eitaa logo
متی ترانا و نراک
318 دنبال‌کننده
44.6هزار عکس
17.3هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃عاشقی سن و سال نمیشناسد؛ ناگهان می آید جایی میان قلبت جا خوش میکند و ماندگار میشود. میشود همدم روزها و شب هایت؛ آن هنگام است که وجودش بیقرار لقاء معشوق میگردد... 🍃تو نیز عاشق بودی؛ در آن سن چشم هایت پرده الهی را کنار زد و خدای خود را میان شلوغی های دنیا یافتی. دیگر بهانه های دنیوی نماندی و عاشقانه به سوی خالقت شتافتی... 🍃آخر این رسم عاشقی است که جز او را نبینی و تنها رهرو راه او باشی. اصلا بسیجی که باشی راه و رسم را خوب می آموزی و محال است که حبّ دنیا وجودت را تسخیر کند. بسیجی بودن رسم، نوع و *شرط* زندگی است و در این مکتب است که درس بودن را فرا میگیری. 🍃میدانی! ماجرا همان حرف روایت گر روزهای عاشقی است. خوب گفت آوینیِ جبهه ها که اگر متاع وجودت خریدنی شود هر جا که باشی و در هر سنی که باشی کارنامه ات مزین به اسم و رسم میشود و آن است که تو میشوی همان مصداق« هم المفلحون »... 🍃آن است که نهایت عاشقانه هایت میشود، با جان پذیرفتن ترکش ها در ؛ همان جایی که رد قدم های خدارا میتوان تماشا کرد. حال که طعم یار را چشیده ای؛ یادمان کن شهیدِ عاشق... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٧ اسفند ۱٣۴٧ 📅تاریخ شهادت : ۴ خرداد ۱٣۶۵ 📅تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : جزیره مجنون 🥀مزار شهید : بهشت زهرا صلوات 🌷🍃
🍃فرزندان زهرا(س)خوب آموخته اند رسم را و میدانند چگونه با خود انتقام سیلی مادرشان را بگیرند ... 🍃آموخته اند که عشق سن و سال نمیشناسد و میتوان کوچک بود اما همچون بزرگان ؛ به پرواز کرد و در آغوش گرفت خداوندِ جان را .... من را میبینی ؟! 🍃دستانم را گناه بسته و شرم میکنم که به صورت معصوم شما خیره شوم ؛ زانوهایم از فرط زمین خوردن همچون سرخیِ آتش شده و شرمنده است که در راه شما قدم گذارد .... 🍃پاهایم خجل است از قدم های استوار شما ، از هایی که وجب به وجب این خاک را فتح میکردند تا مبادا بیاید روزی که گناه برای منِ جامانده عادی شود اما نهایت چه شد؟! 🍃من چه کردم با های به جا مانده ی شما؟!چگونه در روز سربلند کنم و در چشمان شما نگاه کنم؟!شمایی که تنها شانزده سال داشتید و آسمانی شدید اما من هنوز هم زمین گیر گناهانم هستم .... 🍃راستی چه حالی داشتی زمانی که وجودت را وقف فاطمه ی زهرا(س) کردی؟! آنقدر به خانوم جان عشق ورزیدی که نهایت مانند از ناحیه ی سینه و شکم جان خود را به اسلام و اربابت حسین(ع) بخشیدی .... تو! ی این میدان شدی و ماییم که همیشه ایم ! برادر به گوشی؟! ما جامانده ایم! ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد‌: ۱۶ خرداد ۱۳۴۷ 📅تاریخ شهادت: ۲۹ خرداد ۱۳۶۳ 📅تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : قصر شیرین 🥀مزار شهید: بهشت زهرا 🌹🍃صلوات
‍ 🌼بسم رب الشهید🌼 🍃میانِ تمامِ این گیر و دار های دنیوی ؛ دالان به روی باز است و بی انکه کسی خبردار شود ٬ گلچین میکند و میرود🙃..... 🍃گویی در این همهمه ها ٬ چشم هایش را خیره زمین کرده و نجواهای را خریدارتر است😓 ..... 🍃و تو ! ! شهادت مبارک وجود اسمانی ات......💔 دلبری های عاشقانه ی تو کار خودش را کرد و آنقدر در روضه های نوکری کردی که به محرم نرسیده ٬ ارباب خریدارت شد🥀...... «رزق اگر باشد شهادت شام با تهران یکی است ....» همانند تو ..... قهرمانی مشتاق شهادت که سیزدهمین روز مرداد را به نام شهادت خود ثبت کردی و میهمان عموی شهید خود شدی .....