eitaa logo
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
266 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
280 ویدیو
39 فایل
در جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید. ارتباط با ادمین ها: @admin_jad @admin_jad2 🌐 ble.im/JADAZADQOM 🌐 Eitaa.com/jadazadqom
مشاهده در ایتا
دانلود
📙 زنگ اول ۹ 🔹️ ... که آیا حضورم را دوست دارید یا نه؛ و آن این است که همین الان برای سلامتی من یک صلوات مشدی بفرستید. همه خنده‌کنان فرستادند و گارد بسته‌ی بعضی‌ها باز شد. کف دستهایم را محکم به هم زدم و گفتم خب رفقای با صفای من کمربندها را سفت ببندید میخواهیم راه بیفتیم. به این سؤال من خوب دقت کنید؛ اگر منِ یا یک و یا هر فرد دیگری نسبت به این شدید دارد آیا معنایش این است که این نظام به هیچ‌وجه به درد نمیخورد و باید بیخیالش شویم و نظام خود باشیم؟ آیا باید درش را تخته کنیم؟ آیا میتوانیم نتیجه بگیریم که من باید دشمن انقلاب و نظام باشم و نباید هیچ میل و علاقه‌ای به ی و مملکتم داشته باشم؟ صدای آن چند نفر ،کلاس فضا را پر کرد که «نه». سرها به طرفشان برگشت گفتم بگذارید یک مثال ساده بزنم؛ اگر کشورمان دارد برای مقدماتی آماده میشود، اما من به عنوان کسی که به عملکرد مربی یا برخی بازیکنان تیم ملی انتقاد شدید دارم، آیا آرزوی شکست تیم ملی را میکنم؟ آیا هنگامی که تیم دارد بازی مهمی انجام میدهد با اینکه دل خوشی از کادر تیم ملی ندارم، علاقه و عرق ملی من باعث نمیشود داخل یا پای تلویزیون، تیم ملی را تشویق کرده و برای پیروزی‌اش دعا کنم؟ آیا موقع بازی حرص نمیخورم؟ آیا با صعود تیم ملی به جام جهانی به وجد نمی‌آیم و اشک شوق نمیریزم؟ تعداد زیادی سر خود را به نشانه تأیید تکان دادند. گفتم سرنوشت تیم ملی برای همه‌ی ما مهم است خب حالا ملاحظه کنید اگر منِ نوعی، به عملکرد برخی مسئولین این نظام اِن‌قُلت دارم آیا میتوانم نتیجه بگیرم پس سرنوشت و سرانجام نظام و کشورم برایم مهم نیست و با پیروزی یا شکست کشورم در عرصه‌های مختلف جهانی رگ و غیرتم تکان نمی‌خورد؟ کلاس بدجور خاموش شده بود در چشمان چند نفر خیره شدم. صدایم را بالاتر بردم و پرسیدم آیا بودنِ من معنایش این است که دشمن و نظام هستم؟ جواب بدهید این را قبول دارید یا نه؟ چند نفر از بچه‌ها به نوبت اظهار نظر کردند و خلاصه‌ی حرفشان این بود که حق با شماست. ما اگر انتقادی هم داریم اما علاقه و حبّ وطن هم داریم و دشمن انقلاب و نظام نیستیم. این اقرار و اعتراف به عنوان زیربنای مرحله‌ی بعدی بحثمان خیلی لازم بود لذا با تأکید فراوان پرسیدم آیا در این مطلبی که دوستانتان اشاره کردند نظر مخالفی دارید یا نه؟ بچه‌ها مُتّفق القول گفتند نه ما همگی بالاتفاق، کشور و وطنمان را دوست داریم؛ اگرچه به برخی سیاستهایش انتقاد جدی داریم. نگاهی به مبصر کلاس انداختم و گفتم خب آقا! خوشبختانه در مرحله‌ی اول پنج به اضافه‌ی یک بدون اینکه به سر وکله‌ی هم بزنیم و گیس و گیس‌کشی راه بیاندازیم و یقه‌ی همدیگر را پاره کنیم، به نقطه‌ی اشتراک خوبی دست یافتیم. لبخندی کوتاه زدم و گفتم بنده خصلت و دأبم این است که به هر نقطه‌ی مشترکی رسیدیم آن را روی تخته، سیاهه میکنم تا بعداً کسی دَبّه نکند به امید خدا پله پله و گام به گام میرویم جلو تا ببینیم سر از کجا در می‌آوریم. شیرفهم شد؟ پاسخ «بله» را از بچه‌ها گرفتم و چرخیدم به سمت تخته. ماژیک را برداشتم و گفتم پس بگذارید مطلب اوّلِ توافق شده را اینجا بنویسیم. نوشتم اوّل: اگرچه ما به عملکرد برخی مسئولین انتقاد داریم اما به کشور و انقلاب خود علاقه‌مندیم و طرفدار آن هستیم. - بچه‌ها! پیشنهادم این است که از همین اوّل بسم الله و شروع کار مطالبی را که روی تخته درج میشود داخل دفترتان بنویسید. قرار است در آینده اتفاق خیلی خوبی بیفتد. منتها فعلاً ترجیح می‌دهم این اتفاق مبارک، مکتوم و پوشیده بماند تا انگیزه‌ی نوشتن داشته باشید. فقط سربسته بگویم، آنهایی که نمی‌نویسند مطمئناً در آینده تأسف خواهند خورد. خیلی‌ها با این حرفم دفتر و قلمشان را درآوردند و به حالت آماده باش نشستند. - بچه‌های خوب! میخواهیم گام بعدی مذاکرات را شروع کنیم؛ حالا به سؤال بعدی این حقیر دقت کنید؛ ما پذیرفتیم که اگر به طور مثال، منتقد تیم ملی کشورمان هستیم اما در بزنگاهها و مسابقات حسّاس، طرفدار پروپاقرص و مشوّق آن هستیم. خب آیا این طرفداری، معنایش این نیست که دوست داریم تیم ملی کشورمان پیشرفت کند و تیم قَدَری شود؟ حتماً جواب هر ایرانی مثبت است؛ اما بچه‌ها! پرسش محوری من در اینجا این است اگر تمایل داریم که تیم ملی کند آیا این علاقه و میل ما به پیشرفت و قدرتمند شدن تیم ملی، برای ما ایجاد نیز میکند یا نه؟ چند نفر جسته گریخته «بله» گفتند. من هم با علامت سر، تأییدشان کردم گفتم ممکن است کسی بپرسد چه مسئولیتی؟ سؤال خوب و قشنگی است ... http://Eitaa.com/jadazadqom
📙 زنگ اول ۱۰ 🔹️ خب اگر بگویند شما میتوانید نقشی ولو به ظاهر کوچک در قوی شدن و ترقی داشته باشید آیا حاضرید آن نقش را ایفا کنید یا میگویید به من ارتباطی ندارد؟ سمت نقشه‌ی ایران که کنار تخته‌ی کلاس نصب شده بود، رفتم و ادامه دادم اگر بگویی به من چه مُحرز و معلوم میشود که علاقه‌ای به تیم ملی نداری، اما چون همگی میدانیم ته دلمان وابستگی و علاقه‌ی خاصی به تیم ملی داریم حتماً در جواب این سؤال با کمال افتخار میگوییم بله، ما حاضریم هرکاری که در توانمان هست و آن کار در قوی شدن تیم ملی اثر دارد، انجام دهیم. صدایم را بالاتر بردم و پرسیدم درسته؟ قبول دارید؟ خیلیها با صدای بلند و کشیده گفتند: ب.... له. خب، اینجا ممکن است یک نفر بگوید آخه من یه لا قبا چه کاری میتوانم انجام بدهم که تأثیری در توانمند شدن تیم ملی داشته باشد؟ من که عددی نیستم. دوباره پرسیدم: درسته؟ قبول دارید؟ این بار جواب ،کلاس با تردید بود همه سکوت کرده بودند. گفتم: باید در پاسخ گفت که عزیزم یکی از عواملی که باعث تیم ملی است، حمایت و تشویق پرشور و گرم امثال من و تو از تیم ملی در است و ما میدانیم شارژ روحیه، یکی از اساسی ترین عوامل ایجاد انگیزه و شجاعت در بازیکن و حتی مربی تیم است. شاهد این مطلب هم این است که همیشه تیمهایی که در خانه‌ی خود بازی میکنند شانس بردشان به خاطر همین قضیه بیشتر است چرا که به قول معروف در خانه‌ی خودشان شیر هستند و روحیه‌ی و درگیری و ریسک پذیری بازیکنان مضاعف می‌شود. لذا یکی از جریمه‌های تیم های میزبان این است که بدون حضور را برگزار کنند معلوم است صرف حضور تماشاچی و حمایت پرشور و حماسی آنان باعث زائل شدن ترس و ایجاد روحیه‌ی رزم و در بازیکن ما می‌شود پس اگر فقط حضور فیزیکی من در استادیوم و سوت و کف و هورای من نقش سرنوشت سازی در موفقیت تیم ملی کشورم دارد، وظیفه دارم کم نگذارم. - خب دوستان پس این مطلب را نیز همگی پذیرفتیم که درست است و انقلابیم اما علاقه‌مند و دوستدار نظام و کشورمان هستیم و معنای این علاقه مندی این است که ما از و توانمند شدن کشورمان در همه‌ی میدانها مثلاً میدان ، ، ، ، ، و دیگر عرصه‌ها خیلی خرسند میشویم. به ساعتم نگاه کردم هنوز وقت داشتیم گفتم: خب یکی دو تا «بله»ی دیگر هم باید از شما بگیرم؛ آیا همه تصدیق میکنید که تک تک ما پیشروی و نیرومند شدن کشورمان را دوست داریم؟ آیا می‌پذیرید که اگر قادر باشیم حرکتی بزنیم یا قدمی برداریم که در قوی شدن مملکت ما نقش داشته باشد باید به خاطر عشقی که به سرزمین داریم، احساس وظیفه کنیم؟ - بله. - درست است؟ - بله. تا اینجا را قبول دارید؟ - بله. برای بار چندم «بله ی مهم و سرنوشت سازی را از کلاس گرفتم. یکی از بچه‌ها گفت: حاج آقا ما که ته یک محله‌ای در یک شهر کوچک و زیر پونز نقشه قرار داریم و نسبت به این همه عظمت و وسعتی که مملکت ما دارد اصلاً به چشم نمی‌آییم آخه چه نقشی میتوانیم برای شدن کشورمان داشته باشیم؟ گفتم احسنت من در به در دنبال این جنس سؤالات میگردم و از همین جا اعلام میکنم هرچه قدر پرسش های شما بیشتر مطرح شود و با من یکی به دو کنید بحث ما داغ‌تر و در نتیجه کامل‌تر میشود. ان شاء الله از این به بعد نیز شاهد پرسشگری دقیق شما باشم. دوستتان جرقه را زد. یکی دو نفر از گوشه و کنار کلاس به دوستشان تیکه انداختند که چه حرف مهمی زده است!! خودم را به نشنیدن زدم و گفتم: احساسم این است که کلاس شما به خلاف ظاهرش که اسم چندان خوبی در این مدرسه ندارد از نظر من کلاس خوبی است و فکر و ذهن فعّال و پویایی دارد. من سؤال زیبای رفیقتان را حتماً جواب خواهم داد. لبخند زدم و گفتم: بگذارید ابتدا مطلب دوّم و سوم را که به توافق رسیدیم، تا زیرش نزدید و قویاً تکذیب نکردید، روی تخته بنویسم. نوشتم: مطلب دوم: معنای علاقه به کشورمان این است که ما ترقی و قدرتمند شدن آن را دوست داریم. 🪧 سوم: اگر بتوانیم نسبت به پیشرفت و قوی شدن کشورمان اقدامی انجام دهیم بی‌تفاوت بودن معنا ندارد و باید احساس تکلیف کنیم. - خب بچه‌ها در این چند دقیقه‌ای که با هم بحث و گفت وگو کردیم خدا را شکر به چند نکته‌ی خوب رسیدیم. یکی از بچه‌ها دستش را بلند کرد و قبل از اینکه به او اجازه‌ی حرف زدن بدهم، گفت: مثلاً ما فهمیدیم انتقاد کردن کار بدی نیست و ... http://Eitaa.com/jadazadqom
