eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
748 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اونی که میگیره از همه نشونه تو منم اونی که یه عمره نوکره توو خونه ی تو منم صاف و ساده میگم ، دیوونه تو منم سلام ای جان جهان سلام ای جهان جان سلام زندگی من سلام صاحب الزمان اهلا اهلا یا خاتم الحجج کاش عیدیمون امسال باشه فرج اونی که میشه وا با نگاش ، همه گره ها تویی اونی که دعامون میکنه ، دم سحرا تویی اون که دلگیرمیمون ، شده همه جا تویی سلام لنگر زمین سلام شاه آسمون سلام مرتضی نسب سلام فاطمه نشون اهلا اهلا یا وارث الحسین امشب هس غوغا بین الحرمین اونی که روز اومدنش ، نمی مونه غم تویی اونی که برا امام حسن،  میسازه حرم تویی منتقم خونه ، صاحب علم تویی سلام آخرین امید سلام منجی همه سلام شاه بت شکن سلام یابن فاطمه اهلا اهلا یا صاحب اللوا کشته مردتن امام حسینیا
هوای تازه / میلاد مهدی موعود عج ---------- باز کن پنجره را بوی سحر می آید بوی خورشید ز اطراف قمر می آید دشت در دشت دمد سبزه و گل در صحرا آب در مزرعه از کوه و کمر می آید زیر بال و پر جبریل نفس تازه کنید دارد از یار پریچهره خبر می آید روی گلبرگ افق آینه ها بنوشتند شام ظلمانی عشاق به سر می آید آیه ی « نَصْرُ مِنَ الله » گواهی بدهد صاحِب مقتدر فتح و ظفر می آید می رسد اَمْن و امان دل یاران مهدی آن که از ما ببرد هرچه خطر ، می آید در نبندید که در نیمه ی ماه شعبان باز در خانه ی دل دُرّ و گهر می آید مژده بر منتظران ، دیده به راهش باشید از پسِ ابرِ زمان ماه بِدَر می آید شش جهت روشنی عالَم هستی از اوست ماه و خورشید به کف دارد اگر می آید نَوَّرَ الله ، که یک لُمْعه ی نور است همه آنچه از چهره ی « مهدی » به نظر می آید یک جهان عشق در آغوش بگیرد امشب تا در آغوشِ پدر ماه پسر می آید حجة بن الحسن است این گل زیبای علی یعنی از نخل ولا باز ثمر می آید منتظر باش چو «یاسر» که ازآن سوی زمین یار فرخنده ی دل ها ز سفر می آید ** محمود تاری «یاسر»
. محتاج نگاه و با دلی غرق گناه بردیم به نام حضرت نور پناه وا شد گره کور هرآنجا گفتیم یا فاطمه اشفعی لنا عند الله بر شام سیاه شیعیان ماه آمد درمانگر هرچه درد، از راه آمد عطر قدمش میان دنیا پیچید ای منتظران بقیت الله آمد بارانی وبی قرار و عاشق چشمم در تاب و تب مرگ دقایق چشمم هستی همه جا و در تماشای رخت یک عمر نبود و نیست لایق،چشمم شیـدای امـام منتظَر بسیـار است عمـریست جهـان منتظِر دیـدار است این چشـم اگـر لایق دیدارش نیست شاید سر سفره نـان مشکلدار است! آه است که آمیخته با بازدم است عجل لولیک الفرج ذکر همه است در مدعیـان انتظـارش افسـوس آن سیصد و سیزده نفر مرد کم است در شهر اگر هنوز ایمانی هست در کالبد خسته ی ما جانی هست چون معتقدیم منتقم در راه است ویرانی و غم را سرو سامانی هست آماج تمام فتنه ها خواهد شد به درد عظیم مبتلا خواهد شد این کشور شیعه تا ظهور مهدی(عج) هر بار زمین نخورده پا خواهد شد هستیم گرفتار غم و عسر و هرج افتاده جهان ظلم با ما سر لج سرباز ولایتیم و بر لبهامان جاریست همیشه ذکر زیبای فرج او می رسد و ثبات باید بدهد یک حرکت کیش و مات باید بدهد دنیا به کنار،مردم ایران را از فتنه و شر نجات باید بدهد .
