8⃣8⃣2⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
🔰بعد از پیگیریهای #یکساله، علیرغم مخالفتهایی که هم از جانب محل کار و هم از طرف مادر و بقیه خانوادهاش بود، بالاخره هم در روز ۲۴ خرداد سال ۹۵📆 مصادف با هفتم ماه رمضان #داوطلبانه عازم سوریه شد.
🔰او قبل از رفتنش تمام سعی کرد هم دل خانوادهاش را به دست بیاورد و هم #رضایت مسئولانش را بگیرد. چند روز بود محل کارش بود، بعد از اینکه سحری را خوردم، پیامی از طرف همسرم آمد💌 که از قرآن #استخاره کرده بود که آیه ۱۸ و ۱۹ سوره اسرا آمده
🔰و مفهومش این بود: «هر کس که زندگی #دنیا را بخواهد ما از دنیا آنچه را که صلاح بدانیم میدهیم، اما آخرت دستش خالی است و هر کسی که آخرت را بخواهد و تلاش مخلصانه✨ کند از او قبول میشود.»
🔰صبح آن روز تماس گرفتم و گفتم: مشخص شد⁉️ که گفت: نه هنوز حرفی نزدهاند. ساعت یک موقع اذان ظهر بود که تماس گرفت و گفت: من #رفتنی شدم و تا ساعت سه باید محلی باشم که مشخص کردهاند
🔰با مامان خداحافظی نکردهام، خانه هم که نیامدهام، هر طور شما بگویید، با مامان تلفنی☎️ خداحافظی میکنم و میآیم خانه. احساس کردم بهتر است #حضوری با مادرش خداحافظی کند، هر چند دیگر زمانی برای وداع خودمان باقی نمیماند.
🔰البته #حسرت_وداع آخر تا همیشه در دلم ماند، حتی روز معراج هم با او تنها نشدم😔 خیلی سریع اتفاق افتاد. برای بستن ساکش💼 حدود ساعت سه به خانه آمد. وقتی لباسشهایش را در ساک میگذاشتم، اشک میریختم و به حضرت زینب(س) توسل کردم و گفتم: یا #حضرت_زینب(س) به خودت میسپارم.
💥قبل از رفتن یک جمله به من گفت: سعی کن #خودت در زندگی تصمیم گیرنده باشی.
راوی: همسر بزرگوار شهید
#شهید_ابوالفضل_نیکزاد
🌹صلوات😭🌷🍃