گرچه توحیدم اساسش از غدیر و از خم است
رزق حب اهل بیتم با امام هشتم است
اتفاقی نیست این عاشق شدن، نوکر شدن
علتش از رحمت معصومه، بانوی قم است
آن قدر آقاست این آقا که شد کهف الوری
خواهرش هم مُستجار ماست از بس خانم است
اهل بیت حضرت موسی بن جعفر از ازل
لطفشان آماده و در اختیار مردم است
بس که از من دستگیری کرده مولایم رضا
برده ام از خاطرم این بار، بار چندم است
آن قدر اوصاف او را اهل معنا گفته اند
لابه لای مدح هایش، شعرهای ما گم است
هر کسی شد زائر صحن و سرای مشهدش
با ولایش در امان از آتش و از هیزم است
هشتمین نور است در ظاهر ولیکن باطنا
علت پیدایش شش روزه ی هفت انجم است
نور او تابید و بر ظلمت سراسر هجمه شد
آن زمانی که رسید و نور قلب نجمه شد
یا غیاث المستغیثینِ دل زارم رضاست
یا امان الخائفینِ جانِ تبدارم رضاست
یا امین الله فی أرضه کمی از شأن اوست
منشأ آرامش و امید بسیارم رضاست
گرچه در بازار این عالم ندارم مشتری
غم ندارم، می روم مشهد، خریدارم رضاست
آن امام مهربانی که به حکم عاشقی
بیشتر از هر چه گویی دوستش دارم رضاست
نور راهم در دل دنیای تیره نور اوست
روی مهتاب نمایان، در شب تارم رضاست
در گرفتاری به این آقا توسل می کنم
تکیه گاهِ لحظه هایی که گرفتارم رضاست
دلخوشم بر وعده ی صدقش، چرا که طبق آن
در سه جای سخت بعد از مردنم، یارم رضاست
در تمام سال، آن شب که بر آن دل بسته ام
آن شب میلاد آقاجان و دلدارم رضاست
می شود دنیا گلستان مثل صحنش بین طوس
گر که لبخندی زند بر خاکیان شمس الشموس
درد ما عشق است و عشق یار، تاوانش خوش است
دل سپردن نزد جانان، جان به قربانش خوش است
از سوی باب الجوادش که رسیدی خیره شو
دیدن آن گنبد زیبا و تابانش خوش است
با تأمل رفت و آمد کن در آن صحن و سرا
عاشقانه راه رفتن، زیر ایوانش خوش است
با تمام خستگی ها، آن زمان که یک نفس...
از ته دل می کشی کنج شبستانش خوش است
گریه ی طفلی بلند و صوت نقاره بلند
کورِ بینا گشته با چشمان گریانش خوش است
تشنه ی کرب و بلایی، منت از سلطان بکش
کربلا رفتن هم از سمت خراسانش خوش است
روزی اشک محرم را بگیر از دست او
گریه با اذنش برای جد عطشانش خوش است
یاد غم های حسین و ظهر عاشورای او
از دو ماه قبل اگر باشی پریشانش خوش است
گریه کن بر آن غریبی که کفن حتی نداشت
بر زمین ماند و به تن یک پیرهن حتی نداشت
#محمد_جواد_شیرازی
بارها گفتم به خود دیدی که قسمت میشود
دیدنش نزدیکتر ساعت به ساعت میشود
بعد نیشابور قلبم پُر حرارت میشود
عاقبت از دستِ من این کوپه راحت میشود
یک طرف صوتِ تلاوتهای قاریها و من
یک طرف مداح و آوای قناریها و من
صحن در صحن است حال بی قراریها و من
تا ضریحت مست از لحظه شماریها و من
مثل این آئینهها خود را شکستم آمدم
پیش این فوارهها قدری نشستم آمدم
تا ضریحت راه را از حفظ هستم آمدم
رو به سویت چشمهایم را که بستم آمدم
