eitaa logo
متی ترانا و نراک
318 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
17.3هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
» ✍امام رضا عليه السلام: هر كس در ماه رمضان يك آيه از كتاب خدای عزّوجلّ بخواند، مثل كسى است كه در غير آن، ختم قرآن كرده باشد 📚بحارالأنوار جلد ۹۶ص۳۴۱ ┄┅┅❁💚❁┅┅
4_6035231299231285335.mp3
1.71M
🌼تحدیر سوره مبارکه یس
1_8739958.mp3
4.21M
تحدیر (تندخوانی) چهارم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایی زمان : 33دقیقه
نخلها🌴 تکیه کرده بودند به قامت ها و تاریخ 📆 مسیر خود را از راهی گرفت که نشان دادند... ای که مرا خوانده‌ای ، نشانم بده .... 🌹🍃🌹صلوات
❣دایی‌های مجید همه نانوایی داشتند؛ مجید می‌رفت دم در نانوایی بربری دایی‌اش می‌ایستاد👥 به کسانی که توانایی خرید نداشتند از جیب خودش نان میخرید ودستشان میداد ❣بعضی وقت ها هم با مناسبت و بی مناسبت هزینه یک روز پخت نان را به شاطر میداد و میگفت به مردم بدهد. ❣آنقدر در این نانوایی ایستاد تا به مجید بربری🥖 معروف شد؛ از بس به این اسم معروف شده بود؛ وقتی هم که ثبت نام کرد برای اعزام به حاج جواد از مسئولین گردان امام علی(ع) فکر میکرد فامیلش است. راوی: مادر شهید 🌷 🌹🍃صلوات
🍃🌸🍃🌺 💫هنـــوز سرد مـا با نگـاه چشمانـ😍 شما گرم می شود . . . 💫وقتی عقل، ❤️ شود عشق، میشود👌 آنگاه⇜ میشوی...... 🌷😭
‌‌✿﷽✿ 🍃🌸عبد هر گره كوري كه داشته باشد در ماه مبارك رمضان با رَبّ خود در ميان بگذارد ، خداوند آن را باز می‏ كند. 🍃🌸 پس از ماه رمضان غفلت نكنيد!
✨﷽✨ 🔘 حکایت کوتاه ✍از امام باقر علیه السلام نقل شده است: روزى حضرت داوود(ع)نشسته بود و جوانى ژوليده با ظاهرى فقيرانه كه خيلى نزد آن حضرت مى آمد نيز در محضر آن حضرت حاضر بود. در اين هنگام فرشته مرگ وارد شد و نگاه تندى به آن جوان كرد و بر وى خيره شد. داوود(ع) دلیل این کارش را پرسید فرشته مرگ گفت: من مامورم هفت روز ديگر جان اين جوان را در همين جا بگيرم. داوود پيغمبر(ع ) از اين سخن، دلش به حال آن جوان سوخت و رو به او كرد و فرمود: اى جوان! زن گرفته اى؟ پاسخ داد: نه ، هنوز ازدواج نكرده ام داوود به او فرمود: به نزد فلان مرد كه يكى از بزرگان بنى اسرائيل است برو و از طرف من به او بگو كه داوود به تو دستور داده كه دخترت را به همسرى من درآور و همين امشب نزد آن دختر مى روى و خرج ازدواج تو نيز هر چه مى شود بردار و هم چنان نزد همسرت باش تا هفت روز ديگر و پس از هفت روز همين جا نزد من بيا. جوان به دنبال ماموريت رفت و پيغام حضرت داوود(ع) را به آن مرد بنى اسرائيلى رسانيد و او نيز دخترش را به آن جوان داد و همان شب ، عروسى انجام شد و جوان هفت روز نزد آن دختر ماند و پس از هفت روز نزد حضرت داوود بازگشت داوود از وى پرسيد: در این هفت روز وضع تو چگونه بود؟پاسخ داد: هيچ گاه در خوشى و نعمتى مانند اين چند روز نبوده ام. داوود فرمود: اكنون نزد من بنشين جوان نشست، و داوود چشم به راه آمدن فرشته مرگ بود تا طبق خبرى كه داده بود بيايد و جان اين جوان را بگيرد. اما مدتى گذشت و فرشته مرگ نيامد، از اين رو به جوان رو كرد و فرمود: به خانه ات بازگرد و روز هشتم دوباره به نزد من بيا. جوان رفت و پس از گذشت هشت روز دوباره به نزد داوود بازگشت و هم چنان نشست و خبرى از فرشته مرگ نشد و همين طور هفته سوم تا اين كه فرشته مرگ به نزد داوود آمد. داوود بدو فرمود: مگر تو نگفتى كه من مأمورم تا هفت روز ديگر جان اين جوان را بگيرم ؟ پاسخ داد: آرى فرمود: تاكنون سه هشت روز از آن وقت گذشته است ؟ فرشته مرگ گفت : اى داود! چون تو بر اين جوان رحم كردى ، خداوند نيز او را مورد مهر خويش قرار داد و سى سال بر عمرش افزود. 📚 داستانهای بحار الانوار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸هيچ باراني نمي بارد مگر صفا دهد 🍀 🌸هيچ گلي جوانه نمي زند مگر هديه شود🍀 🌸هيچ خاطره اي زنده نمي ماندمگر شيرين باشد🍀 🌸هيچ لبخندي نيست مگر شادي بياورد🍀 🌸بگذار باران شوق بر زندگيت ببارد🍀 صبحتون به طراوت باران بهاری🌸☘