📙 ۱۱ 🔹️ حرفش را تأیید کردم و ادامه دادم حالا نوبت به پرسش جالب دوستتان میرسد؛ سؤال این بود که ما چه نقشی برای قوی شدن و پیشرفت کشور میتوانیم داشته باشیم؟ مملکت ما دست و و است ما نه سر پیازیم نه ته پیاز. این بار همان دانش آموز دستش را بالا برد ولی قبل از اینکه حرفی بزند، اشاره کردم فعلا چیزی نگوید. او گفت: چشم آقا. خنده‌ام گرفت و بقیه‌ی بچه‌ها هم خندیدند. گفتم برای پاسخ این سؤال نیاز به یک مقدمه داریم؛ ببینید بچه‌ها یک و کلّی داریم که برای تحقق و پیشروی در هر کاری نخست باید و سرمنزل ما مشخص باشد تا جلوی برخی از فعالیتهای غیر ضروری گرفته شده و به قول معروف از پِرتی کار جلوگیری شود. بگذارید یک مثال ساده بزنم؛ اگر شما میخواهید به سفر زیارتی بروید ابتدا هدف و مقصد خود را که مثلاً شهر است مشخص میکنید پس هدف و مقصد من رسیدن به مشهد است خب از این به بعد شما برای پیشروی در مسیر رسیدن به مشهد باید طوری برنامه‌ریزی کنید که در رساندن شما به شهر مشهد نقش داشته و کمک کند. وقتی هدف ما معلوم است مقدمات مربوط به آن را دنبال میکنیم؛ به فرض بلیط قطار به مشهد را خریداری می‌کنیم نه بلیط تهران را همچنین برای محل اسکان، با یک مسافرخانه نزدیک تماس میگیریم نه مسافرخانه‌ای در اطراف مشهد که مثلاً ۳۰ کیلومتر تا حرم فاصله دارد اگر با ماشین شخصی خود میخواهیم سفر کنیم وضعیت جاده را از راهداری پرس وجو میکنیم یا آب و هوای مسیر و شهر مشهد را بررسی میکنیم تا هم روز حرکت هوا مناسب باشد و هم بدانیم در شهر مشهد چه لباس و پوششی لازم است. یکی از بچه‌ها گفت: چه سوسول بازیااا. همه خندیدند با بچه‌ها خندیدم اما به سرعت رشته‌ی بحث را در دست گرفتم و گفتم ببینید بچه‌ها تمام برنامه‌ها و تلاشهای شما، بعد از تعيين هدف، همگی در راستای رسیدن به آن مقصد طراحی و اجرا میشود و معنای این اقدامات یعنی کمک به و رسیدن به هدف. پس هدف گذاری ما باعث شد تا فعالیتهای ما دارای چهارچوب مشخص و برنامه باشد. - یک مثال دیگر برایتان میزنم؛ فرض کنید وارد میشوید. مدیر مدرسه میگوید شما چند نفر، جَلدی بپرید داخل نمازخانه و دستی برسانید و به معاون مدرسه کمک کنید وقتی وارد نمازخانه میشوید می‌بینید که آنجا همه چیز به هم ریخته است؛ قسمتی از فرشها جمع شده تعدادی صندلی و میز هرکدام یک گوشه رهاست، چند تا چهارپایه جارو، سیستم صوتی و بنر، کمد، پارتیشن، سیستم کامپیوتر و دهها وسیله‌ی دیگر به صورت پراکنده در نمازخانه به چشم میخورد. خب شما به محض ورود به نمازخانه آیا سریع مشغول جارو کردن میشوید یا مثلاً کمد را جابجا میکنید؟ یعنی شما ابتدا به ساکن برای اینکه به پیشرفت کار کمک کنید چه کاری انجام میدهید؟ یکی گفت: ما فرار میکنیم. باز همه خندیدند. - یقیناً اوّل چیزی که به ذهن میخورد این است که باید بدانیم معاون مدرسه چه هدفی دارد و به قول معروف میخواهد سر چه کسی را بتراشد؟ یکی دیگر گفت: مگه سلمونیه؟ خندیدم و گفتم یعنی با مشخص شدن هدف، تمام اقدامات شما در راستای رسیدن به آن هدف انجام میگیرد پس نمی‌آیید بی‌جهت یک صندلی یا کمد را بردارید و با سلیقه و تشخیص خودتان بگذارید فلان گوشه چرا که معاون مدرسه سرتان داد میکشد که «بابا! چرا دارید کشکی و بی‌هدف کار میکنید؟». - موقعی نقش خودت را ایفا کرده‌ای که همسو و هم جهت با هدف معین شده دست به سیاه و سفید بزنی مثلاً معاون مدرسه میگوید: می‌خواهیم آن گوشه نمازخانه یک سِن برپا کنیم، محل نشستن مهمان‌ها هم میخواهیم این قسمت باشد و یک به یک مشخص میکند که هدف ما چیست. لذا ،دیگر زحمات شما پس از آگاهی و علم به هدف، هرز نمی‌رود. نتیجه و ماحصل این مثالها این شد که تعیین هدف و مشخص بودن قله‌ای که میخواهیم به آن برسیم در نوع و مقدار فعالیتهای ما نقش بسزایی دارد. اگر به ما بگویند هدف قله است، تمام حرکتها و جابه‌جایی‌های ما باید به سمت این قله ،باشد، نه به سمت . - خب ما هنوز جواب اصلی سؤال قبلی را ندادیم، فقط به یک مقدمه و پیش نیاز مهم پرداختیم؛ منتها طبق قرارمان بهتر است این دستاورد و توافقی را که در این قسمت از بحث به آن رسیدیم و به نظر میرسد کسی به آن اشکالی وارد نمی‌بیند مکتوب کنیم تا ان شاء الله قدم به قدم برویم برای جواب اصلی. روی تابلوی کلاس نوشتم 🪧 چهارم: هدف گذاری، تعیین کننده‌ی نوع و اولویت تلاشها و برنامه‌ریزیهای ما برای پیشرفت خواهد بود. http://Eitaa.com/jadazadqom
📙 خب بچه‌ها برای این که رشته‌ی بحث از دستمان نرود، سؤال قبلی را بازگو میکنم؛ منِ دانش آموز در یک مدرسه‌ی دور افتاده چه نقشی میتوانم در پیشرفت و قوی شدن کشورم داشته باشم؟ بخشی از جواب را بیان کردیم و آن هم این بود که ابتدا باید را تعیین کنیم و ببینیم هدف و ما چیست تا پس از آن، جنس کمک و نوع نقش ما شناخته شود. - الان جا دارد که ما به و هدف اصلی انقلاب بپردازیم، یعنی آن قله‌ای که انقلاب ما هدف گرفته چیست؟ - بچه‌ها به نقطه‌ی حسّاس و راهبردی رسیدیم حواستان را جمع کنید که اگر این قسمت از بحثمان جا بیفتد، بخش مهم و گسترده ای از نقاط مبهم که نسبت به انقلاب در ذهن ما نقش بسته روشن خواهد شد. نظرم این است در این بخش کمی بحث را ریشه‌ای تر مطرح کنیم؛ توصیه میکنم قبل از این که به هدف انقلاب بپردازیم چند قدم برویم عقب تر و نگاهی کلان تر و وسیع تر نسبت به بحث داشته باشیم؛ بیاییم ببینیم اصلاً طبق آموزه های دینی ما چیست، سپس بیاییم و نگاه کنیم سازوکار اهداف و آرمانهای انقلاب با در نظر گرفتن اصلی ترین هدف عالم هستی که همان هدف آفرینش است چگونه است. - بچه ها! اگر دقت کنید کم کم متوجه میشوید که بحث ها و موضوعات ، ریشه در و های دینی ما دارد و این نکته خیلی مهم است که کسی سیاست را از و دینداری جدا فرض نکند. البته منظور ما از سیاست و حرفهای ، و خاله زنکی نیست مراد ما از سیاست همان مجموعه‌ی تدابیر، ها و دوراندیشی هایی است که یک نظام یا حکومت برای اداره ی مردم و جامعه در پیش میگیرد و مصالح و منافع جامعه را به وسیله ی این تدابیر و مصلحت اندیشی ها تأمین میکند. - خب برگردیم به بحث. ببینید بچه‌ها اینکه چرا خدا ما را خلق کرد و هدفش از آفرینش ما چه بوده از بحثهای بسیار جذاب و شیرین و البته مفصل است اما در این جا همین اندازه به شما دوستان خودم عرض میکنم؛ هدف نهایی و اصلی خدا از خلقت