من به دنبال توام فیروزهکاریها که نه
غرق در نامِ رضایم خوشنگاریها که نه
دست خالی میروم از کفشداریها که نه
میکَنم دل از همه از این نداریها که نه
هرچه هست اینجا از اول تا به آخر دیدنی است
بال بال بچهها مثل کبوتر دیدنی است
دُور دور دختران بر گرد مادر دیدنی است
سُرسره بازیِ طفلان روی مرمر دیدنی است
جبرئیل آمد حرم یک شب شفایش را گرفت
رفت میکائیل و اسرافیل جایش را گرفت
مرد کوری بود دیدم چشمهایش را گرفت
خادمی از دست معلولی عصایش را گرفت
بارها گفتم بده اینبار میگویم بگیر
آنچه میدانی آز ان بسیار میگویم بگیر
این منیت را از این دیوار میگویم بگیر
هرچه شد بر قامتم سربار میگویم بگیر
با کبوترهای تو هر وقت قاطی میشوم
مثل این فواره غرقِ بی ثباتی میشوم
محو اوصافِ تو و الطافِ ذاتی میشوم
باز امشب خیره بر مردی دهاتی میشوم
میکشد سوغاتیاش را بر ضریحت پیرمرد
میزند بوسه همینجا بر ضریحت پیرمرد
آمده در بین صفها بر ضریحت پیرمرد
یک کفن آورد اما بر ضریحت پیر مرد
گریهاش اُفتاد یادِ جسم عریان حسین
از خجالت آب شد پیرِ پریشان حسین
زیر ایوانت دلش رفته به ایوان حسین
ای به قربانت رضا و ای به قربان حسین
#حسن_لطفی
#مدح_امام_رضا
خوشا مشهد وَ شاه بی مثالش
خوشا آن صاحبِ ، صاحبْ کمالش
خوشا صحنِ پُر از جاه و جلالش
خوشا هر کس که روزی شد وصالش
"امیرالمؤمنین یا شاه مردان"
نصیبم یک سفر «مشهد» بگردان
که در مشهد رئوفی خانه دارد
که خانه َش صحن و سقاخانه دارد
و مهمانخانه ای شاهانه دارد
گدا در سفره اش کاشانه دارد
درِ رحمت در آنجا باز باز است
عجیب آن پادشَه مِسکین نواز است
کرامت کرده او بر حسب عادت
نه "یک ذره دو ذره" بی نهایت
کسی که کرده بر آهو عطوفت
چه خواهد کرد بر اهل محبت
محبت دیده ایم خواهی نخواهی
به حُکم قِصّه ی "شیخ بهائی"
ورودیه حرم وقتی رسیدی
در آن حال امید و ناامیدی!
بگو ؛ ای آنکه اینجایم کشیدی!
تو "غیر از معصیت چیزی ندیدی"
چه دیدی که مرا هم راه دادی؟
جواب آید تو در باب الجوادی!!
عجب هنگامه ای باب الجوادست
هجوم زائران آنجا زیادست
یکی که ظاهراً هم بیسوادست
صدا میزد رضا "باب المراد"ست
یکی سر از حیا در سینه دارد
یکی دست ادب بر سینه دارد
کسیکه با خودش آورده دردی
کشید از سینه ی خود آه سردی
که آقا "آهو" را آزاد کردی
شفا ده ؛ جان «زهرا» ، پیرمردی
هنوز اِستاده بود در آستانه
صدا برخاست از نقاره خانه
یکی او را به رأفت می شناسد
یکی باب شفاعت می شناسد
یکی "شرط ولایت" می شناسد
یکی هم به کرامت می شناسد
ولیکن اکثراً هنگام پابوس
صدایش می زنند شاهنشه طوس
خلاصه هر عزیزی رفته مشهد
سلامی عرض کرده سمت گنبد
و چرخی هم زده در زیر مرقد
نبات و زعفران بر دست دارد
نگو در فرش دیدار رضا کرد
بگو در عرش دیدار خدا کرد
به تحقیق از روایت در میآید
کسی که نیت قرب تو دارد
برای هر سفر که رفته باید
