eitaa logo
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
7.4هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
5.2هزار ویدیو
327 فایل
'بِسم‌ِربِّ‌المَـہـدے‧عج‧🌸' مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه‌ نمےگیریم✌️🏿 #شہید‌جھادمغنیھ🎙✨ ولادٺ🌤:2مه1991طیردبا،لبنان" عࢪوج🕊:18ژانویه‌2015‌قنیطره،سوریه" نام‌جھادے📿:جوادعطوے" پشتِ‌‌سنگر↶ 『 @jihaad313 』 . . #این‌خانه‌منتظرپسر‌زهرااست♥️:)
مشاهده در ایتا
دانلود
<🌧🌱> شبـی رفته بودیم حــرم حضرت زینب ‌‌ۜ چندتامدافع حـرم عرب‌زبـان هم اونجـابودن، باهاشـــون همــراه شدیم؛ یکــیشون همــش‌ از امام‌زمــان‌‌عج‌ حـــــرف‌میزد..!(: گفتـن اسمــش جہـــاده♥️! رفیـق شدیم✨.. چنـدوقت بعدآوردنـش حـــرم، شهیدشده بود🕊.. دور حرم دخترامیرالمومنین؏ مےچرخوندنــش، پرچــم اباعبــدالله کفنش بـود. 🧡⃟🔗¦↫🌿 🎙⃟🔗¦↫✨ ـ ـ ـ ـ ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ 「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ
بسم‌اللھـــ..
‹ 💛 › ما هُوَ الحُبْ؟! (: السَّلامُ‌عَلَیک‌یاخَلیفَةَ‌اللهِ‌فےارضِھ^^! ‹ ↵🌤 › jihadmoghnie⁵⁹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀⃟🌧 ما میگیم حالمون خوبه اما میشه باور نکنی؟ میشه برامون دعا کنی؟:'') ♥️🌱 🌤! - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」
⊰🥀⊱
فاتح وقت اذان حالش دگرگون
میشد و بی تابی میکرد، این بی تابی
را میشد در حرکاتش مشاهده کرد، او
وقتی به نماز می ایستاد طورے نماز
میخواند که گویی کسی روبرویش
ایستاده و او را می نگرد و انگار فاتح
با او سخن می گفت و بعد از نماز
آرامش و لبخند عجیبی بر چهره
شهید نقش می بست و این آرامش
را به دیگران نیز انتقال میداد !
یکبار از او پرسیدم چکار کنیم
که همه مشکلات حل شود ؟
گفت: اگر نماز بخوانید و به پدر و
مادر خودتان احترام بگذارید ، 
می بینید که اصلا مشکلی وجود
ندارد، جالب است که این شهید
عزیز در جبهه، وقت اذان صبح
خیلی‌ها را برای نماز بیدار میکرد
و با نوازش و سلام و صلوات
همه را به نماز تشویق میکرد !
این خصیصه فاتح حتی بعد از
شهادتش هم اتفاق می افتد و
هنوز هم وقت اذان صبح خیلی‌ها
را براے نماز بیدار می کند .
شما هم اگر با شهید ارتباط برقرار
کنید و از او بخواهید، همین امشب
شما را براے نماز بیدار خواهد کرد! (:
♥️" 🕊 🌦" 「➜• jαнαdeѕolιмαɴιe 」
12.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[👼🎠] مشکلات تک فرزندے ! ببینید تک فرزندے چه مشکلات روحی،جسمی و اجتماعی براے کودک تک فرزند به وجود می‌آورد. 🍯|ⓙⓐⓗⓐⓓ‌‌」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⊰🥀⊱
علیرضا رفت سراغ بچه‌ها ، نشست
روے زمین و فاطمه را بوسید ! 
طوبی را بوسید ، موهایشان را بویید!
اولین بار بود که بچه‌ها سر کاسه آب
و سینی قرآن غوغا نمی‌کردند ،علیرضا
کنار حمیدرضا دوزانو شد ،موهایش را
نوازش کرد زل زده بود به چهره
معصومانه غرق خوابش ! لب‌هایش
می‌جنبید ،گفتم حتما دارد براے
پسرش دعا می‌خواند …‌! 
ماندنش کنار بالش حمیدرضا
طولانی شد صداے بوق ماشین آمد!
ساعت پنج شده بود، چادرم را سر
کردم هر دو پاورچین از پله‌ها پایین
رفتیم دستش را از دستم بیرون کشید ، می‌خواستم نگهش دارم !
چشم در چشم شدیم ، نه صحبتی
نه وداعی ، نه حتی سفارشی که
مواظب خودت باش ، تو هم 
مواظب خودت و بچه‌ها باش ،
مرد تنومند من داشت می‌رفت !
+برشـے‌ازکتاب‌خاتون‌وقوماندان ♥️" 🕊‌" 🌦" 「➜• jαнαdeѕolιмαɴιe 」