eitaa logo
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4.9هزار ویدیو
327 فایل
'بِسم‌ِربِّ‌المَـہـدے‧عج‧🌸' مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه‌ نمےگیریم✌️🏿 #شہید‌جھادمغنیھ🎙✨ ولادٺ🌤:2مه1991طیردبا،لبنان" عࢪوج🕊:18ژانویه‌2015‌قنیطره،سوریه" نام‌جھادے📿:جوادعطوے" پشتِ‌‌سنگر↶ 『 @jihaad313 』 . . #این‌خانه‌منتظرپسر‌زهرااست♥️:)
مشاهده در ایتا
دانلود
[💍🏡] با،بازوهاے ‌کلفت ‌و صداے جذاب‌ فقط ‌میتونے،برا دو ،سه‌ روز توجهش‌ رو جلب‌ کنے، این شخصیته‌ که‌،باعث ‌میشه ‌دلشو به دست ‌بیارے! عاشق ‌زیبایے ‌کسے‌بشید،اما‌ یادتون‌ باشه‌ که‌،در نهایت‌ مجبورید با سیرت‌ اون زندگےکنید نه ‌صورتش، صورت ‌زیبا‌ ،افول ‌میکنه… اما سیرت ‌خوب‌ موندگارتره! 🥀⃟♥️|‌‌@jahadesolimanie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
໑🌙🎈 • ° {در آن روز، شفاعت هیچ کس سودی نمی‌بخشد، جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضی است..} ﴿سوره‌مبارڪه‌طه۱۰۹﴾ 🕋🌸'.. ⌈.🌖.@jahadesolimanie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰🥀✨⊱ . . زمین برای داشتنت حقیر بود آسمانی شدن به تو بیشتر می‌آید...🕊!'(: 🎞⃟🔗|⇜🌾" ♥️⃟🔗|⇜♥️" 🦋⃟🔗|⇜🖐🏻'' •• ـــــــــــــ❁ـــــــــــــ •• .💛. ᴊᴏɪɴ↴ ⊰ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ⊱
‧⊰🔗‧🌤⊱‧ ــــ ـ بـھ وقـت قـرار..! تلاوت دعاے فرج به نیابت از برادر شہیدمون ، جہاد مغنیه به نیت سلامتے و تعجیل در فرج آخرین خورشید ولایت ، فرزند خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیہا 🌱 . . هر شب، ساعت
ِ22:00 
⏰✨ + یک دقیقه بیشتر وقتت رو نمیگیره رفیق😉 !اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج ›
بسم‌رب‌ّامیرالمؤمنین‌؏ورب‌ّفاطمه‌الزهراۜ♥️'!
‹ 📸 › . . «صبح» یعنی یک فرصت دوباره؛ فرصت دوباره خدا به من، تا لبخند روی لبهای شما بنشانم! لبخند شما، زیباترین رویای هر روز من است.. السَّلامُ‌عَلَیک‌یاخَلیفَةَ‌اللهِ‌فےارضِھ^^! ‹ ↵🌤 › • . jihadmoghnie⁵⁹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
໑♥️⛓ • . ألقَلبُ یَتوقَ لرؤیاکَ هل لي بِنظرة یارفیقَ دَربي .. دلـم بیتابہ دیدنٺه؛ میشہ منو نگاه ڪنے اے رفیق راهم؟🙃🍃 💌¦↫🕊✨ 📿¦↫💛! ⌈.🌱.@jahadesolimanie
(📚🪴) بذارین از این جای قصه به بعد رو از زبان خود بشنویم من وارد مدرسه شدم و بعد مراسم صف که اکثر اوقات ، خودم قاری قرآنش بودم، وارد کلاس شدیم . رفتم کنار ساسان نشستم ، یعنی با اجازه خانم معلم جای خودم رو تو کلاس تغییر دادم و رفتم دقیقا کنار ساسان تا بیشتر حواسم بهش باشه سعید کمی ناراحت به نظر می رسید، فکر کنم انتظار داشت برم پیش اون بشینم که فامیل هم هستیم و خلاصه هم تو درس ها کمکش کنم هم اینکه بیشتر احساس راحتی کنه ، اما خب نمی دونست که من یه دلیل محکم برای این کار خودم دارم دوست داشتم بدونم خود ساسان چه احساسی داره از اینکه اومدم پیشش ،اما راستش هرکاری نکردم نفهمیدم ، گذاشتم موقع زنگ تفریح ، آخه خوراکی های خوشمزه ای همراهم آورده بودم که بعید می دونستم بخواد دست من رو رد کنه !!! اون روز خانم معلم علاوه بر درس های مدرسه ، داستان حضرت نوح رو برای ما تعریف کرد که با وجود این همه سختی و زحماتی که در طی سالهای مختلف کشید، فقط چند نفر بهش ایمان آوردن، اما هیچوقت از مسیر حقی که داشت عقب ننشست خیلی برام جالب بود ، با اینکه این داستان رو