سه جا چشم انتظار تو بماند
"خداوندا مرا آن ده که آن به"
زیارت های مشهد ضرب در سه
مجاور بودنت هر کس چشیده
شنیده ها به چشم خویش دیده
اگر "رهبر" به این منصب رسیده
به زیر سایه ی تو قد کشیده
که دائم او به زیر نور بوده
مقیم کوچه ی "سرشور" بوده
ولیِ نعمت ایرانیانی
تو هم مهمان ما ، هم میزبانی
تو شاهی با گدایان همزبانی
غریبِ آشنا جان جهانی
عجب لطفی به ایران کرده مولا
عجب رزقی به ایران داده زهرا
حرم رفتم عجب حال و هوایی
عجب صحنی چه شوری کفترایی
در اینجا دل شود کرب و بلایی
خصوصاً صحنِ اسماعیل طلایی
نشستم تا بگیرم از تو آقا
برات کربلای اربعین را
#سید_حسین_میرعمادی
#مدح_امام_رضا
آرام گشته هر کس شد بی قرارِ این در
شان بهشت دارد گرد و غبارِ این در
خورشید سر برآرد هر صبح از حریمش
گردد مدار عالم هم بر مدارِ این در
خاکش دواست اینجا، دارالشفاست اینجا
درمان و درد باشد در اختیارِ این در
موسی نشسته اینجا، عیسی نشسته اینجا
دیدیم انبیا را حتی کنارِ این در
دنیا نبود و بودیم ما بنده ی مرامش
خاکی نبود و بودیم ما خاکسارِ این در
انگور بعدِ ما بود، میخانه بعدِ ما بود
تاکی نبود و بودیم ما مِی گُسارِ این در
#عاصی_خراسانی
#مدح_امام_رضا
با بوسه بر خاکت طلا رونق گرفته
با نام تو بازارها رونق گرفته
ای که قدمگاه تو آمالِ دل ماست
هر جا که رفتی خاک پا رونق گرفته
داروی ما دارالشفایت ، خاک پایت
در خیلِ بیمار این دوا رونق گرفت
بیمار ، یک تجویز ، حال خوب ، برگشت
اینگونه این دارالشفا رونق گرفته
مزدِ تو بر زوار توحید ست ، با تو
ایمانِ مردم بر خدا رونق گرفته
یک اربعین را کربلایی می کنی پس
انگار با تو کربلا رونق گرفته
#حامد_آقایی
#مدح_امام_رضا
عشقِ تو داده بر دل، جذبهٔ تاب و تب را
نام تو ناب کرده لذتِ ذکرِ لب را
تا ببَری دل از هر گوشه نشینِ سائل
رأفتِ تو رسانده ناب ترین سبب را
نام تو شد علی(ع) و نیست عجب که خاک ِ
طوس؛ به عشقِ نامت بار دهد رطب را
اهل ولا شد آنکه با دل و جان شنیده ست
از لبِ تو حديثِ سلسلةُ الذهَب را
شرطِ تو در مسیرِ واقعهٔ غدیر است
شرطِ تو کرده تبیین معنیِ روز و شب را
حبّ تو روزِ روشن! بغض ِ تو اوجِ ظلمت
بندهٔ بی ولایت سجده نکرده رب را
شرطِ تو مُهرِ تأییدِ همهٔ عبادات
اهلِ ولایتِ تو؛ جان بدهَد ادب را
جنّتِ بارگاهت حیرتِ لایزال است
بسکه نشانده بر لب واژهٔ «لَلعجب» را
هر که شد آشنا با بوسهٔ بر ضریحت
واجبِ محض خوانْد این بوسهٔ مستحب را!
#مرضیه_عاطفی
#مدح_امام_رضا
تا بر حریم امن حرم پا گذاشتم
انگار سر به دامن دریا گذاشتم
موج عطوفت تو رسید و مرا گرفت
اندوه را به عشق تو، تنها گذاشتم
بغضی که شوق داشت کنار تو بشکند
آنجا به حال خوب خودش واگذاشتم
پایینِ نامهای که سپردم به خادمان
یک جا برای "باشد" و "امضا" گذاشتم...
یک کُنج دِنج، زیر قدمهای زائران
دل را گره زدم به تو و جا گذاشتم....
