هدایت شده از شبهای با شهدا
بهش گفتم ؛ راستش از اون روز که قضیه اون دختره توی کوچه تون رو تعریف کردی که جلوت اومد و تو نگاهش نکردی ، یه ذره واسه من سوال پیش اومده و هضمش واسه من سخته. مگه تو جوون نیستی ؟ مگه تو ...
_ آره منم جوونم منم غرور دارم منم شهوت دارم. شایدم خیلی بیشتر از تو . من فرشته نیستم معصوم هم نیستم .منم آدمم
_ پس آخه اینکه می گی با وجودی که اون بی حیا بهت ابراز علاقه و دوستی کرده بود تو چه طور می گی اصلا نگاهش نکردی؟ خب چی شد که نگاهش نکردی ؟ یعنی حتی هوس نکردی ببینی ش؟
_ چرا باور کن خیلی دوست داشتم نگاهش کنم ولی یه دفعه دیدم یکی داره نگاهمون می کنه
_کی ؟ بابات؟
_ نه . خودِ خودش بود؛ خدا . الم یعلم بان الله یری؟
_چی؟ خدا ؟
_آره خودِ خدا داشت نگاهمون می کرد. اصلا از شرم و حیا داشتم آب می شدم قشنگ. وجودش رو حس کردم... فقط ذکر می گفتم
🌹 هدیه به روح شهید #مصطفی_کاظم_زاده صلوات
📚 برگرفته از کتاب #دیدم_که_جانم_میرود
🍃 #زندگی_به_سبک_شهدا
https://eitaa.com/shabhayebashohada