خواب #حضرت_رقیه(س) رو دیده بود
بی بی فرموده بودن تو به خاطر ما از #گناه گذشتی ما هم شهیدت میکنیم.
موقعی که داشت میرفت سوریه بهم گفت: سید برام #روضه حضرت رقیه بخون
گفتم نمیخونم، داری میری حسین #بچه هااات، گفت از بچه هام دل کندم، روضه می خوندم های های #گریه میکرد.
✍به روایت سیدرضا علیزاده، ذاکر اهل بیت
#شهید_حسین_محرابی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹صلوات
🔰مسلمان و شیعه شدن یک #مسیحی توسط #حاج_عمار
💢بعد از #شهادت حاج عمار وارد مقر قبلیاش شدم. رزمنده ای مسیحی به اسم 《یادمین》 جلویم را گرفت. گفت: فکر کنم شما رو با حاج عمار دیده بودم، #ایرانی هستی؟
گفتم:بله
💢گفت:حاج عمار #روضهی ناتمامی رو برای من گذاشت و رفت.
گفتم:تو رو چه به روضه؟! مگه #مسیحی نیستی؟!
💢گفت:《چند وقتی با حاج عمار بودم. #جذبش شدم. میخواستم ببینم اسلام و شیعه چه چیزی داره که ازش آدمی مثل اون بیرون میاد. کم کم مسلمان و #شیعه شدم.
💢یه روز بهش گفتم که فرمانده، داستان #حضرت_زینب(س) شما چیه؟! اون هم برام تعریف کرد که ایشون روز عاشورا همهی افرادش، حتی پسرانش هم شهید شدن و بعد از اون همه مصیبت، به حالت #اسارت اومدن شام.
💢همون موقع حاج عمار رو با بیسیم صدا کردن که بره.》 زار زار #گریه میکرد که حاج عمار روضه را ناتمام گذاشت و رفت و #شهید شد...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹صلوات
▪️ #خاطرات_شهدا🌷
🔻برشی از کتاب سربلند
💠به روایت همسر شهید حججی:
❣یک روز که از سر کار آمد، مثل همیشه رفتم دم در #استقبالش. دیدم سازش کوک نیست. مدام از جلوی چشمم فرار می کرد. رفتم دنبالش. وسط هال دستش را گرفتم و برگرداندمش سمت خودم: «چهت شده؟ قلبم اومد تو حلقم!»
❣نشست رو گل فرش و زد زیر #گریه: «من رو نمی برن. فرمانده اجازه نمیده، لیستشونم بستند. زهرا! تموم شد و رفت.» پرسیدم: «مطمئنی که دیگه هیچ راهی نداره؟» سرش را به نشانه تایید تکان داد.
❣کاری از دست من برنمیاد؟
نه تو که دعا کردی، نمی دونم چرا خدا من رو قبول نمیکنه.
بالشتی آوردم که کمی بخوابد. صورتش خیس گریه بود. در همان حال خوابش برد. رفتم توی اتاق. با عز و ناله به خدا گفتم: «نکنه به خاطر دل دل کردن منه؟ نکنه چون هی میگم بره نره، بشه نشه محسنم رو نخریدی؟«
❣عکس حاج احمد(شهید احمد ناصری) را گرفتم توی دستم: «ببین چه حال نا آرومی داره! خودت سپاهش رو ردیف کردی، میشه سوریهش رو هم حل کنی؟»
❣مادرم منتظرمان بود. رفتم و بیدارش کردم. بین راه هنوز #آشوب بود. جلوی پادگان که رسیدیم، شروع کرد به اشک ریختن. با سوز و گداز گفت: «زهرا! اینا دارن میرن و من جا موندم.»
❣دلداریاش دادم: «میشه دیگه حسرتشون رو نخوری اگه صلاحت باشه...» صدای گوشی اش بلند شد. یکی از لشکر زنگ زده بود که اسم تو را هم در لیست نوشتهاند، آماده باش. زمان دقیق رفتن مشخص نبود؛ فردا یا دو هفته یا سه هفته بعد.
#شهید_محسن_حججی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹صلوات
#حتما_بخوانید👇👇
🌸یه شب حسین به #خوابم اومد. #مُهری جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه #سنگ مزارش بود.
🌸فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی #رنگ متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود.
رنگ متنِ
پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ #قرمز بود.
🌸دیدم بعضی ها #نامه میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من #پنجشنبه ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم.
🌸همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم #محجبه نبود.داشت #گریه می کرد.
🌸از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من #خواهرش هستم. من رو در #آغوش گرفت و گفت، راستش من خیلی #بدحجاب بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، #تصادفا با شهید معز غلامی آشنا شدم.
🌸خیلی منقلب شدم.در مورد شهید #تحقیق کردم. بعدها شهید رو در #خواب دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت.
🌸باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز #نمی_خوندم. ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم...