ما تعالی و تکامل انسان و نزدیک شدن به خداست؛ یعنی همان قُرب الهی که البته خیلی جای بحث دارد. همین قدر بدانیم که این قُرب و نزدیک شدن به خدا در بهشت، شیرین ترین و با لذت ترین چیزی است که مؤمن و بنده ی خوب خدا در بهشت می‌چشد؛ یعنی نعمتهای بهشت در برابر این لذت، قطعاً از درجه‌ی خیلی پایین‌تری برخوردارند. با یک مثال از این قسمت عبور میکنم؛ ببینید بچه‌ها شما فرض کنید مدیر مدرسه چهار یا پنج نفر از کلاس شما را انتخاب میکند و میگوید به مدت یک هفته با شخصی که خیلی خیلی او را دوست دارید و یکی از آرزوهای شما دیدن اوست قرار است سفر خصوصی داشته باشید. فرض کنید مثلاً با یا حاج قاسم یا یک الگوی یا که واقعاً آرزوی دیدارش را دارید، همسفر می‌شوید آن هم در یک جمع اندک و خصوصی. خب، من از شما سؤال میکنم که در چنین شرایطی که به خاطر ملاقات با آن فرد، ذوق مرگ شده ایم و از خوشحالی سر از پا نمیشناسیم آیا کسی حاضر است بپرسد و بگوید در این چند روزی که با سلیمانی همسفر هستیم، برنامه‌ی غذایی چیست؟ کباب میدهید یا قیمه؟ دوغی که میدهید، است یا دوغ ؟ اصلاً دسر و میوه و چای در برنامه‌های شما دیده شده یا نه؟ مطمئناً این دست از سؤالات برای شما مسخره است. آیا به نظر شما کسی ذهنش را مشغول چنین چیزهایی که در شرایط عادی زندگی است میکند یا اینکه اینها را مسائل جزئی و فرعی و پیش پا افتاده تلقی میکند؟ خب علّت بی‌اهمیت شمردن این امور در این چیست؟ چرا قیدِ بسیاری از این چیزها را در این سفر میزنید؟ حتماً شما می‌گوید: چون من عاشق دیدن حاج قاسمم و آرزویم این است چند روزی با او همسفر باشم یقیناً اصل دیدار و بودن در کنار حاج قاسم برای آدم این قدر مزه دارد که سختی سفر، به هیچ وجه به چشمش نمی‌آید و بعد از سفر فقط از شیرینی حضور در کنار حاج قاسم تعریف میکند. - بچه ها من فقط یک مثال ساده زدم تا اصل قرب الهی و شیرینی آن را برای شما ملموس کنم و البته تجلّی قُرب الهی و نزدیکی به خدا در بهشت، در همنشینی و دمخور بودن با اهل بیت الله است چرا که علیهم السلام نزدیک ترین افراد به خدا هستند و همنشینی با آنها در دنیا و آخرت، همان قرب الهی و بزرگترین لذت عالم است. حالا کمی دنده عقب بگیریم و برگردیم به موضوع اصلی کجا بودیم بچه ها؟ اینجا بودیم که میخواستیم هدف انقلاب را مشخص کنیم تا بدانیم چه فعالیتهایی از طرف ما میتواند در پیشرفت و قوی شدن کشور کمک کند. - ابتدا هدف خلقت را گفتیم بگذارید این توافق حاصل شده را نیز بنویسیم تا سیر بحث، حفظ شود. روی تخته و نوشتم: 🪧 پنجم: قبل از بررسی هدف انقلاب به هدف خلقت پرداختیم؛ هدف از آفرینش، نزدیک شدن ما به خدا و قرب الهی است.
تعطیلی استان قم در روز دوشنبه ۶ اسفند ماه ۱۴۰۳ با توجه به ورود جبهه سرما، برودت هوا و بارش نزولات آسمانی و با هدف پایداری شبکه انرژی روز دوشنبه در قم تعطیل اعلام گردید. 🔷🔸🔹💠🔹🔸🔷
22.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به امید دیدار... ‌ ❤️‍🔥 ای وعده صادق! قول بده وعده دیدار ما طولانی نشود. به امید دیدار، قلب و جان ما حضرت روح حضرت عشق...