🙂 عمو به استقبالت امده ..... حال وقت ان است که تو نیز به جمع ملحق شوی ٬ حاجت دهی و کنی ..... همچون نامت .....💕 تو محمدهادی قافله ی ! رحمی کن و به واسطه ی وجود نورانی خویش مارا نیز هدایت کن .... باشد که هادیِ قلب های ظلمت زده ی ما بشوی .....🌹🥀 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت شهادت 📆تاریخ تولد:۸ بهمن ۱۳۷۸ 📆تاریخ شهادت:۱۳ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : قطعه ۵۰ردیف ۱۱۷ شماره ۱۷ بهشت زهرا تهران 🥀محل شهادت:حین انجام ماموریت در تهران یاد شهدا ذکر صلوات 😭🌷🍃
‍ 🍃داستان از جایی آغاز شد که نوزادی چراغ خانه ی پدرو مادر شد. در کنار بازیگوشی های بچه گانه اش آشنایی با قران اورا به خدا نزدیک تر کرده بود. *تقوا* مشخصه ی اصلی او بود و همین خصلت باعث شد زمانی که به خواستگاری رفت جواب مثبت بشنود. 🍃آرام و قرار نداشت! تمامی لحظه هایش را صرف خدمت میکرد و محال بود صدایی بشنود و به کمک نرود.او آمده بود برای اسلام...! برای سربازی و برای خدا...! 🍃خلوص نیتی که داشت کارهایش را دلنشین تر میکرد و اصلا همین خالص بودن اورا عزیزِ همه کرده بود. از افراد سست و ریاکار متنفر بود و با اینکه از فعال ترینِ نیروها بود آنچنان خودرا حقیر خالقش میدانست که به نفسش مجال مغرور شدن نمیداد! 🍃علاقه اش به بسیجیان را هم نمیشود کتمان کرد به طوریکه میگفت:«اگر بسیجی به من فحش بدهد مثل این است که دعا کرده است.» هرچند بعید است فحش دادن یک بسیجیِ واقعی به فرمانده ی والایی چون او! آنقدر اخلاقش زبانزد بود که همرزمش میگفت:«کسی نبود که با قاسمعلی صادقی کار کند و شیفته اخلاق او نشود.» 🍃آرزو داشت فرزندانش هم همچون خودش وقف اسلام و انقلاب‌ شوند؛ به دخترش سپرده بود :«درس مایه سربلندی است اگر میخواهی به جایی برسی باید درست را خوب بخوانی و پیشرفت کنی» 🍃شب قبل از شروع عملیات با نوای گرمش همه را به یاد شهادت انداخته بود ؛ با هق هق یاداوری میکرد که باید راه باز شود و به وعده شان عمل کنند! میگفت:«رفقا!امام حسین امشب منتظر ماست » دور از ادب بود اربابش را منتظر نگه دارد ؛ میان عملیات با انفجار خمپاره مجروح شد و پس از مدتی در بیمارستان به لقاء معشوقش پیوست. باشد که بیاموزیم جهاد را، خدمت را‌ و بیاموزیم عاشق شدن را... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 🌹🍃🌹🍃صلوات
✨بسم رب الحسین قلم، باز هم معطر به نام شهیدی شده که عِطر خدارا با خود داشت. سردار بود اما نَفْس خویش را حبس کرده بود تا مبادا سرکشی کند در برابر پروردگار. میان اسم و رسم دنیا، تنها چشم دوخته بود به نام مقدس «خادم الحسین» و برایش افتخاری بود نوکریِ این خاندان عظیم الشأن♥️ 🍃اصلا سنگ محک تمامی کارهایش رضای خدا و اهل بیت بود! همچون زمانی که به همسرش گفت:« اگر شهید شدم، این دو دست لباسم را تحویل سپاه بده تا حقی از بیت المال، به گردن من نماند.» 🍃خود میدانست در این دنیا جا نمیشود و روح نامحدودش پرواز در اسمان را طلب میکند! گمان میکنم آنقدر درد اسارت قافله ی حسین(ع) را به جان خرید که خود نیز اسیر شد به دست مزدوران زمان! نهایت، همانی شد که میخواست و عاقبت به دست مادر سادات گلچین شد! به آغوش مشتاقانه پر کشید و در تاریخ ایرانمان جاودانه شد! 🍃شهیدِ جان، شمایی که در بند اسارت آزاد ترین بودی! رهایمان کن و مارا همچون حرّ در مقابل مهدیِ فاطمه(س) روسفید کن. ✍نویسنده: ♡ 🌹🍃🌹🍃صلوات
