eitaa logo
جهاد تبیین | میثم حق شناس
8.9هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
4.6هزار ویدیو
41 فایل
لنگ و لوچ و خفته شکل و بی ادب سوی او میغیژ و او را میطلب
مشاهده در ایتا
دانلود
BAEL بائل اولين و بزرگترين شيطان (جني ) كه حضرت سليمان آنرا به غل و زنجير كشيد بائل نام داشت . شيطاني نامرئي جزء طبقه پادشاهان شياطين كه در اشكال گوناگون ظاهر می شود گاهي وقت‌ها مانند گربه و بعضی وقتها مانند يك وزغ و گاهی اوقات بصورت يك مرد كه او را می شناسيد . بائل بيش از ۶۶ سپاه از شياطين را فرماندهی می‌كند و فرماندهی منطقه جنوب با اوست . عبرانيان در زمانهای قديم اين شيطان را به‌جای خداوند پرستش می‌كردند. سومريان او را به نام مردوك می شناختند و او را می‌پرستيدند . آنچه كه از اشكال بدست آمده از تمدن مصر باستان نشان می‌دهد اورسيس خدای مصر باستان همان بائل بوده است. بائل جزء آن دسته از شياطينی می‌باشد كه جادوگران و ساحران هنوز هم در اجتماعات مخفی خود اقدام به پرستش او می‌كنند . زمانيكه انسانی با بائل از نزديك برخورد نمايد به نظرش آنگونه می‌آيد كه فاصله بائل با او بسيار زياد می‌باشد . آنچه كه درباره بائل جالب می نمايد آن است كه اين شيطان هميشه تاجش را برعكس بر سر می‌گذارد. منبع : کتاب کلید سلیمان (آلیستر کراولی) @jahade_tabien1
چرا بائل خود را به اين صورت به انسان نشان مي دهد؟اين مطلب حكايت از بی اعتمادی او به انسان و داشتن نفرت نسبت به بشر و تهی بودن از عشق است و يا شايد به روحيه طنز و جوك او برمی‌گردد . بعضي از محققان جن شناس اعتقاد دارند كه بائل سيمای خود را بر مبنای ۳ عالم متداخل كه انسان در آن حضور دارد نشان می دهد . چرا كه در عالم دنيا خود را شاه می داند و در عالم مثال خود را بصورت وزغ نشان ميدهد كه بدان معناست كه من دانشمند و عالم هستم و سر ديگر خود را بصورت گربه نشان مي دهد كه نمادی از شيطان می‌باشد. @jahade_tabien1
مردوک یا مردوخ(marduk) یکی از خدایان باستانی تمدن بابل است. در تمدن بابلیان مردوک به عنوان خدای باروری و آفرینش مطرح است. او در دوره حمورابی به‌عنوان محافظ بابل به‌شمار می‌رفت. مردوک فرزند انکی خدای آب‌ها و جانشین آنو خدای خدایان است. در اساطیر بین‌النهرین و در پی توسعه اقتدار سیاسی بابل، مردوک صفات بیشتر خدایان بین‌النهرین را گرد آورد و در جنگ با تیامات و کینگو پرداخت و از ترکیب خون کینگو و خاک، انسان را درست کرد او همچنین به خدای سحر و جادو معروف است و به رئیس خدایان بابلی، آفریدگار انسان، نور و زندگی بدل شد. او را گاه در ردای جواهر دوخته و با عصا و حلقه پادشاهی مجسم کرده‌اند. @jahade_tabien1
زیگورات یا معبد پلانی اتمنانکی یکی از بناهای مقدس و مهم در تمدن بین النهرین بوده است. این معبد یا برج عظیم در پائین کاخ نبوکد نصر بنا شده بود و هفت طبقه و بیش از 60 متر ارتفاع داشت. ایده ودستور ساخت این برج را به نبوکدنصر نسبت می دهند؛ معبدی که بعدها به برج بابل شهرت یافت.  این برج زیگورات، معبد مردوک (بزرگ ترین خدای بابلی) بود و از آنجا  که مانند کوهی، آسمان و زمین را به هم پیوند می داد، تمنانکی ، یعنی "مکان پیوند آسمان و زمین و یا بهشت" خوانده می شد. برخی از محققین نیز آن را به معنی "خانه زمین و آسمان" دانسته اند. این پرستشگاه ، پلکانی بسیار طولانی و بی شمار داشت که گرداگرد آن پرستشگاه آسمان خراش می گشت و به اوج آن می رسید. از هر نقطه شهر یا دشت های اطراف آن، این برج دیده می شد. اتمنانکی در روزهای عادی، شاید همان پایه آسمان و زمین بود، ولی در مهم ترین روز دوازده ماه سال، روزهای ماه نیسان که آکیتو (Akitu)  -جشن نوروز- برپا می گردید، چیزی نبود جز  "کوه جهان زیرین" و دروازه آن هم "دروازه مرگ" محسوب می شد. @jahade_tabien1