می دونستم اما با بیان شیرین خانم معلم طور دیگه ای به دلم نشست تصمیم قطعی خودم رو گرفتم که زنگ تفریح با ساسان حرف بزنم. از یه اخلاق خانم معلم خیلی خوشم می اومد ، همیشه وسط کلاس وقتی احساس می کرد ما خسته شدیم ، یه قصه دینی تعریف می کرد، البته بیشتر قصه های دینی از کتاب داستان راستان شهید مطهری بود ، چون سبک و ساده هست به محض اینکه خوندن یاد گرفتم ، پدرم پیشنهاد کرده بود بخونمش و واقعا هم عالی بود ، تازه گفته بود هرکس آیت الکرسی رو حفظ کنه ، تو ارزشیابی پایان کار تاثیر می گذاره و اینجوری تقریبا همه ما حفظ شدیم و وقتی خانم معلم سر کلاس می اومد ، بلند می شدیم و از حفظ می خوندیم و بعدش کلاس رو شروع می کردیم. زنگ که خورد رفتم یه سوال از خانم معلم بپرسم که دیدم ساسان نیست کل حیاط رو دنبالش گشتم اما انگار نه انگار همیشه جلوی چشم بود ، حالا امروز که کار مهمی باهاش دارم غیبش زده رفته چند دقیقه بیشتر نمونده بود که زنگ کلاس بخوره که دیدم کنار درب نمازخونه ، یک جفت کفش هست کنجکاو شدم ، رفتم جلوتر دیدم یه نفر تو نمازخونه هست و قرآن رو بغل کرده و داره زار زار گریه می کنه دیدم ساسان هست... ✍️ احسان عبادی 22 『 @jahadesolimanie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⊰🪴⊱ ·✦· جزء بیست‌وپنجم به نیابت از شهید نورالدین جنگجو ·✦· ================== ⇾•ⅠᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇⅠ•
تحدیر%2F_جزء_بیست_و_پنجم_قرآن_کریم_.mp3
4.01M
• تندخوانی جزء بیست و پنجم✨ «استاد معتز آقایی»🌿
✧🪴✧ خدایا! قرار بده مرا در این روز پیرو راه و روش خاتم پیغمبرانت ... 🤲 −-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−- ➺🄹🄸🄷🄰🄳ⅠⅠ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
<🌷‌> +یکے از خصلت هایش‌،کم حرف بودنش بود اما کلامش در زمان صحبت کردن ، بسیار جامع و کامل بود، او پس از دیدن همه ے جوانب کار، حرف میزد؛ بنابراین بچه ها حرف او را قبول داشتند،در مقابل بزرگترها مودبانه رفتار میکرد و در جمع خانواده بسیار کم حرف بود ولے یک انسان شوخ و بذله گو درجمع بچه هاے هم سنش بود ،ولے هیچ موقع آبروے کسے را نمیبرد و یا پشت سر کسے غیبت نمیکرد… •شهیدعلیرضاکریمے🌸'! +موقعے که پدرم پیکر رضا را داخل قبر گذاشت صورت رضا را بوسید و از داخل قبر بیرون آمد، بعد از چند وقت رضا را در خواب دید که روے گونه‌اش چیزے مثل ستاره مےدرخشد، پدرم در خواب از رضا پرسیده بود: آن چیست که روے صورتت مے‌درخشد؟ رضا گفت: وقتے که شما مرا داخل قبر گذاشتے و صورتم را بوسیدے، یک قطره اشک چشمت به روے صورتم افتاد و این همان قطره اشک است که مے‌درخشد… +شهیدرضاچراغے🌸'! 『 @jahadesolimanie
نهج البلاغه قسمت 10.mp3
1.75M
'📖' خطبه‌اول‌نهج‌البلاغه ۷:ویژگی‌های‌قرآن‌واحکام‌اسلامے ⊰🎙⊱|‌¹¹⁰ 『 @jahadesolimanie
💢دوره تبیینی "عفاف و حجاب" 🗓زمان : دوشنبه 28 فروردین تا چهارشنبه 6 اردیبهشت 1402 🖇شش جلسه مجازی هر روز به جز پنج شنبه و روزهای تعطیل ⏰ ساعت 13 تا 14:30 📌با ارائه: سید احمد رضوی ( پژوهشگر و فعال فرهنگی) https://www.skyroom.online/ch/alzahrafarhangi/sdes https://www.aparat.com/alzahrauniversity/live با اعطای گواهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
