eitaa logo
متی ترانا و نراک
272 دنبال‌کننده
42.9هزار عکس
15.5هزار ویدیو
83 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌸🌷 🌸🕊🌹 #چهاردهم_تیرماه_1361 #بیروت #اسارت #چهار_دیپلمات_ایرانی #سردار_رشید_اسلام #سرلشكر_پاسدار #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان و #سید_محسن_موسوی #تقی_رستگار_مقدم #کاظم_اخوان در #چهاردهم_تیر_سال_1361 ، مزدوران حزب فالانژ ، اتومبیل #چهار_دیپلماتیک کشورمان را در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی و ورود به شهر #بیروت متوقف و #چهار_سرنشین خودرو مزبور به رغم #مصونیت_دیپلماتیك ، توسط آدم ‌ربایان دست‌نشانده رژیم تروریستی تل‌آویو به گروگان گرفته شده و پس از شكنجه و بازجویی، به نظامیان اسرائیلی تحویل داده شدند ‌كه از سرنوشت آنان تاكنون اطلاعی در دست نیست و همه مشتاقانه چشم به راه هستند تا خبری از این عزیزان برسد... سلامتی و تعجیل در فرج یوسف زهرا(س) ، حضرت ولیعصر (عج) و تعیین وضعیت این 4 دیپلمات عزیزمان #صلوات #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد #و_عجل_فرجهم
اولين شرط لازم براي از اسلام، اعتقاد داشتن به است. هيچ كس نمي‌تواند از اسلام كند در حالي كه ايمان و يقين به نداشته باشد . اگر امروز ما در صحنه‌هاي پيكار مي‌رزميم و اگر امروز ما انقلابمان هستيم و اگر امروز خون هستيم و اگر مشيت الهي بر اين قرار گرفته كه به دست شما رزمندگان و ملت ايران ، اسلام در جهان پياده شود و زمينه ظهور حضرت فراهم گردد ، به واسطه عشق ، علاقه و محبت به است . من تكليف مي‌كنم شما « رزمندگان » را به وظيفه عمل كردن و زندگي كردن . شادی روح و 😭🌷🍃 🏴
🕊🌹🏴🥀🏴🌹🕊 یک روز تو خانه نشسته بودم، دیدم در می زنند. در را که باز کردم درجا خشکم زد. انتظار دیدن هرکس را داشتم غیر از محمود، آن هم با سر تراشیده و پانسمان کرده. بی اختیار گریه ام گرفت. گفتم: تو با این سر و وضعت چطور آمدی؟ چند روز دیگر در بیمارستان می ماندی و استراحت می کردی. گفت: دنیا جای استراحت نیست، باید بروم لشکر، کار زمین مانده زیاد دارم، پیدا بود برای رفتن عجله دارد. گفت: این چند روز خیلی به تو زحمت دادم، وظیفه ام بود که بیایم و تشکر کنم، فهمیدم برای رفتن جدی است. او زیربار اعزام به خارج و معالجه در آن جا نرفته بود. گفتم: داداش! فکر می کنی کار درستی می کنی؟ گفت: انسان در هر شرایطی باید ببیند وظیفه اش چیست. گفتم: تو اصلا به فکر خودت نیستی. تو با این همه ترکشی که توی سرت داری به خودت ظلم می کنی. گفت: من باید به وظیفه ام عمل کنم. پرسیدم: خوب حالا چرا نمی خواهی بروی خارج؟ گفت: اولاً اعزام به خارج خرج روی دست دولت می گذارد و من هیچ وقت حاضر نیستم برای جمهوری اسلامی خرج بتراشم. در ثانی، باید دید وظیفه چیست؟ وقتی گریه ام را دید گفت: نمی خواهد این قدر ناراحت باشی، این ترکش ها چاره دارد. یک آهنربا می گذاریم رویش، خودش می آید بیرون! آن روز وقت خداحافظی حال غریبی داشتم. نمی دانم چرا دلم نمی خواست از او جدا شوم. راوی : 🌹 🕊 😭🌷🍃 🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم