🔸 #مداح بود. تمام روضهها را از بَر بود. انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش میآمد. مخصوصا روضه #علی_اکبر(ع)🖤
🔹ماشین که منفجر💥 شد، همه مات و مبهوت مانده بودند. همین دو دقیقهی قبل #روحالله به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر #شهادت رو روزیم میکنه»
حالا چطور میتوانستند باور کنند😢 ماشینی که جلوی چشمانشان میسوزد، #قتلگاه رفقایشان است؟!
🔸صدایش که از شدت #بغض دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد:
«خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما #عاشق_شهادتیم...» رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد! پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش🥀 را جمع کند.
🔹خب! فرمانده بود. #غیرتش اجازه نمیداد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند. گلهایش🌷 را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را #بویید و بوسید. زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید😭
🔸اما، امان از آن لحظهای که میخواست برخیزد! باز هم #روضه:
« الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکسـ⚡️ـت» کمرش خم شده بود. دیگر نمیتوانست راست بایستد🚫 ۳ روز بیشتر طاقت نیاورد.پر کشید سوی #شهیدان ،سوی #سالار_شهیدان🕊
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_روح_الله_قربانی
🌹🍃صلوات