⭕️ سید را قبول دارید؟ 🔹سید حسن نصرالله در مراسم بزرگداشت سردار سلیمانی و ابومهدی مهندس در لبنان(۱۵ دی ۱۳۹۸) : ممکن است عده‌ای بگویند،من بزرگ‌نمایی می‌کنم اما من چیزی که می‌بینم را می‌گویم! اگر در انتقام حاج قاسم و ابومهدی، سهل انگاری شود، آغاز اتفاقات خطرناکی است! هدف قرار دادن کل پایگاه‌های نظامی، کشتی‌های جنگی و همه نیروهای آمریکا در منطقه،قصاص عادلانه خون شهید سلیمانی است! ارتش آمریکا قاتل شهیدان سلیمانی و ابومهدی است و ارتش آمریکاست که باید تاوان دهد.وقتی تابوت افسران و سربازان آمریکایی به کشورشان بازگردد،ترامپ خواهد فهمید چه کرده است! انتقام خون قاسم سلیمانی و ابومهدی، اخراج کل نیرو‌های آمریکایی از منطقه ماست. 🔹سید حسن نصرالله در مراسم عاشورای ۱۴۴۲ :اسرائیل باید بفهمد اگر یکی از مجاهدان ما را به شهادت برساند،ما هم یکی از سربازانش را می‌کشیم.قطعا معادله این است. این نمی‌شود که اسرائیل یک نیروی ما را به شهادت برساند و ما یک پایگاه، استحکامات و تجهیزات آهنی و حلبی را بزنیم. پول تمام جهان دست صهیونیستها است و به سرعت امکانات راجایگزین می‌کنند.این کارها درمقابل اسرائیل بازدارندگی ایجاد نمی کند.ما برای روحیه‌بخشی یا مصرف رسانه‌ای به دشمن پاسخ نمی دهیم. اگر نیروهای مقاومت بخواهند می‌توانند خیلی ساده یک پایگاه نظامی دشمن را انتخاب و چند موشک به آن شلیک و استحکامات و تجهیزاتش را تخریب کنند. بعد هم تصاویرش را در رسانه‌ها پخش کنیم و بگوییم پاسخ شهادت نیروی حزب الله را دادیم! اما هدف ما این‌ها نیست. هدف ما نه رسانه‌ها هستند،نه یک پاسخ صرفا روحیه‌بخش ونه مصارف رسانه‌ای! ما می‌خواهیم بازدارندگی را تثبیت کنیم. 🔹آیا مسئولان و فرماندهانی که این ایام برای تشییع سید حسن خود را به آب و آتش زدند،طرز تفکر و نگرش سید در مواجه با اسرائیل و آمریکا را قبول دارند؟ 🔹اگر قبول دارند چرا هیچ پاسخی به حملات مکرر رژیم به نیروهای ما در سوریه در شش ماهه دوم سال۱۴۰۲ داده نشد؟ چرا عملیات وعده صادق ۱ بدون تلفات طراحی شد؟ علت تاخیر در اجرای عملیات وعده صادق ۲ چه بود؟ چرا در پاسخ به ترور سردار سلیمانی به عملیاتی بسنده شد که به تعبیر رهبر انقلاب در حد یک سیلی بود؟ ▪️به نظر مسئولان و فرماندهان فوق الذکر،مقصود سید حسن از سهل انگاری و اتفاقات خطرناک چه بوده ؟ و از نظر سید چه کسانی مخاطب تذکر سهل انگاری بوده اند؟ @pas_kouchehaie_enghelab
📙 🔹️ رو کردم به بچه ها وگفتم: فکر کنم خسته شدید. اکثر بچه ها گفتند: حاج آقا بحثتان خیلی شیرین است، ادامه دهید. یکی از بچه‌ها صدایش را بالا برد و گفت: «حاج آقا من که تازه مغزم داره از آکبند بودن خارج میشه» همه خندیدند. گفتم: معلومه که کارم را درست انجام میدم چون شغل اصلی من باز کردن پیچ و مهره های مغزاست، یه باد میگرم توی مغز، گرد و خاکش رو پاک می کنم دوباره روی هم سوار میکنم. خب. حرکت.... گفتیم نهایی که رسیدن به خداست؛ برای رسیدن به این باید انسان خوب تربیت و ساخته شود؛ تمام انبیا و پیامبران هم آمدند برای اینکه انسان به این قله برسد، پس یکی از اهداف عالی انبیا بوده است. مطلب ششم: مقدمه رسیدن به هدف نهایی انسان سازی است. خوب بچه ها یک نکته خیلی خیلی مهم اینکه انبیا اگر می خواستند که انسانها را بسازند آیا باید یکی یکی سراغ آنها می رفتند؟ زمان عمرشان کفاف می داد؟ و چنین چیزی ممکن بود؟ مشکل کمبود وقت و جداگانه است! برای حل این مشکل چه ای پیاده کردند تا بتوانند همه انسان ها را تربیت کنند؟ پس انبیاء برای ساختن انسانها کارخانه انسان سازی ساختند که همان جامعه و است. با لبخند زدن به بچه ها نگاه کردم و گفتم: خدا رو شکر 😳از این مرحله هم جان سالم به در برده ایم😄. و مشکلی پیش نیامد. یکی از بچه ها از ته کلاس گفت: حاج آقا اینجوری که برای من جا افتاده می خواهید بگویید هدف انقلاب ساختن جامعه اسلامی درست است. گفتم: احسنت به شما. هفتم: انبیا برای تربیت انسانها و رساندن آنها به هدف نهایی نیاز به جامعه و نظام دارند که تربیت فرد به فرد زمان‌بر است. گوشیم را در آوردم و گفتم بگذارید با هم یک عکس بگیریم این حرف همانا و ولوله شدن به هم ریختگی بچه ها همان. گفتم حقا که جان به جان تان کنید همان گروه اخراجی ها هستید😂... http://Eitaa.com/jadazadqom
📙 گوشی تلفن همراهم را از جیب بیرون آوردم و گفتم بگذارید من هم یک عکس از تخته بگیرم و مطالب را بعداً یادداشت کنم. بعد از گرفتن عکس برگشتم رو به کلاس و گفتم: بچه‌ها با عکس یادگاری چطورید؟ خارج شدن این جمله از دهان بنده همانا و ولوله و همهمه ی بچه ها همان. یکی از بچه ها آمد گوشی را از دستم گرفت و گفت: حاج آقا بدهید من عکس بگیرم. عکسهای من حرف ندارد. تا آمدم به خود بجنبم دیدم گوشی از دستم غیب شد. یعنی جان به جانشان میکردی، اینها همان گروه اخراجیها بودند و این شلوغی و شیطنت گروه خونیشان بود رفتم ته کلاس بچه ها دورم حلقه زدند. روی سر و کله ی هم بالا میرفتند صدایم را بردم بالا و گفتم: بابا! چه خبرتان است؟ اینجوری که من داخل عکس پیدا نیستم. ظاهراً قهرمان عکس، بنده هستما نه شما. در همین چند ثانیه عکاس محترم با یک تیر چند نشان زد و چندین عکس سلفی با رفقایش گرفت بالاخره با یک مکافاتی، عکسها گرفته شد، به خاطر چند تا عکس ساده گرد و خاکی در کلاس راه انداختند که نگو و نپرس. سرفه کنان آمدم جلو گوشی را گرفتم و گفتم: خب بچه‌ها برای من که روز خوبی بود امیدوارم به شما نیز خوش گذشته باشد فقط برای هفته ی بعد، مطالب را حتماً دوره کنید و هرچه شبهه یا سؤال به ذهنتان آمد، یادداشت بفرمایید تا ان شاء الله بحث خوب و جانانه ای داشته باشیم. لب تابم را که با اولین صفحه و اسلایدش جنجال و الم شنگه به پا کرده بود، جمع کردم، داخل کیف گذاشتم و با بچه ها خداحافظی کردم طبق معمول چند نفر از بچه‌ها داخل سالن مدرسه مرا همراهی کردند و سؤالاتشان را جواب میدادم رسیدیم به دفتر مدرسه آقای مدیر سریع آمد و گفت بچه ها بروید یالا بروید که حاج آقا خسته است. میخواهد یک چایی بخورد. آمدم داخل دفتر و روی صندلی نزدیک مدیر نشستم‌. آقای نادری با چهره ی خندانش گفت: خب حاج آقا چه خبر از کلاس اخراجیها؟ از دستشان که ذِلّه نشدید؟ بدقلقی نکردند؟ ابروهایم را بالا انداختم و گفتم اتفاقاً خیلی برایم رضایت بخش بود. به لطف خدا بحثها عالی شد و استقبال جالبی کردند. آقای نادری گفت: ..عجب چه جالب! نکند مهره مار داشتید؟ مگر بحثتان سر کلاس چه بود که استقبال کردند؟ خلاصه ای از آنچه در کلاس گذشته بود را به آقای نادری گزارش دادم. خیلی هیجانی شده بود و خوشش آمد گفت حاج آقا! کاش من هم داخل کلاس بودم و استفاده میکردم داد. به آقای مدیر گفتم: ان شاء الله مباحث و گفت وگوهای کلاس را قصد دارم تدوین کنم و چاپ شود. حتماً چند نسخه‌اش را به مدرسه و جنابعالی هدیه خواهم، که از این حرفم گُل از گُلش شکفت و گفت: واقعاً خبر مسرت بخشی بود. پس حتماً این مباحث را به بنده هم بدهید، استفاده کنم. چرا که در پایگاه بسیج محله واقعاً به دردم میخورد. گفتم: حتماً خیالتان راحت بعد از چند دقیقه گپ و گفت با آقای نادری از جا بلند شدم و پس از تشکر گفتم: ان شاء الله هفته‌ی بعد باز مزاحم خواهم شد. سپس با بدرقه‌ی آقای نادری از مدرسه خارج شدم. http://Eitaa.com/jadazadqom
📍 ریزش قیمت دلار در بازار آزاد پس از برکناری همتی توسط مجلس