مراد: ✅بند اول قبله ی هفت آسمون پادشاه جمکرون تویی خورشید جهان حضرت صاحب زمون آی دلای بیقرار سر میاد این انتظار گل نرگس میاد و بایه گل میشه بهار ندارم از تو خبر کی میشه شبم سحر که تو از راه برسی حجت ثانی عشر یابن عسکری بیا ای تجلای صفا من مریض توام و یامن اسمک دوا گل نرگس مددی ✅بند دوم تو دل و دلبر می سایه ی رو سرمی خوشبختی یعنی که تو ارباب و سرورمی پره پرواز منی شوق آواز منی رفیق تنهایی و محرم راز منی خزون هستم و تویی فصل نو بهار من بی قرار مو تویی همه ی قرار من خوش به حالم که دارم تو قلبم عشق تورو چه خوبه هستی آقا توی روزگار من گل نرگس مددی ✅بند سوم شب نیمه شعبونه همه جا چراغونه مرغ حق از اسمون دوباره غزل خونه شب غصه سر شده شام تار سحر شده حسن دوم عشق صاحب پسر شده بازار غصه و غم همه جا تعطیل میشه گریه ها و ناله هابه شادی تبدیل میشه توی خلوتم همش این و می پرسم آقا یعنی امسال سال نو با شما تحویل میشه گل نرگس مددی 💠💠1⃣1⃣8⃣8⃣💠💠
کرامت پیشه ای بی مثل و بی مانند می آید که باران تا ابد پشت سرش یک بند می آید کسی که نسل او را می شناسد، خوب می داند که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می آید همان تیغی که برقش می شکافد قلب ظلمت را همان دستی که ما را می دهد پیوند می آید همه تقویم ها را گشته ام، میلادی و هجری نمی داند کسی او چندِ چندِ چند می آید جهان می ایستد با هرچه دارد روبروی او زمان می ایستد، بوی خوش اسفند می آید ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله علی را گرچه بعضی بر نمی تابند، می آید بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب ها برای بیعت با او نمی آیند می آید برای یک سلام ساده تمرین کرده ام عمری ولی می دانم آخر هم زبانم بند می آید بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می آید به در می گویم این را تا که شاید بشنود دیوار به پهلوی کبود مادرم سوگند... می آید محمدحسین ملکیان
تو چه کردی مَحَک باور و ایمان شده ای اشتراکات قشنگ همه ادیان شده ای مبعث و قدر و شب فطر و غروب عرفه برترین مستحب شده ای
بــارالــها نــور عــینـم داده ای اعــتبار نشــئــتــیــنم داده ای می‌کنم سجــده به مُهرِ کــربلا نعمتِ حُبّ الحسینم داده ای
دوس دارم نگات کنم،یه بار تودنیا آقاجون چی میشه جمالتو، کنم تماشا آقاجون مگه چیزی کم میشه،یه روسیا نگات کنه؟ با یه جرعه کم نمیشه،آب دریا آقاجون به خوبا سر میزنی،مگه بدا،دل ندارن؟ یه سرم به من بزن،یوسف زهرا آقاجون غرق منتّم کن و،یه دستی روسرم بکش تامنم دربیارم، سری توسرها آقاجون به رقیبا گفته ام، هوامنو خیلی داری من بی دست و پارو توبپا هرجا آقاجون به جون حسینی که،هر دوتامون دوسش داریم واسه دیدنت نمیشناسم، سر ازپا آقاجون میدونم دیوار بین من و تو،دل منه آبادم کن و،خراب کن دل ما را آقاجون میدونم توعاشقی با تو،زیاد کم میارم تومدد کن تابشه،عاشقیم امضا آقاجون هر روزی خوشیم به اینه،تو رو فردا میبینم به خدامُردم از این، امروز و فردا آقاجون
امام عصر علیه‌السلام مثنوی 🔶نشانی ظهورت آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خواند از فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواند داشت از گوشۀ ایران به عراقم می‌خواند یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست می‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست سهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است خانۀ دوست که نام دگرش سامره است آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟ وطن آن‌جاست برایم که پر از خویشتن است یعنی آن‌جا که در آن خانۀ محبوب من است سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟ از دل‌آرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟ ما همه غرق سکوتیم تو این‌بار بگو سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند قَسَمت می‌دهم آری به همان راز و نیاز آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟ آخرین مرتبه کی راهی میقات شده‌ست؟ آخرین بار کجا غرق مناجات شده‌ست؟ خسته از فاصله‌ام با منِ بی‌تاب بگو با من از گریۀ او در دل سرداب بگو سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟ حرمت ساحل آرام‌ترین امواج است این گدا سامره‌ای نیست، ولی محتاج است از زمستان پیاپی به بهارم برسان بر لبم عرض سلام است به یارم برسان ما به تکرار دچاریم بگو با یارم غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر تو فقط چارۀ هر دردی و برمی‌گردی وعدۀ بی برو برگردی و برمی‌گردی روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود جای دل، آن‌چه شکسته‌ست، قفس خواهد بود از سر مأذنۀ کعبه اذان می‌خوانیم قبلۀ کج شده را سوی تو می‌چرخانیم هر کجا می‌نگرم ردّ عبورت پیداست کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست تازه این اول قصه‌ست، حکایت باقی‌ست ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد برقعی
رباعی یک گل شهر آینه‌دار می‌شود با یک گل پروانه‌تبار می‌شود با یک گل گفتند نمی‌شود، ولی می‌بینند یک روز بهار می‌شود با یک گل هادی فردوسی
امام عصر علیه‌السلام مثنوی 🔶متی ترانا و نراک گفتم به دل، که وقت نیایش شب دعاست پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست آنجا که هست، آینهٔ شادی و سرور اشراق عشق و عاطفه و جلوه‌گاه نور... آنجا که انبیا همه هستند در طواف آنجا که عشق و عاطفه دارند اعتکاف... آنجا که دیده‌ها، پلی از آب بسته‌اند یعنی دخیل اشک به «سرداب» بسته‌اند... چشم هزار ماه جبین، مشتری اوست نقش نگین وحی، در انگشتری اوست محبوب نازنین سراپردهٔ خداست در کائنات، رحمت گستردهٔ خداست چون روح، در تمامی اعصار جاری است جان جهان، ذخیرهٔ پروردگاری است سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست وجه خدای جَلَّ جَلالُه جمال اوست جان بی‌فروغ طلعت او جان نمی‌شود او حجت خداست که پنهان نمی‌شود روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را احلی من العسل کند این جام زهر را آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد... پر می‌کند ز عدل خود این خاک تیره را آیینهٔ بهشت کند، این جزیره را یوسف به بوی پیرهنش زنده می‌شود دل‌های مرده با سخنش زنده می‌شود... او را بخوان در آینهٔ ندبه و سمات فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات روی لبش تلاوت لبیک دیدنی‌ست آری دعای او به اجابت رسیدنی‌ست احیاگر معالِم دین خداست او شمس‌الضحای روشن و نورالهداست او الهام، کم گرفتی از آن فاطمی‌نَفَس با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس یک‌بار خوانده‌ای، که جوابت نداده‌اند؟ آتش گرفته‌ای تو و آبت نداده‌اند؟ تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع ای دیدگان شب‌زده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع»... ای حُسن مطلع همهٔ انتخاب‌ها تو آفتاب حُسنی و ما در حجاب‌ها مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی» فرزند اختران درخشان و روشنی... دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک» «یا ایها العزیز» ببین خسته حالی‌ام چشمان پر ستاره و دستان خالی‌ام ماییم آن خسی که به میقات آمدیم شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم شام فراق سورهٔ والیل خوانده‌ایم یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خوانده‌ایم یا ایها العزیز به زیبایی‌ات قسم بر حسن بی‌بدیل و دل‌آرایی‌ات قسم دل‌ها ز نکهت سخنت، زنده می‌شود عالم به بوی پیرهنت، زنده می‌شود صبح وصال تو، شب غم را سحر کند آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست شهر مدینه چشم به راه ظهور توست تنها نه از غمت دل یاران گرفته است چشم بقیع تر شده، باران گرفته است شعر «شفق» حدیث زبان دل من است تکرار نام تو ضربان دل من است محمدجواد غفورزاده. شفق