#نفیسه_سادات_موسوی
#مدح_امام_رضا
تا ابد باب الرضا در حکم باب الحاجت است
این حرم دارالشفایش هم بدون نوبت است
زیر دِینِ هر کسی رفتم، سرم منّت گذاشت
در عوض شاهِ خراسان سفرهاش بیمنّت است
با وجود پنجره فولادِ مشهد، هر کسی
حاجتش را جای دیگر میبَرد در غفلت است
هر که را دیدیم از این سفره روزی میبَرد
هر که را دیدیم از فضل رضا در حیرت است
کاش پُشت پنجره فولاد پابندم کنند
روزهای بی حرم، در اصل یَوم الحسرت است
از امامم قول میخواهم بیاید وقت مرگ
کار وقتی با رضا باشد خیالم راحت است
روضهها سمت بقیع و چار قبرش میرود
روزهایی که شبستانهای مشهد خلوت است
#احسان_نرگسی
#مدح_امام_رضا
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی
فلک آستانی ملک پاسبانی
ضمان کارگاهی جنان بارگاهی
سلام ای غریبی که در صبح محشر
ندارم به جز مُهر مِهرت گواهی
خیالت به سر خون هجرت به گردن
به شوق تو کردم چه شال و کلاهی
شلوغ است دورت ولی شد فراهم
عجب خلوتی خلوت دلبخواهی
چو آیینه از بس که دل نازکی تو
توان تا حریمت رسیدن به آهی
تو آیینه آیینه نوری و نوری
تو مهری چه مهری تو ماهی چه ماهی
تو را مهر گفتم؟ تو را ماه خواندم؟
عجب کسر شأنی عجب اشتباهی
که مهر است در محضرت مرده شمعی
که ماه است پیش رخت روسیاهی
گرفته ست خورشید اذن دمیدن
ز نقاره خانه دم هر پگاهی
تویی شرط توحید و بی تو یقینا
همه نیست توحید جز لاإلهی
اگر ابر لطفت به محشر ببارد
نماند ثوابی نماند گناهی
به لطف تو کاه ثواب است کوهی
به بذل تو کوه گناه است کاهی
لب دره ی نفس لغزیده پایم
نگه دار دست مرا با نگاهی
منم آن گنهکار امیدواری
که دارد ز لطف تو پشت و پناهی
ندانم چگونه برآیم ز شکرش
اگر راه دادی مرا گاه گاهی
الهی مرا از حریمش مکن دور
مرا از حریمش مکن دور الهی
#محمود_حبیبی_کسبی
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
آن شب مدینه عطر پر جبرئیل داشت
در سر امین وحی، هوای خلیل داشت
بر لب مدام، زمزمۀ یا جلیل داشت
صبر جمیل، وه که چه اجری جزیل داشت
موسی به طور قرب خداوند بار یافت
تشریف مکرمت ز عنایات یار یافت
در هر دلی فروغ حضور مدینه بود
در هر سری نشانۀ شور مدینه بود
خورشید بردمیده ز طور مدینه بود
کآفاق مستفیض ز نور مدینه بود
ماه فلک ز شوق دل اخترشمار شد
آیینۀ جمال خدا آشکار شد..
ای بوده با زبور و صُحُف آشناییات
تورات را امید به معجزنماییات
شد جاثلیق محو فروغ خداییات
جالوت مات شعشعۀ ایلیاییات
عمرانِ صابی است کمال تو را گواه
نسطاصِ رومی است جلال تو را گواه
عارف اگر ز شعشعۀ «هو» تو را شناخت
سالک ز قدر و منزلت او تو را شناخت
بیدل به خلق و خوی خداجو تو را شناخت
من بندۀ کسی که چو آهو تو را شناخت
پیچد چون نوای تو در بندْبندمان
یا ثامنالائمه! رها کن ز بندمان
خورشید، با جمال جمیلت جمیل نیست
بر درگه جلال تو گردون جلیل نیست
جایی که همرکاب تو غیر از خلیل نیست
دیگر مجال پر زدن جبرئیل نیست
وقتی به محضر تو شرفیاب میشوم
از شرم شعله میکشم و آب میشوم
کوثر، پیالهای ز شراب طهور توست
طور شهود پرتو فاش ظهور توست
سینای جلوه، آیۀ نور حضور توست
خورشید هم از آینهداران نور توست
چشمم که محو حسن ملیح تو میشود
اشکم دخیلبند ضریح تو میشود...
آن زائرم که آمده با دست خالیام
رحمی به دلشکستگی و خستهحالیام
بال و پری ببخش به بیدست و بالیام
کز شاعران حضرت مولیالموالیام..
مپسند بار خواهش ما را به ذمّهات
سوگند میدهم به جوادالائمهات...