#من_پنجشنبه_ها_نامه_خیلیا_رو_مهر_میزنم😍
📚کتاب سرو قمحانه، ص 132
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹صلوات
📆شنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۷، آغاز هفته فقط #اشک 😢بود و اشک...
🖇اما دیگر #اشک هم مرهمی بر قلب❣ های سوخته مان نبود. #هموطنان عزیزمان در اهواز مظلومانه در خون 💔خود غلتیدند و همین بس که بارها از خدا خواستم، کاش من جای آنها می رفتم اما #شهادت مظلومانه شما عزیزان، آن هم یک روز بعدِ #عاشورای حسینی، غبطه خوردنی است.😔
🖇لعنت خدا بر همه #تروریست ها و حرامیان. شنبه خونین گریه کردم برای سربازی که در خون خود غلتید و تمام آرزوهایش برای آینده اش را ندید. برای #کودکی که همچون فرشته 👶از این دنیا پرواز 🦋کرد و فرداها را ندید. برای همه #شهدای کادری که با جان و دل برای این انقلاب زحمت کشیده بودند و دیگر نیستند. شهیدمحمد طاها اقدامی، کوچکترین شهید #حادثه تروریستی اهواز بود.
🖇محمد طاهای عزیزم، #شهادت مظلومانه ات قلبم 💓را سخت به درد آورده است. عزیز دلم، نازنینم با #گریه😭 هایت، گریه کردم و از خدا تمنا کردم تا مرا به جای تو از این دنیا می برد. ای کاش آن تیرها ☄به تن من می نشست و تو اکنون در آغوش مادر و پدرت بودی. #فدای آن تن زخمی ات، فدای اشکهایت، فدای مظلومیتت.
🖇ت🥀و #بزرگمردی هستی که با شهادت مظلومانه ات، قلب همه را به درد آوردی. ای #نازنینم تو که در کنار علی اصغر (ع) امام حسین (ع) هستی، برای مادر و پدر و خواهرت دعا کن تا امام حسین (ع) قلبشان را آرام کند. محمد #طاهای عزیزم، اشکهایم برایت تمامی ندارد ولی انتقام تو را از #حرامیان خواهیم گرفت.✔️
🖇درست است که #تیرها💥 به تن تو نشست اما همان تیرها اینجا جگر مرا آتش زد و هنوز هم بی قرار آن اشکهایت هستم. #عزیزترینم آن دنیا شفیع من هم باش
#نمازشب
#شهیدمحمدرضاتورجےزاده
🍃برادر شهید:
دوساعت قبل از اذان صبح مشغول عبادت و شب زنده داری میشد.
در حال نماز شب و راز و نیاز خیلی #گریه میکرد ؛ به طوری که گاهی من و یا پدرومادر از صدای گریه ی او بیدار میشدیم.
🍃شب هایی که اصفهان بود ، رخت خواب پهن نمیکرد و روی زمین میخابید و فقط پتو را به عنوان روانداز استفاده میکرد دلیل آن هم این بود که راحت تر برای #نمازشب بیدار شود.
🌱همرزم شهید هنگامی که رزم شبانه داشتیم ،موقع سحر که می شد برنامه تمرین و آموزش راقطع و همه را برای نمازشب مرخص میکرد و با برشمردن فضیلت نمازشب؛ همه را برای خواندنش تشویق میکرد.
🌱محمد خیلی اهل نماز شب بود و به عبادت و انجام #مستحبات خیلی مقید بود؛ ولی بااین همه میگوید اگر میتوانستم شب ها را نمیخوابیدم و روزها را روزه میگرفت.
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم🌷🍃
متی ترانا و نراک 🇮🇷🌷
#مجیدرضا رهنورد لحظاتی از اعدام گفت: کسی سر مزارم گریه نکند شادی کنند. 👇
#داستان_خیییییییلی_تلخ
وقتی که خبر اعدام #مجیدرهنورد را همراه عکسش دیدم یک حس عجیبی بهم دست داد
#خوشحال نشدم به چهره اش که نگاه کردم افسوس خوردم که چرا عاقبت این جوان باید این جوری بشه
تا این که بعدازظهر به جلسه ای دعوت شدم، سخنرانش فردی بودکه از زندگی او #مستندی تهیه کرده بود و در جریان باز جویی وی بود این مطلب از زبان ایشان است.
