eitaa logo
متی ترانا و نراک
317 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
17.4هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خيلي #گشته بوديم، نه پلاكي، نه كارتي، چيزي همراهش نبود. #لباس_فرم سپاه به تنش بود. چيزي شبيه #دكمه پيراهن در جيبش نظرم را جلب كرد. خوب كه دقت كردم، ديدم يك #نگين_عقيق است كه انگار روش جمله اي #حك شده. خاك و گِل ها رو #پاك كردم .... ديگر نيازي نبود دنبال #پلاكش بگرديم ... روي #عقيق نوشته بود : "به ياد شهداي گمنام" 🌹🍃 📸 #شهید_مرتضی_کریمی🌷 🍃🌹🍃🌹صلوات
❁🌷﷽🌷❁ شعر یعنی که ســــرِ #صبــح کسی مثــــل شمـا👥 باعث #روشنـیِ حضـــــرت خورشیـ☀️ــد شود😍 #شهید_مرتضی_کریمی #شهید_مجید_قربانخانی #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹صلوات
❁🌷﷽🌷❁ شعر یعنی که ســــرِ #صبــح کسی مثــــل شمـا👥 باعث #روشنـیِ حضـــــرت خورشیـ☀️ــد شود😍 #شهید_مرتضی_کریمی #شهید_مجید_قربانخانی #صلوات
✨«بسم الله الرحمن الرحیم» 🍃میدانم برای چه برگشتی! نامه ی دخترها به دست تو رسیده بود و شنیده بودی که گفتند:« بابا، به گنجشک های خونه هم سر بزن، دلمون خیلی برات تنگ شده» 🍃آمدی تا نکند دلشان ترک بردارد؛ تا بگویی بابا، همیشه هوایتان را دارد حتی اگر بر فراز اسمان ها باشد. از آن بالا پرواز میکند و دسته گل های بهشتی را به روی شما میریزد! دختر است دیگر! اصلا دختران امده اند تا ناز و دلبری را تمام کنند. آنقدر صدا زدند تا آخَر خبر رسید، پدری در راه است. همانی که در آن بالا بالاها سربلند بود و مفتخر برای چادری که این روزها زینت شده بر سر ملیکا و حنانه اش... 🍃قرار است خیابان هارا اب و جارو و لاله هارا به صف کنند و پذیرای مهمان شهر باشند. فدایی خانوم (س) پس از سالها چشم انتظاری امده تا نور بشود برای ظلمات دنیا! و ما بس خوشحال که قرار است پیکرت برکت شود و از آسمان ببارد🕊 🍃حال خانواده ی چهارنفره تان تکمیل شد؛ اینبار مانند گذشته همسرتان سفره ی عشق پهن نمیکند، بلکه همه ی شما میهمان سفره ی علمدار هستید و تا ابد خادمان جنت الحسین باقی میمانید♥️ 🍃شهر بوی سیب میدهد و این مژده برگشت شماست. بابای حنانه و ملیکا، خوش آمدی دلیرمرد سرزمینمان❤️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز (ابوحنانه) 📅تاریخ تولد : ٢۵ دی ۱٣۶۰ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ دی ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۹ شهریور ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : خانطومان سوریه یاد شهدا ذکر صلوات 😭🌷🍃
⚘﷽⚘ ✍📃 💐بابا هروقت می‌خواست بره بیرون صدا می‌کرد حنانه ملیکا، گنجشکای بابا، کی می‌ره لباس بابا رو بیاره ملیکا زودتر از من می‌رفت و لباسها رو می‌آورد همیشه همین طور بود. یکبار ناراحت شدم گفتم بابا چرا همیشه ملیکا باید لباستاتو بیاره. چرا به من اجازه نمی‌ده؟ سرم رو بوسید گفت حنانه جان گنجشک بابا تو بزرگتری اون کوچولویه عیبی نداره حالا چه تو بیاری یا اون من هردوتونو دوست دارم. تو بزرگی باید هوای آبجی کوچیکت رو داشته باشی. آروم شدم و هیچی نگفتم. 🌷کاش الان بود و همیشه ملیکا بهش لباس می داد دیگه ناراحت نمی شدم. میشه فقط برگردی باباجونم؟🕊 📜خاطره ای از حنانه خانم دختر شهید "گنجشک بابا" 🌷گنجشک های توبابا(حنانه و ملیکا خانم) ۶ سال انتظار ودوری تو را کشیدیدم، حالا بابا مرتضی از کربلای خان طومان اومدی"خوش آمدی ای پدر عزیزم"😭 🌹 😞 🌹🍃🌹صلوات