استاد #محمدعلی_مجاهدی. پروانه
#امام_رضا_ع_مدح_و_ولادت
ای آن که دلت صافتر از جام بلور است
از باور ما وصف کمالات تو دور است
سوگند به یاسین و به طاها که جمالت
تفسیر دعای سحر و سورهی نور است
از مقدم تو ای گل گلزار ولایت
هرجا نگرم صحبت شادی و سرور است
مرغان بهشتی زشعف زمزمه کردند
گلزار پُر از نغمهی شیدایی و شور است
خورشید جهانتابی و در هردل عاشق
انوار ولای تو در اشراق و ظهور است
تو زادهی موسایی و از قدر و شرافت
عیسی دمی و هرنفست نفخهی صور است
تو آینهی حُسن خداوندی و در عرش
آیات کمالات تو در دست مرور است
از رأفت تو نور خدا خیزد و پیداست
یک جلوه ز انوار خداوندِ غفور است
پر شورتر از بادهی عشق تو ندیدم
این باده صفابخشتر از جام طهور است
گر موسم میلاد تو اشکی به رخم ریخت
ازشرم دلم بود و مرا شرم حضور است
مارا تو مرانی ز در خویش، سلیمان
از درگه اکرام تو این حاجت مور است
هرکس که بهدل مهر تو دارد چو «وفایی»
این مهر ورا روز جزا برگ عبور است
#سیدهاشم_وفایی
فرازی از یک قصیده امام رضایی
🔶به رسم دعبل🔶
به خاکش سجده کن، روحالامین گسترده بال اینجا
بیا تا عرش بالا بر ملائک هم ببال اینجا
بیا در روضۀ رضوان بخوان یاسین و الرحمان
ببین انوار «یَبقی وجهُ ربِّک ذوالجلال» اینجا
ببین اسماء حسنی را، صفات حقتعالی را
جلیل اینجا، جلال اینجا، جمیل اینجا، جمال اینجا
به هنگام اذان عطر محمد در حرم جاریست
از آن گلدسته دارد شوق گلبانگ بلال اینجا
به طور زادۀ موسی بخوان «ألعزّةُ للّه»
ببین فرعونیان را سرنگون و پایمال اینجا
به شوق مسجدالاقصی به صحن قدس داخل شو
بزن طومار اسرائیل را مهر زوال اینجا
نه شرقی و نه غربی را بخوان از صحن جمهوری
ببین با دین سیاست را به دور از انفعال اینجا
حرم در موزه هم آموزههایی از کرم دارد
بنازم قهرمانی را که میبخشد مدال اینجا
هوای صحن بر مهمان، حیاتی تازه میبخشد
چقدر از این پذیرایی میآید دل به حال اینجا
فرشته مانده روی فرش، اینجا فرش یا عرش است؟
عجب دارد زمین با آسمانها اتصال اینجا
در این آیینههای دلشکسته ذرهای غم نیست
غبارش میبرد از سینهها گرد ملال اینجا
امام مهربانتر از پدر از حالت آگاه است
برای مال دنیا ای دل غافل! منال اینجا
حریم عالِم آل محمد عالَمِ علم است
که هر علّامه میجوید جواب هر سؤال اینجا
عیون حکمت از انوار «اخبارالرضا» جاریست
حدیث اینجا، کلام اینجا، بحار اینجا، خصال اینجا
اشاراتش در این دارالشفا قانون اکسیر است
که با طبالرضا هر طبع یابد اعتدال اینجا
نهتنها با نگاهی کور مادرزاد بینا شد
درست آن لحظه گوش کر شنید آواز لال اینجا
طواف قبلۀ هفتم صفایی فوق حج دارد
خوش آن حاجی که تا معراج مییابد مجال اینجا
بخوان با آسمانها «سَبِّح اسمَ ربِّک الأعلی»
به خاکش سجده کن شکرانۀ فیض وصال اینجا
به رسم دعبل ای دل! دم بزن از اهلبیت وحی
دم روحالقدس میپرورد سِحر حلال اینجا
أقول «اُنظُر إلی ما قال، لا تَنظُر إلی مَن قال»
قبولم کن که با عشق تو دارم قیل و قال اینجا
#سید رضا آل یعقوب