#خاطرات_رهبر_انقلاب۱
پدر و مادرم، پدر و مادر خیلی خوبی بودند.
مادرم یک خانم بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری، حافظشناس -البته حافظشناس که میگویم، نه به معنای علمی و اینها، به معنای مانوس بودن با دیوان حافظ- و با قرآن کاملا آشنا بود و صدای خوشی هم داشت. وقتی بچه بودیم، همه مینشستیم و مادرم قرآن میخواند، خیلی هم قرآن را شیرین و قشنگ میخواند. ما بچهها دورش جمع میشدیم و برایمان بهمناسبت، آیههایی را که در مورد زندگی پیامبران است، میگفت. من خودم اولین بار زندگی حضرت موسی "علیه السلام"، زندگی حضرت ابراهیم "علیهالسلام" و بعضی پیامبران دیگر را از مادرم -به این مناسبت- شنیدم. قرآن که میخواند، به آیاتی که نام پیامبران در آن است میرسید، بنا میکرد به شرح دادن.
بعضی از شعرهای حافظ که هنوز بعد از سنین نزدیک شصت سالگی یادم است، از شعرهایی است که آن وقت از مادرم شنیدم...
۷۶/۱۱/۱۴
ادامه دارد...
#خاطرات
#سید_علی_خامنه_ای
@JADAZADQOM
#خاطرات_رهبر_انقلاب۲
...پدرم عالِم دینی و ملّای بزرگی بود.
برخلاف مادرم که خیلی گیرا و حرّاف و خوشبرخورد بود، پدرم مردی ساکت، آرام و کمحرف مینمود، که این تاثیرات دوران طلبگی و تنهایی در گوشهی حجره بود. البته پدرم تُرک زبان بود _ما اصلاً تبریزی هستیم، یعنی پدرم اهل خامنهی تبریز است_ و مادرم فارس زبان.
ما به این ترتیب، از بچگی، هم با زبان فارسی و هم با زبان ترکی آشنا شدیم و محیط خانه، محیط خوبی بود. البته محیط شلوغی بود، منزل ما هم منزل کوچکی بود. شرایط زندگی، شرایط باز و راحتی نبود و طبعا اینها در وضع کار ما اثر میگذاشت. چیزی که حتما میدانم برای شما جالب است، این است که من همان وقت، #معمّم بودم! یعنی در بین سنین ده و سیزدهسالگی، من عمامه به سرم و قبا به تنم بود! قبل از آن هم همینطور.
۷۶/۱۱/۱۴
ادامه دارد...
#خاطرات
#سید_علی_خامنه_ای
@JADAZADQOM