شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
تو شب تا صبح منتظر تکست اینو اونی من منتظرم ببینم سپاه کی میزنه ما مثل هم نیستیم !
تو،تو مترو میشینی و آیفونت رو میگیری دستت که همه ببینن آیفون داری
من وایمیسم و میله ها رو میگیرم
که پیرهنم بیاد بالا،همه ببینن دستبند دارم
ما مثل هم نیستیم !
#من_میترا_نیستم 🌻
#قسمت_سوم 🍁
🌹 نذر کرده 🌹
پنج ساله بودم که برای اولین بار همراه مادرم، قاچاقی و بدون پاسپورت از راه شلمچه به کربلا رفتم
مادرم نذر کرده بود که اگر سلامت به دنیا بیایم من را به کربلا ببرد اما تا پنج سالگی ام نتوانست نذرش را ادا کند.
او با اینکه دکتر جوابش کرده بود، هنوز امید داشت بچه دار شود. من را با خودش به کربلا برد تا از امام حسین بابت وجود تنها فرزندش تشکر کند و از او اولاد دیگری بخواهد.
تمام آن سفر را به یاد دارم. در طول تمام سفر عبایی عربی سرم بود. کربلا و حرم برایم غریبه نبود. مثل این بود که به همه کس و کارم رسیدهام.
دلم نمی خواست از آنجا دل بکنم و برگردم. انگار آنجا به دنیا آمده و بزرگ شده بودم. توی شلوغی و جمعیت حرم خودم را رها کردم. چند تا مرد داخل حرم نشسته بودند و قرآن می خواندند.
مادرم یک لحظه متوجه شد که من زیر دست و پای مردم افتادم و نزدیک است که خفه شوم بلند فریاد زد:(یا امام حسین! من اومدم دوباره از تو حاجت بگیرم تو کبری رو که خودت بخشیدی میخوای از من پس بگیری؟ )
مردهای قرآن خوان بلند شدن و من را از زیر دست و پای جمعیت بیرون کشیدند بار دوم در ٩ سالگی همراه پدر و مادرم قانونی و پاسپورت به کربلا رفتیم.
آن زمان رفتن به کربلا خیلی سختی داشت. با اینکه در آبادان زندگی می کردیم و از راه شلمچه به بصره می رفتیم اما امکانات کم بود و مشکلات راه زیاد.
بیشتر سال هم هوا گرم بود در سفر دوم وقتی به نجف اشرف رسیدیم درویش که از بابای حقیقی هم برای من دلسوخته تر بود،در زیارت حضرت علی علیه السلام در دلش از او طلب مرگ کرد.
علاقه زیادی به امام علی داشت و دلش میخواست بعد از مرگ برای همیشه در کنارش باشد بابام از نیت و آرزویش به ما چیزی نگفت.
مادرم شب در خواب دید که دو سید نورانی آمدن بالای سر درویش و می خواهند او را ببرند. مادرم حسابی خودش را زده و با گریه و التماس از آنها خواسته بود که درویش را نبردند و در خواب گفته بود: درویش جای پدر کبراست تورو به خدا دوباره اون روی یتیم نکنید.
آنقدر در خواب گریه وزاری کرد و فریاد زد که بابا از خواب پرید و رفت بالای سرش و صدایش زد ننه کبری چی شده؟ چرا این همه شلوغ می کنی؟ چرا گریه می کنی؟
مادرم وقتی از خواب بیدار شد خوابش را تعریف کرد و گفت من و کبری توی دنیا جز تو کسی رو نداریم تو حق نداری بمیری و مارو تنها بذاری
درویش گفت: ای دل غافل! زن چه کردی؟! چرا جلوی سیدا رو گرفتی؟؟ من خودم توی حرم آقا رفتم بعد از او خواستم که برای همیشه در خدمتش بمونم چرا اونا رو از بردن من منصرف کردی؟!
حالا که جلوی موندن من تو نجف را گرفتی باید به من قول بدی که بعد از مرگ هرجا که باشم من رو اینجا بذاری تو زمین وادی السلام دفن کنی خونه ابدی من باید کنار امام علی باشه
مادرم که زن با غیرتی بود به بابام قول داد که وصیتش را انجام دهد در ۹ سالگی که به کربلا رفتم حال عجیبی داشتم خودم را روی گودال قتلگاه میانداختم آنجا بوی مشک و انبر میداد آنقدر گریه میکردم که زوار تعجب میکردند
مادرم فریاد میزد و میگفت کبری از روی قتلگاه بلند شو سُنی ها توی سرت می زنند اما بلند نمیشدند دلم می خواست با امام حسین حرف بزنم بغلش کنم و بگویم که چقدر دوستش دارم
مادرم مرا از چهار سالگی برای یادگیری قرآن به مکتبخانه فرستاد بابام سواد نداشت اما از شنیدن قرآن لذت میبرد برادری داشت که قرآن میخواند درویش می نشست و با دقت به قرآن خواندنش گوش می کرد.
