السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ
وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ♥️((:
السَّلامُعَلَیکیاخَلیفَةَاللهِفےارضِھ!
‹ ↵ #سلامباباجان🌤 ›
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊰🕊✨⊱
.
.
ولی من هنوزم
منتظرم اعلامالحربی
تاریخ سخنرانی سید رو
به وقت بیروت اعلام کنه💔✨!
#روزتون_شہدایۍ🌸🌱
#شهیدجھادعمادمغنیه🌤!
#استورے📲''
#سماحةالامين🖤.
•• ـــــــــــــ❁ـــــــــــــ ••
.🌧. ᴊᴏɪɴ↴
⊰ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ⊱
والا این طوری که جولانی
تغییره قیافه داده وُ
بچه مثبت شده
ما
قبله گزینشه سپاهم انقدر مثبت نبودیم..:)
3.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برافراشتن پرچم نجسه صهیونیستی
پس از اشغال کوه الخضرا در سوریه
🆔️ @jahadesolimanie
هدایت شده از مُحَلِّل
📌 جزئیاتی از مراسم تشییع شهیدان نصرالله و صفیالدین
🔹 حزبالله تصمیم دارد تا مراسم این دو شهید همزمان برگزار شود. این تشییع باید از حیث تاثیرگذاری حداقل در سطح تشییع حاج قاسم باشد.
🔹 میان مقامات حزب اختلاف نظر وجود دارد که آیا مراسم در روزهای آینده برگزار شود یا به بعد از ۶۰ روز آتش بس موکول شود تا تمرکز کل کشور بر تشییع بوده و عامل برهم زنندهای وجود نداشته باشد.
🔹 مراسم تشییع شهیدان دو بخش رسمی و مردمی خواهد داشت، بخش رسمی با دعوت و حضور مقامات سیاسی داخلی و خارجی و بخش بزرگ مردمی.
🔹 بخش مردمی در ضاحیه جنوبی برگزار میشود لذا با توجه به پیشبینی جمعیت زیاد، لازم است تا کار آواربرداری، باز کردن جادهها و ... در ضاحیه به طور کامل انجام شود تا ضاحیه ظرفیت استقبال هزاران نفر را داشته باشد.
🔹 موضوع مهم بعدی بحث مکان دفن شهیدان است که سه مکان در ضاحیه جنوبی و جاده فرودگاه تعیین شده است. حزب قصد دارد تا مقبرهای ساخته لذا این مکانی دائمی است پس کارهای تحقیقاتی جهت جانمایی زیارتگاه و ظرفیت پذیرش جمعیت زیاد ادامه دارد.
@Muhallel
🎊🎉 #من_میترا_نیستم 🎊 🎉
🌺#قسمت_ششم🌺
زینب با خوردن قرص ها به تهوع افتاد. باباش سراسیمه او را به بیمارستان شرکت نفت رساند.
دکتر معده زینب را شست وشو داد و او را در بخش کودکان بستری کرد. تا آن روز هیچ وقت چنين اتفاقی برای بچه های من نیفتاده بود.
خوردن قرص های اعصاب، اولین خطری بود که زندگی زینب را تهدید کرد.
شش ماه بعد از این ماجرا، زینب مریضی سختی گرفت که برای دومین بار در بیمارستان شرکت نفت بستری شد،پوست و استخوان شده بود.
چشم ترس شده بودم. انگاریکی می خواست دخترم را از من بگیرد. بیمارستان شرکت قوانین سختی داشت. مديرهای بیمارستان اجازه نمی دادند کسی پیش مریضش بماند.
حتی در بخش کودکان مادرها اجازه ماندن نداشتند. هر روز برای ملاقات زینب به بیمارستان می رفتم.
قبل از تمام شدن ساعت ملاقات، بالای گهواره اش می نشستم و برایش لالایی می خواندم و گریه می کردم. بعد از مدتی زینب خوب شد و من هم کم کم به غم نبودن بابام عادت کردم.
مادرم جای پدر و خواهر و برادرم را گرفت و خانه اش خانه امید من و بچه هایم بود.
بعد از مرگ بابام، مادرم خانه ای در منطقه کارون خرید که چهار اتاق داشت و برای امرار معاش، سه اتاق را اجاره داد. هر هفته، یا مادرم به خانه ما می آمد یا ما به خانه او می رفتیم.