مادرش به #عشق امام رضا علیه السلام
نامش را مجیدرضا گذاشت
از کودکی #مسجدی و هیئتی بود
همیشه تلاش میکرد
صف اول #نمازجماعت
خودش را جاکند حتی برای ثواب بیشتر نماز،
عبا بر شانه می انداخت
#ولی از 15 سالگی که وارد #فضای_مجازی شد
کم کم تحت تاثیر قرار گرفت
آنچنان شست و شوی #مغزی شد که نماز را #ترک می کند و اعتقادات مذهبی و عشق به امام حسین ع و حضرت فاطمه س را کنار گذاشته و حتی #مسخره می کند:
خودش میگوید ۸ سال رسانه #مغز من را تبدیل کرد به یک اتاق گاز که هر لحظه ممکن بود با یک جرقه منفجر شود،
روز حادثه با دیدن آن گروه #صدنفره اغتشاش در خیابان آن جرقه زده شد
اول در خانه #وصیت نامه اش را می نویسد که
برای من #گریه نکنید
سر قبرم #قرآن نخوانید،
هر #چاقویی که زده به خاطر کینه ای بوده که از حزب اللهی ها داشته،
او میگوید با خودش فکر می کرده بعد از قتل اگر او را بگیرند حتما #زجرکش و تکه تکه اش میکنند
برای همین موقع دستگیری میگوید مرا #زود اعدام کنید
اما بعد از چند روز که رفتار ماموران اطلاعاتی را می بیند که با #رفتار دینی با او تعامل می کنند
تمام #معادلات ذهنی اش به هم می ریزد
بچه های اطلاعاتی به جای این که او را بزنند و شکنجه اش بدهند،
با او #صحبت می کنند
از زندگیش می پرسند
برای اینکه متوجه شود اعتقاداتش اشتباه است به او #کتاب می دهند بخواند
و خلاصه مجرم و بازجو باهم #گریه میکنند.
آخر تازه فهمیده که این ۸سال چه قدر فضای مجازی مغزش را شستشو داده تا دست به این #جنایت برند،
به مادرش می گوید،
با مادران #شهدا صحبت کن،
طلب #عفو نکن
فقط طلب #حلالیت کن
من مثل یک #حیوان برادرم را کشتم،
مجید رضا میگوید چند #حسرت به دلم مانده،
یک بار دیگر دست #مادرم را ببوسم به مادرم کادو بدهم:
بعداز ۸ سال دوباره پایم به حرم امام رضا علیه السلام برسد(این حرف را با گریه و زجه میزند و باز جو هم همراهش گریه و زجه میزند)
او بسیار پشیمان و شکسته شده بود.
در حقیقت می شود گفت
#دشمن دوتا جوان ما را شهید نکرد
بلکه دوتا جوان را شهید کرد
ویک جوان را #کشت،
دشمن یک جوان را که می توانست سرباز امام زمان عج باشد را تبدیل به یک #قاتل کرد.
مراقب خود، اطرافیان و #فرزندان مان در فضای مجازی باشیم.
برای حفظ خودمان و فرزندانمان از فتنه و فساد و فحشای آخرالزمان حتما #سوره_نور را تلاوت کنیم.
💠حال و هوایِ نمازهایِ آخر
📿آقاسجاد نمازهایش را با #توجه و دقت بسیار میخواند. هرچه زمان بیشتر میگذشت نمازهایش❣ عاشقانهتر میشد. هیچ عجلهای برای تمام کردن نمازش نداشت. حتی در ضیق وقت!
📿همیشه در مسیر رشد بود. مثلا اوایل، خود را مقید به نماز #غفیله کرده بود. کمکم نمازهای نافلهی دیگر. تا جایی که تمامی نمازهای نافله را میخواند. اهل نافلهی #شب بود. حتی در سختترین ماموریتها.
📿یک مدتی بود که میدیدم در نمازهای شبش #گریه میکند و حالات خوشی دارد. کمکم این حال خوشش به نمازهای یومیه هم رسید. بعضی اوقات در نمازهای واجب و یومیهاش هم #اشک میریخت.😭
🕊بوی #رفتنش میآمد... اما نمیخواستم رفتنش را #باور کنم، درست مثل کسی که خودش را بهخواب زده باشد...!
📚 ساقیان حرم
#شهید_سجاد_طاهرنیا🌷😭🍃
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
2.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
13.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گریهٔ مادر کودک معلولی که نمیخواست پسرش را به برنامهٔ معلی بیاورد
#دل_نوشته_برای_مادر💔
سلام #مادر...
من نبودم آن روزها❗️❕❗️
سوختنت را ندیدم...
نه میخی دیدم نه زخم بازویی...
اما به اندازه ی تمام شنیده هایم زجر کشیدم...
#گریه کردم...
برای غربت غریبانه ات...😭
و اکنون در حرارت آتشی می سوزم که بیادم می اورد #غربت شما آنقدر عظیم بود که حتی نمیتوانم ضریحت را بغل بگیرم و در آغوشت برای همه ی مصائبت #اشک بریزم...
اما مادر نمیگذارم قبر پنهانت پرچمهای عزاداری مرا پایین بکشد...
اینجا را به #عشق شما قدم به قدم حَرمت میکنیم❗️
#پرچم عزا علم میکنیم...🏴
همه ی ما #ایران را حَرمت میکنیم.... 😔🇮🇷
https://eitaa.com/jahfadarahbary