໑🌙🎈 • ° {(امّا) کسانی که در راه هدایت گام نهادند، خداوند بر هدایتشان می‌افزاید؛ و آثار شایسته‌ای که (از انسان) باقی می‌ماند، ثوابش در پیشگاه پروردگارت بهتر، و عاقبتش خوبتر است!..} ﴿سوره‌مبارڪه‌مریم۷۶﴾ 🕋🌸'.. ⌈.🌖.@jahadesolimanie
هدایت شده از مجال
39.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مُجال - القدس لنا بحرطویل: قاسم صرافان شاعر عربی: مرتضی حیدری آل کثیر آهنگساز، تنظیم کنند، میکس و مستر: شروین معینی با همراهی گروه کرال موج به سرپرستی: افشین کردستانی صدابردار کرال: رسول مظفری تهیه کننده: محمدجواد آشتیانی کارگردان: وحید امینی تهیه شده در ماوا @mojallofficial
‧⊰🔗‧🌤⊱‧ ــــ ـ بـھ وقـت قـرار..! تلاوت دعاے فرج به نیابت از برادر شہیدمون ، جہاد مغنیه به نیت سلامتے و تعجیل در فرج آخرین خورشید ولایت ، فرزند خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیہا 🌱 . . هر شب، ساعت
ِ22:00 
⏰✨ + یک دقیقه بیشتر وقتت رو نمیگیره رفیق😉 !اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج ›
بسـم‌ربِّ‌الحسـن💚:)
‹ 📸 › . . چه شودکه نازنینا،رُخ خود به من نمائی به تبسّمی،نگاهی،گرهی ز دل گشائی... به کدام واژه جویم،صفت لطیف عشقت که تو پاک تر از آنی که درون واژه آئی... السَّلامُ‌عَلَیک‌یاخَلیفَةَ‌اللهِ‌فےارضِھ^^! ‹ ↵🌤 › • . jihadmoghnie⁵⁹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
໑♥️⛓ • . "شهدا تعلقاتشان تعلقات متعالے بود الهے بود و براے رسیدن بہ خدا بود" 🎥¦↫🌤🌿! 💌¦↫🕊✨ 📿¦↫💛! ⌈.🌱.@jahadesolimanie
(📚🪴) دیدم ساسان محکم قرآن رو گرفته تو بغلش و داره گریه می کنه نزدیک تر رفتم منو که دید گریه اش بیشتر شد و گفت ، فقط تو هستی که میتونی کمکم کنی، فقط تو هستی که میتونم راز دلم رو بهش بگم ، تورو خدا کمکم کن، تو رو همین قرآنی که قبولش داری و هر روز سر صف تلاوتش می کنی کمکم کن دوست دارم بمیرم و از این زندگی راحت بشم رفتم پیشش نشستم و بغلش کردم و بوسیدمش، گفتم چی شده ساسان جون؟ مشکلی هست ؟ کسی تو مدرسه اذیتت کرده؟ بگو تا کمکت کنم بگو تا به خانم معلم بگم تا کمکت کنه سرشو بالا کرد و گفت نه ، خانم معلم نه ، نمیخوام کسی بفهمه ، می ترسم به خانوادم بگن ، دوست دارم فقط خودت کمکم کنی، مگه همیشه نمی گفتی دوست واقعی اون کسی هست که تو شرایط گرفتاری به رفیقش کمک کنه؟ خب الان من مشکل دارم کمکم کن ، الان به دادم برس که فردا دیر هست! گفتم باشه، پاشو ، پاشو برو دست و صورتت رو بشور که الان زنگ رو میزنن و با این حالت اگه بچه ها و خانم معلم ببیننت بد میشه اصلا اگه تو مدرسه نمیتونی حرف بزنی ، شماره خونه خودمون رو میدم تلفنی مشکلت رو بگو گفت نه ، نمی تونم ، مادرم همیشه خونه هست و نمیشه تلفنی حرف بزنیم اما تو مدرسه بهت میگم زنگ خورد و رفتیم کلاس، وسط درس دادن خانم معلم حواسم به ساسان بود تو خودش بود ، به تخته و خانم معلم نگاه می کرد، اما معلوم بود که حواسش جای دیگه هست وقتی زنگ آخر خورد و داشتیم می رفتیم خونه ، ساسان اصل قضیه مشکلش رو به من گفت و تاکید کرد روزهای بعد حتما دقیقتر و کامل تر توضیح میده ، خیلی ناراحت شدم ، دیدم باز هم مادرش اومد دنبالش ، من هم چند دقیقه منتظر موندم تا پدرم بیاد ، تو ماشین حرفی نزدم و ساکت بودم ، داشتم فکر می کردم ، به حرفهای ساسان ، به اینکه واقعا مشکلش چی هست ؟ شب موقع شام دیگه تصمیم خودم رو گرفتم و با پدر مادرم مشورت کردم از اونها راه حل خواستم . گفتم مشکل ساسان این هست که... ادامه دارد... ✍️ احسان عبادی 23 『 @jahadesolimanie