✨«بسم الله الرحمن الرحیم» 🍃میدانم برای چه برگشتی! نامه ی دخترها به دست تو رسیده بود و شنیده بودی که گفتند:« بابا، به گنجشک های خونه هم سر بزن، دلمون خیلی برات تنگ شده» 🍃آمدی تا نکند دلشان ترک بردارد؛ تا بگویی بابا، همیشه هوایتان را دارد حتی اگر بر فراز اسمان ها باشد. از آن بالا پرواز میکند و دسته گل های بهشتی را به روی شما میریزد! دختر است دیگر! اصلا دختران امده اند تا ناز و دلبری را تمام کنند. آنقدر صدا زدند تا آخَر خبر رسید، پدری در راه است. همانی که در آن بالا بالاها سربلند بود و مفتخر برای چادری که این روزها زینت شده بر سر ملیکا و حنانه اش... 🍃قرار است خیابان هارا اب و جارو و لاله هارا به صف کنند و پذیرای مهمان شهر باشند. فدایی خانوم (س) پس از سالها چشم انتظاری امده تا نور بشود برای ظلمات دنیا! و ما بس خوشحال که قرار است پیکرت برکت شود و از آسمان ببارد🕊 🍃حال خانواده ی چهارنفره تان تکمیل شد؛ اینبار مانند گذشته همسرتان سفره ی عشق پهن نمیکند، بلکه همه ی شما میهمان سفره ی علمدار هستید و تا ابد خادمان جنت الحسین باقی میمانید♥️ 🍃شهر بوی سیب میدهد و این مژده برگشت شماست. بابای حنانه و ملیکا، خوش آمدی دلیرمرد سرزمینمان❤️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز (ابوحنانه) 📅تاریخ تولد : ٢۵ دی ۱٣۶۰ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ دی ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۹ شهریور ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : خانطومان سوریه یاد شهدا ذکر صلوات 😭🌷🍃
‍ ✨بسم الله الرحمن الرحیم 🍃به گمانم روضه شش ماهه رباب بود که قرار را از تو میگرفت.چشم هایت را میبستی و با نوای علی لای لای دم میگرفتی. گویا تمامی لحظات در ذهن تو تداعی میشد و عاشقانه برای شیرخواره امام حسین(ع)نوکری میکردی؛ و اعجاز عشق این است... 🍃آخَر وقتی چگونگی شهادتت را دیدم دلم آه کشید. چشم هایم میخ نحوه ی شهادت تو شده بود و به این فکر میکردم که چه زیبایی میشود اگر آغازش اینگونه پر کشیدن باشد؟! 🍃وقتی شنیدم با اصابت تیر مستقیم به گلو،شهادت تورا در آغوش گرفت؛ دلم بیقرار شد برای آن بیتابی دم شهادت و در عین حال ارامش دلنشین ملاقات ارباب.... 🍃سید ابراهیم! ما دل هایمان از راه دور هوایی (ع) و اولادش شده است. شما که نزد اقایی برای مولایمان دعا کنید باشد که چشم هایمان روشن شود به منتقم خون حسین(ع)💚 شهادتت مبارک 🕊 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٣ شهریور ۱٣٣٩ 📅تاریخ شهادت : ٨ مهر ۱٣۶۱ 🕊محل شهادت : سنندج 🥀مزار شهید : ارادان روستای کهن آباد یاد شهدا ذکر صلوات 😭🌷🍃
‍ ✨بسم الله الرحمن الرحیم 🍂کتاب تاریخ را که ورق میزنی، صفحاتش سراسر ایثار است و غرور و سربلندی! در خاک این مرز و بوم شوری دمیده شده که عِطر خود را از غروب به ارث برده و پس از سال ها مردمان را بر عهد خود وفادار نموده است. 🍂آری قرار نیست ما کوفیانی باشیم که ایمانشان را به معامله گذاشتند و در آخر جز باخت چیزی برایشان باقی نماند. این سرزمین؛ زادگاه شیرمردانی است چون حسین ناجیان؛ سربازی مجاهد که هر چه میخوانی، تسلیم و سکون راهی در طول حیاتش ندارد. 🍂ناقوس طلبی و انقلاب خواهی اش گوش فلک را کر کرده و دشمن حتی از رد پوتین های به جا مانده او هم هراس دارد؛ هر چه باشد فرمانده ستاد رزمی مهندسی ایران بود... 