ادامه دارد...
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
'🌦🥀'
تکاپویِ دنیا بهانه است ولله
زمین هم در جست و جوی توست..
🥀⃟☂| #صـاحبنـا✨
『اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
امانت های زندگی من 03.mp3
12.22M
#امانتهای_زندگی_من ۳ 💛
خدا
محبت خدا
رابطهی تو و خدا
بزرگترین امانت زندگی توست ....
اما نحوهی تمام امانتداریهای زندگی تو، روی این امانت بزرگت، اثر دارند!
چقدر برای حفظ این اَمانت، تلاش کردی؟
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ」
🇱🇧 ارتش لبنان امروز در مقر سازمان ملل در نقوره با ارتش اسرائیل، آمریکا و فرانسه دیدار کرد.
این بخشی از جلسات معمول ماهانه آنها از سال 2006 است، اما امروز اولین جلسه از زمان پایان این جنگ بود. آنها در مورد آنچه معمولاً بحث می شود بحث کردند - هیچ چیز ...
این جلسات معمولاً به این صورت است: ارتش لبنان x تعداد تخلفات اسرائیل را گزارش می کند. اسرائیل با توحش می گوید که شما علیه حزب الله کاری انجام نمی دهید. (پایان)
🆔️ @jahadesolimanie
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
🇱🇧 ارتش لبنان امروز در مقر سازمان ملل در نقوره با ارتش اسرائیل، آمریکا و فرانسه دیدار کرد. این بخشی
جهت دریافت اخبار و تحلیل های معتبر
https://t.me/LebUpdate
~من سوریه نبودهام ؛ هیچ کاسهی
آبی پشت سرم ریخته نشده ؛
هیچکس مرا به حضرت زینب
نسپرده؛ هیچ پلاک دوقسمتیِ
کُدداری از گردنم آویزان نیست ؛
هیچوقت پایم به سرزمین شام
نرسیده است؛ سوار هواپیمای
نظامی نشدهام و هیچ فرودگاهی را
به مقصد دمشق پرواز نکردهام .
کوچههای باریک منتهی به حرم را
با قدمهای سنگین طی نکردهام . من
دستم به آن ضریحی که ستونها
احاطهاش کردهاند نرسیده است و
پای ضریح عمه جانمان خون گریه
نکردهام. پوتین هایم ریف جنوبی
حلب را قدم رو نرفته است. فِرنچِ
نظامی نپوشیدهام، کلاش دو خشابه
دستم نگرفتهام و پشت هیچ بیسیمی
نام ابو نرجس را فریاد نزدهام. موج
هیچ کورنِتی مرا نگرفته است، و پایم
از هیچ ترکشی لنگ نمیزند. با اسم
رمز 'یازهرا' به دل تکفیریها نزدهام ؛
من روی تپههای خانطومان نبودهام
آن تویوتای سفید پر از جنازه و مجروح
را ندیدهام. قطع شدن دست و سر
بچههایمان را ندیدهام. با اولین پرواز ،
کنار تابوت رفیقهایمان برنگشتهام .
بقیه الله بستری نشدهام و هیچ
دکتری بالای سرم گریه نکرده است.
من سوریه نبودهام؛ وصیتنامهای میان
قرآن نگذاشتهام و با هیچ وداعی دلم
نلرزید. در هیچ قرارگاهی قرنطینه
نشدهام. اسمم در هیچ لیست اعزامی
نبوده است. پشت هیچ تیرباری
احساس غرور نکردهام و با صدای
صوت خمپارهای دلهره نگرفتهام. من
شهادت را به چشم ندیدهام؛ هرچه
بود و ماند برایم، حسرت بود و
داغی که مرهمی جز خون ندارد.
تنها برایِ من، هیچ ماند و هیچ و
هیچ...
#سوریه
و تو آن خوبترين خبری که خداوند،
عالم را از شوق آن پُر خواهد کرد ..
السَّلامُعَلَیکیاخَلیفَةَاللهِفےارضِھ!
‹ ↵#سلامباباجان🌤 ›
12.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
𖧧 . .
دردی ســـــت در دِلــم کـــه
دَوایش؛ نگاهِ شماست...
ـــــ ــ روزتون شہدایی . .𓏲࣪
#کلیپ #شهیدجھادمغنیھ ִֶָ