هرچند وقت یک بار بابای مهران ما را به باشگاه شرکت نفت می برد. بچه ها خیلی ذوق می کردند و به آنها خوش میگذشت.
باشگاه شرکت، سینما هم داشت. بلیط سینمایش دو ریال بود. ماهی یک بار به سینما می رفتیم. بابای مهران با پسرها ردیف جلو بودند و من و دخترها هم ردیف عقب پشت سر آنها می نشستیم و فیلم میدیدیم.
همیشه چادر سرم بود و به هیچ عنوان حاضر نبودم چادرم را در بیاورم. پیش من چادر سرنکردن، گناه بزرگی بود.
بابای بچه ها یک دختر عمه به نام بی بی جان» داشت.
او در منطقه شیک و معروف بیمه زندگی می کرد. شوهرش از کارمندهای گرد بالای شرکت نفت بود. ما سالی یک بار برای عید دیدنی به خانه آنها می رفتیم و آنها هم در ایام تعطیلات عید یک بار به ما سر می زدند، تا سال بعد و عید بعد، هیچ رفت وآمدی نداشتیم.
اولین بار که به خانه دختر عمه جعفر رفتیم، بچه ها قبل از وارد شدن به خانه طبق عادت همیشگی، کفش هایشان را درآوردند.
بی بی جان بچه ها را صدا زد و گفت: «لازم نیست کفشاتون رو دربیارید، بچه ها با تعجب کفش هایشان را پا کردند و وارد خانه شدند.
آن ها با کفش روی فرش ها و همه جای خانه راه می رفتند خانه پر بود از مبل و میز و صندلی، حتی در باغ خانه یک دست میز و صندلی حصیری بود.
اولین باری که قرار بود آن ها خانه ما بیایند، جعفر از خجالت و رودرواسی با آنها، رفت و یک دست میز و صندلی فلزی اجاره خرید.
او می گفت: «دخترعمه م و خونواده اش عادت ندارن روی زمين بشینن. تا مدت ها بعد ان میز و صندلی را داشتیم، ولی همیشه آن ها را تا می کردیم و کنار دیوار برای مهمان می گذاشتیم و خودمان مثل قبل روی زمین می نشستیم.
در محله کارمندی شرکت نفت، کسی چادر سر نمی کرد. دختر عمه جعفر هم اهل حجاب نبود. هروقت می خواستیم به خانه بی بی جان برویم، همان سالی یک بار، جعفر به چادر من ایراد می گرفت.
او توقع داشت چادرم را در بیاورم و مثل زن های منطقه کارمندی بشوم. یک روز آب پاکی را روی دستش ریختم و به او گفتم: «اگه یه میلیونم به من بدن، چادرم رو درنیارم.
اگه فکر می کنی چادر من باعث کسر شأن تو میشه، خودت تنها برو خونه دختر عمه ت .) جعفر با دیدن جدّیت
من بحث را تمام کرد و بعد از آن کاری به چادر من نداشت.
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ」
بهصدرزادهوسنوارومغنیه،سوگند...
بهقلبِمادرانِشهیدانِضاحیه،سوگند...
بهسررسیدنِاینانتظار،نزدیکاست...
دهیدمژدهبهیاران،بهارنزدیکاست...
السَّلامُعَلَیکیاخَلیفَةَاللهِفےارضِھ!
‹ ↵ #سلامباباجان🌤 ›
𖧧 . .
قلبي معك ..
وروحي وأنا لقلبي نشتاق ..🌱🖇
ـــــ ــ روزتون شہدایی . .𓏲࣪
(احتمال زیـاد تصویـر هوش مصنوعیـه)
#شهیدجھادمغنیھ(: ִֶָ
577.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاجی خوبه وادار شدی
که ۷۰۰ میلیون برا هر اجرا میگرفتی
اگه با اختیار خودت میساختی
که الان سینما ورشکسته بود...😒
🆔️ @jahadesolimanie
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸🇮🇷
جز شهادت آرزویی نداریم اما نه هر شهادتی شهید شدن مثل حاج قاسم خوبه مثل جهاد ... 𝒋𝒂𝒉𝒂𝒅𝒆𝒔𝒐𝒍𝒊𝒎
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|🥀🤍|
برای بهترین
رفیق هاتون
آرزوی شهادت
کنید ... !
🆔️ @jahadesolimanie