🍂شنیده ام که می گویند ، شهیدت میکند! حسین نیز نقطه اوجش همانجایی بود که خبر شهادت رفیق دیرینه اش "محمد طرحچی" را شنید‌؛ دانست که اگر بدنبال انتقام است باید در جبهه های جنگ رد آن را بگیرد... 🍂نهایت چیز زیادی باقی نماند. ماشینی که در اثر اصابت خمپاره منهدم شده بود و پیکری که به عشق مادر(س)، سوخته در خاک های سومار به رفیق شهیدش پیوست🕊 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣٣٣ 📅تاریخ شهادت : ۱۰ مهر ۱٣۶۱ 🕊محل شهادت : سومار 🌷🍃
‍ ♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃باور کن از تو نوشتن برای من است، باور کن این روزها اینجا کسی عجیب چشم توست؛ چشم انتظار همان چشم هایِ گونه ی تو! کسی زیر آسمانِ خدا هر شب تورا آرزو میکند و در رویاهایش محتاج ثانیه ای از صدای تو است. 🍃برادر جان! جان یاری نمیکند، وگرنه فریاد میزدم تا نامت را به جهانی بشناسانم. از هایت میگفتم، با اشک هایم مزارت را پاک میکردم و با لبخند زمزمه میکردم: * 🍃قدم هایم یاری نمیکند وگرنه آنقدر می دویدم تا نهایت خود را به تو می رساندم. به پاهایت می افتادم و از تو برادری کردن در حق این خود را داشتم... 🍃تو؛ شهیدِ این کشوری! تمامِ عاشقانه هایت هم در پاییز رقم خورد! از کربلا رفتنت تا و نهایت قبولی ات نزد سه ساله ی ارباب. اصلا خیالِ من این است که پاییز زیبایی اش را از وجودِ تو گرفته و من نیز عاقبتم به دست تو در پاییز ختم به (س)شد... 🍃ما کجا و روضه ی کجا، ما کجا و اشک بهر غریبیِ حسین(ع)کجا! اصلا ما کجا و چادر خاکیِ مادرِ کجا... 🍃 * ! اگر نبودی چه کسی خوش طعمیِ چایِ روضه ها را به ما می چشاند و چه کسی تا بی نهایت به پایِ روسیاهی های ما میماند تا عاقبت بخیرمان کند؟! 🍃 آری، ما هیچ نبودیم و این تو بودی که صدایمان زدی... از طرف همه ی ما :"یادت باشد" ✨بمانی برایمان برادرترین؛ سالروز ، آرامِ جان❤️ پ.ن : یادت باشد رمزی است بین شهید و همسرش به معنای دوستت دارم♡ پ.ن : شهید حمید سیاهکالی مرادی به دلیل زیبایی چشم هایشان به حمید همت معروف بودند ✍نویسنده : 🌷به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ 📅تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای قزوین 🕊محل شهادت : سوریه یاد شهدا ذکر صلوات 🌷🍃
🍃می گویند سحرها مناجات های را خدا خوب خریداری میکند♡ . 🍃گویی همه چیز از همان سحرهایی شروع شد که اشک هایش میان را دست های نوازشگر خدا پاک کرد و به او وعده داد که به زودی خریدارش میشود🙃 . 🍃گویا زمزمه های های سحرگاهی اش فرشتگان را نیز بی تاب کرده بود و سفارشش را نزد کرده بودند❣ . 🍃اخر میدانی، شب همه ارباب را رها کردند اما شب عاشورا را آغاز شهادتش دانست. عهد بست، وفا کرد و چشم هایش را به روی دنیا بست و عاشقانه به سمت روانه شد🕊 . ✍نویسنده : . 🌺به مناسبت سالروز تولد . 📅تاریخ تولد : ۲۴ دی ۱۳۶۷ . 📅تاریخ شهادت : ۸ مهر ۱۳۹۶ . 🥀مزار شهید : بهشت رضای مشهد 🌹🍃🌹🍃صلوات
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 🍃 که می‌خوانی، وقتی به آیه ی «وَقالَ رَبُکُمْ ٱُدعونی اَسْتَجِبْ لَهُمْ» میرسی، سراسر وجودت و آرامش می‌شود. خیال می‌کنم اصلا از همینجاست که ما با آن بالایی رقم می‌خورد. صدا زدن های ما و جانم گفتن های خدا؛ تنها باید چشم ها را بست و با دل توکل کرد. 🍃حمیدرضا هم از آن بنده هایی بود که بی ترس و نگرانی فرمان اش را به دست بهترین راننده سپرده بود؛ از جاده ی هوی و هوس به خاکی زد و در مسیر مستقیم افتاد. خدا را خواند و آنقدر بر دعا و جهادش پافشاری کرد تا استجابت خدا مستقیم آمد و راه حمیدرضا را در پیش گرفت. 🍃هر چه پیش میروی و زندگی شهدای برایت آشنا تر می‌شود، پی میبری که همه شان غلام عباس بودند؛ اصلا خود عباس بن علی رضایت نامه هایشان را امضا کرده و آن ها را به حریم خواهرش راه داده است. 🍃آخر عباس هم بود و هم ، مگر می‌شود در مکتب ابالفضل باشی و غیرت در وجودت ریشه نداند؟! مگر می‌شود معلمِ لحظه به لحظه ی کشیدنت ابالفضل باشد و تو منشِ جانبازی را نیاموزی؟! 🍃حمیدرضا شاگرد برتر این نیز به مولایش اقتدا کرد و سر بلند، رجز خواند «کُلُنا عَباسَکَ یا زینَبْ» و آنقدر عباس وار جنگید تا نهایت روز این ترکش ها بودند که به سمت حمیدرضا می‌دویدند. 🍃آری! حمیدرضا به خود و خدای خودش قول شهادت داده بود، قول روسفید شدن. اینجا هم مرید ابالفضل بودن خودش را نشان داد، به عهدش وفا کرد و صدای لبیک گفتن هایش، تسکینی شد برای دل مهدیِ . خدایا! ما اینجا تورا می‌خوانیم. باشد که ما هم در این مکتب روسفید شده و شامل استجابت تو باشیم. ✍️نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٩ شهریور ١٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ٢ آبان ١٣٩۴ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان 🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
♡بسم رب الشهید♡ 🍃 ها کم غم ندارد ، از شب قبلش دلمان پر میکشد به ؛ گوش ها و دلهایمان را به ناله های میسپاریم و چشم هایمان بارانیِ غم (ع) و اصحابش میشود ... 🍃اصلا تا نام شبِ جمعه می آید ، بی اراده انگشت و انگشتر میان لب هایمان جاری میشود ، چشمه گریه هایمان مسیرش را از دیده های سرخی که به خیره شده اند آغاز میکند و ردِ داغ ها شکستگیِ قلبمان را بیشتر میکند . 🍃اینبار هم یکی از همان جمعه های دلهره آور کشورمان شد ؛ ردِ را گرفت و هدفش مجاهدی بود که همچنان طرحِ لبخندش دل های بیقرار است !سال گذشته ، هفتمین روز آذر مزین به پر کشیدن محسن فخری زاده شد. با رفتنش ، روضه های سیزدهم دی تداعی شد و کمرها هر چند شکست اما سرها بالا رفت !غرورها گرفت و اشک هایمان نشان از او داشت . 🍃هفتم آذر سالروز دانشمندِ ایران زمین است اما جایی در کنار این مناسبت باید# ترس رژیم صهیونیستی را در این روز به خاطرها نشاند و در جهان فریاد زد که احدی توان مقابله ی رو در رو با سربازانِ سیدعلی را ندارد ؛ برای آن ها از پا درآمدن بی معناست و تنها راه مقابله خنجرهایی است که از پشت آن هارا میگیرد ، همان رویه ی این روزهای دشمنانی بزدل که از سایه ی عباس های نیز هراس دارند . 🍃محسن فخری زاده با قدم هایی استوار به ی عاشوراییانِ (عج) رسید و دشمن با به شهادت رساندنش ، اورا زنده تر کرد . پذیر بودنِ او را فراموش نمیکنیم ، هر یک به نیتِ شهیدِ مفتخرِ کشور ، جان هایمان را در دست گرفته و پیشکشِ سیدِ خراسانیِ خواهیم کرد ✌️🏻 🍃سربازانِ سیدعلی را به تهدید نکنید ، ما مشتاقانه به سمت خنثی سازیِ هایی که مانع ظهورند قدم برمیداریم و نهایت روسیاهیِ این نصیب چهره های منفورِ غاصبان است ! ✍️نویسنده: 🌷 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۴۰ 📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۹۹ 🥀مزار شهید :امامزاده صالح تهران 🕊محل شهادت : آبسرد دماوند 🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم