک دوید و آتش جانش به مزرعه افتاد و تمام محصولاش در آتش سوخت. زانوی غم بغل کرد و آنگاه به ذهنش رسیده که مادرش چه پند حکیمانهای به او داده بود. گاهی مادری فرزند خود را نفرین میکند و به دنبال خنک کردن آتش دل خود است. ولی نمیداند همین فرزند بر اثر نفرین این مادر بیمار میشود و این مادر خودش میسوزد و داستان انتقام از گرگ دوباره تکرار میشود.
🌹🌹🌹🌹
✍امام على عليهالسلام فرمودند:
به آنچه اميدش را ندارى اميدوارتر باش از آنچه بدان اميد دارى ؛ زيرا كه موسى عليه السلام با نا امیدی رفت كه براى خانواده اش آتش برگيرد اما در آن جا خداوند عزّ و جلّ با او به سخن در آمد و او پيامبر برگشت...
ملكه سبا نيز از كشور خود بيرون آمد ، اما به دست سليمان عليه السلام مسلمان شد ... و جادوگران فرعون براى تقويت قدرت فرعون بيرون آمدند ، اما به خدا ايمان آوردند و برگشتند ....
📚الامالی للصدوق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
📺سخنرانی استاد عالی
✍️موضوع: گسترش فساد جنسی
YEKNET.IR - zamine - hafteghi - 1400.09.04 - rasouli.mp3
6.53M
⏯ #زمینه احساسی
🍃باید رفت
🍃باید دنبال پرچمت تا ابد رفت
🎤 #مهدی_رسولی
👌بسیار دلنشین
12.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 #استوری |
به علی بگو آقاجون😔
حرمم داره دیر میشه💔
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷 #التماس_دعا
كارت بانكيم رو به فروشنده دادم
و با خيال راحت منتظر شدم تا كارت بكشه،ولى در كمال تعجب، دستگاه پيام داد:
" رمز نامعتبر است...! "
از فروشنده خواستم كه دوباره كارت بكشه واين بار این پيام آمد:
" موجودی کافی نمی باشد...! "
فروشنده گفت:
آقا لطفا نقداً پرداخت كنيد...
پول نقد همراهتون هست؟....
فكر كنم كارتتون رو پيش موبايلتون گذاشتين؛
كلاً سوخته...
در راه برگشت، مرتب اين جمله فروشنده
در سرم صدا می كرد:
" پول نقد همراهتون هست؟.... "
خدايا... ما در كارت اعمالمان
كارهاى بسيارى داريم كه به اميد آنها هستيم...
نكند در روز حساب و كتاب بگويند:
" موجودى كافى نيست... "
و بگويند اعمالتان را در كنار چيزهايى قرار داديد
كه كلاً سوخت و از بين رفت...
كنار بخل..... كنار حسد..... كنار ريا.....
كنار بى اعتمادى به خدا... كنار دنيا دوستى و...
نكند از ما بپرسند نقد با خودت چه آورده اى؟؟؟
و ما كيسه مان تهى باشد؛ دستمان خالى...
🔺هر شب قبل از خواب اعمالمان را #محاسبه کنیم.