این برج یکی از بناهای مذهبی عهد باستان و شاید قدیمی ترین بناها باشد که برجای مانده است. اسکندر مقدونی هنگام حمله به بابل تصمیم گرفت که آن را تعمیر کند، ولی به قول استرابون (Strabo) از این تصمیم منصرف شد بر طبق اساطیر بین النهرینی ، در یک اتاق آجری در این پرستشگاه، هر سال "تیامات" (Tiamat) هول انگیز، مردوک را برای مدتی زندانی می کرد، در حالی که روزهای جشن در بیت آکیتو سپری می شد و خدایان شادکام به سور و سرور می پرداختند و سرنوشت سالِ آینده همه جانداران را طرح ریزی می کردند، اتمنانکی مجددا، وضع خود را تغییر می داد ؛ هم مظهر امید بود و هم نماد بیم. از بالای دروازه رعب آوری که در پای این برج کوه پیکر قرار داشت، پلکانی بلند و مارپیچ پیرامون آن از یک طبقه دیگر می پیچید و هر چه بالاتر می رفت، کوچک تر می شد تا به بلندترین نقطه آن می رسید. منظره عمومی آن به شکل منشورهای چهارگوش مستقیم بود که طبقه به طبقه روی هم قرار داشت و به هر اندازه که به طبقه هفتم نزدیک تر می شد، کوچک تر می گردید. @jahade_tabien1
کسی که به طبقه هفتم صعود می کرد، منظره فراموش نشدنی شهر عظیم بابل را به خوبی تماشا می کرد. در طبقه هفتم برج ، جایگاه مقدسی به نام "سهورو" (Sahiru) برای خدای مردوک درست کرده بودند. هرودوت می گوید: " درون آن یک کرسی بزرگ باشکوه و میزی زرین نهاده بودند و هیچ کس نمی توانست بدان جا رود. لیکن هر شب کاهنان مردوک، دختر زیبایی را از میان شهریان برمی گزیدند و بدان جا می بردند و می گفتند که بت بزرگ با وی درمی آمیزد." این برج عظیم را چنان که گویند "نبوپولاسر" (Nabopolassar) از نو ساخته است. زیرا در یکی از الواح نبوپولاسر چنین آمده است: " در آن زمان که برج بابل متزلزل و ویران گردیده بود، مردوک به من امر داد پایه های مستحکم آن را در اعماق جهان قرار دهم تا قله آن به آسمان ها صعود کند." @jahade_tabien1
در اساطیر زرتشتی از دیوی به نام آشموغ (مرکب از آش یعنی خوردن و مئوغ=مُخ، مغز) صحبت میشود که به نادرستی به معنی کافر و ملحد گرفته شده است. این همان خدای ملی مردمان بابلی مردوک (ماردوش) با سمبل مار افعی "موش هوشو" است که آشوریان آشّور (خندان، ضّحاک) و عبرانیان اسحق (خندان) می نامیده اند و خدای ملی مردمان سامی بابلی و آشوری یعنی مردمان باستانی بین النهرین بوده است. لذا فردوسی من عندی و از خیال خود اسطوره ضحاک ماردوش را نساخته بلکه آن در عهد باستان از ترکیب دو خدای ملی معادل و همسان بابلی و آشوری یعنی مردوک (اژی دهاک) و آشّور (ضحاک، اسحاق) پدید آمده بوده است. پیش از زمان وی ایرانیان چنین تصویری از خدای ملی بابلیها داشته اند. در گزارش سفیران چینی عهد اشکانی تائوچه و در وندیداد یکی از کتب پنجگانه اوستا ایرانیان باستان تئوژیه (سرزمین پرستنده مار نیرومند) که در کنار رود رنگها (رود سیلابی و طغیانگر، منظور دجله) قرار داشته همانا سرزمین بابل (بوری اوستا، مقر اژی دهاک= مار سمی، ضحاک ماردوش) مراد بوده است و لذا در اصل از مردم تازی و دشت تازیان نیز همین مردم تئوژی (بابلیان) مراد بوده اند نه اعراب صحرانشین خویشاوند ایشان. در واقع لغت تازی از تلخیص همین لغت تئوژیه (مار نیرومند) عنوان خدای ملی بابل یعنی مردوک (ضحاک ماردوش) پدید آمده است. @jahade_tabien1
🚨مردوک در تمدن های آزتک و مایا و اینکا و بالی : زمان مراسم، در دهان مارها آتش روشن می کردند. در دوران بابل بین النهرین این آتش با کمک نفت بود،  و در بسیاری جاها از الیاف و هیزم استفاده می شد.  این آتش و مار را آذر دهان یا آزی دهاک می گفتند،  که با تغییر آوا اژدها گردید. این ساختمان های هرمی ۷ و این دو جوان را از نقاط دور دست و از قبایل رقیب،  توسط دلال های جنگجو دزدیده می شدند،  دست بسته به پای ساختمان می آوردند،  و ضمن رنگ کردن آنها با رنگ آبی،  و دست مالی نیایشگران تا بالا می بردند.  در نهایت جسد های آنها را در گودال بزرگی دورتر از شهر می انداختند،  و بوی جسدها،  و حیوانات درنده که برای جسدها آمده بودند،  فضا و محیط را بشدت آلوده کرده بود.  همین دزیدن جوان باعث درگیری های زیاد بین قبایل و شهرها شده بود،  و شرایط را برای شکست آزتک و مایا از اسپانیائی های جوینده طلا فراهم کرد.  این نمونه تاریخ باستان آخری،  درست مانند تاریخ باستان دوران داستانهای ضحاک است. تا ۳۶۵ پله داشته است،  در بالای آن تعدادی بت از خدایان یا الهه ها نگه می داشتند. در بابل با شکل گرفتن زبان عربی، آذی دهان،  کم کم به ضحاک تغییر نام داد. ضحاک به معنی سایه یا حاشیه خدا است،  در طول تاریخ بیشتر بزرگان دینی،  از این گونه لقبها برای خود بر می گزیدند. @jahade_tabien1
در بالای این ساختمان های ماردوش آزتکی یا مایایی،  هر صبح دو جوان را از پله ها تا بالا می بردند،  و در تخت سنگی می خواباندند و قربانی می کردند.  در ابتدا با چاقو های سنگی قلب آنها  را در می آوردند،  و سپس سر آنها را می بریده،  و از بالای پله ها به پائین پرت می کردند،  و پائین در میان نیایشگران صبح می افتاد.  سپس قلب در آورده شده آن دو جوان را،  رو به آسمان می گرفتند،  و ضمن خواندن دعا در سینی گذاشته،  و به پائین می آوردند،  و در آتش دهانه دو ما یا اژدها می انداختند.  البته نوع ساختمانها و مراسم در مناطق و زمان های دور و نزدیک کمی متفاوت بود،  ولی همه مراسم مردوکی بازمانده از دوران کهن بود. این دو جوان را از نقاط دور دست و از قبایل رقیب،  توسط دلال های جنگجو دزدیده می شدند،  دست بسته به پای ساختمان می آوردند،  و ضمن رنگ کردن آنها با رنگ آبی،  و دست مالی نیایشگران تا بالا می بردند.  در نهایت جسد های آنها را در گودال بزرگی دورتر از شهر می انداختند،  و بوی جسدها،  و حیوانات درنده که برای جسدها آمده بودند،  فضا و محیط را بشدت آلوده کرده بود.  همین دزیدن جوان باعث درگیری های زیاد بین قبایل و شهرها شده بود،  و شرایط را برای شکست آزتک و مایا از اسپانیائی های جوینده طلا فراهم کرد.  این نمونه تاریخ باستان آخری،  درست مانند تاریخ باستان دوران داستانهای ضحاک است. @jahade_tabien1
در فیلم آخرالزمان (apocalyptp) مناسک قربانی کردن انسانها در قبایل سرخ‌پوست اینکا دقیقا به تصویر کشیده شده . @jahade_tabien1
در منشور منسوب به کوروش هخامنشی وی بارها از مردوک / مردوخ خدای خدایان ساختگی و دروغین مردم بابیلون (بابل) نام برده و او را ستوده است. کوروش مردوک را پادشاه آسمان و زمین معرفی می‌کند، او را ناظر بر خود می‌داند، می‌گوید از این‌که برخی از مردم بابیلون خدایانی دیگر را پرستش می‌کنند خشمگین است. کوروش می‌گوید که این پادشاهی هدیه‌ای از جانب مردوک است و مردوک از او راضی است. وی می‌گوید که همواره به دنبال پرستش و نیایش مردوک بوده؛ خود را برگزیده‌ی وی می‌داند. مردوخ به او پیروزی عطا کرد. کورش وی را سرور بزرگ خود معرفی می‌کند. مردوخ به کوروش برکت می‌دهد و کوروش از او بسیار می‌ترسد. [۱] در کتاب تاریخ ایران باستان استاد حسن پیرنیا می‌افزاید که کوروش در تحکیم پایه‌های معبد مردوک / معبد اساهیل بسیار تلاش کرد و در راه تزیین و آباد ساختن معبد مردوخ کوشش بسیار نمود. [۲] [۱]. ترجمه فارسی از متن اصلی بابلی؛ پروفسور شاهرخ رزمجو، بخش خاور میانه موزه بریتانیا،  The British Museum , persian translation of the text on the Cyrus Cylinder [۲]. تاریخ ایران باستان‏ حسن پیرنیا، ناشر: دنیاى کتاب‏، تهران‏، چاپ اول‏، ج۱ ص۳۹۱ @jahade_tabien1