eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
751 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعه رسید و باز تو آقا نیامدی مرهم گذار زخم دل ما نیامدی کردم کنار کعبه تو را آرزو ز دوست ای کعبه ی امید احبا نیامدی از خستگان هجرتو پرسیده ام مدام گفتند سوی خسته جگرها نیامدی ما با شمیم وصل تو شاداب می شویم ای عطر ناب گلشن طاها نیامدی نزدیکتر زما تو بمایی وباز هم گوئیم روز وشب که تو مولا نیامدی درشام ظلمت است جهان بی حضور تو خورشید آفتابی دنیا نیامدی با ناله گفت حضرت صادق شب فراق تعجیل کن قرار دل ما نیامدی کرب وبلاست منتظر انتقام تو ای آخرین نواده ی زهرا نیامدی با اشک می نوشت "وفایی" به لوح خاک عمرم به سر رسید وتو اما نیامدی
مژده ی صبح ظهور و ظفرش می آید مرد تنهای زمین از سفرش می آید مرهم درد بشر جمعه ی موعود خدا با همان سیصد و اندی نفرش می آید سالیانیست که رزق همه آدم ها از دل نافله های سحرش می آید او به دنبال گرفتار پریشان راهی ست آه من هم که بگیرد اثرش می آید بوی خاکستر پروانه بپیچد همه جا شمع هر جمع که باشد خبرش می آید شب طوفانی و ابری دل دریا خون است برسانید به دریا قمرش می آید به امیدی در میخانه نشستم همه شب که در این کوچه شبی رهگذرش می آید از نگاهش به خدا معجزه ها می ریزد خلق روح القدس از یک نظرش می آید صاحب مجلس مادر خود آقا باشد رزق اشک همه از چشم ترش می آید ** روضه این است خدایا که زن حامله ایی بین دعوا چه بلایی به سرش می آید شعله ها از طرفی... ضرب لگد از سویی تازیانه طرف بال و پرش می آید بینِ دیوار و در و شعله و سیلی دارد ... ناله وای حسین از جگرش می آید
از نور جمال توست نور مهدی میلاد تو عید پر سرور مهدی بردار تو دست بر دعا یازهرا تعجیل شود روز ظهور مهدی
عطر نفسی پاک‌سرشت آمده است آئینه‌ی نور سرنوشت آمده است سرتاسر شهر مکه را گُل بزنید زهرای مطّهر از بهشت آمده است
فاطمه بود و كران تا بيكراني در بهشت مي دميد از مقدمش هر روز جاني در بهشت قبل از اينكه پا گذارد بر زمين باباي او داشت از انوار زهرا آسماني در بهشت ساره و آسيه و حوا و مريم دور او داشت از اين دست زهرا خادماني در بهشت پخش ميشد با صداي جبرئيل از ساق عرش پنج نوبت در طواف او اذاني در بهشت پس زمين گنجايش نور وجودش را نداشت عكس آن بي نور او آمد خزاني در بهشت حيف از آن هجده نفس كه او كشيده در زمين سجده ميكرده ملك بر او زماني در بهشت با كسي كه گفته شد هذا محب الفاطمه دارد از لطف علي جا و مكاني در بهشت پس خودش حب خودش را بين ما تقسيم كرد خواست تا از ما بسازد دوستاني در بهشت...
او جان پیمبر است و جانش مولاست نور حسن و حسین در او پیداست هر پنج تن از دیده‌ی دل چون نگری زهرا زهرا زهرا زهرا زهراست
یک دختر آفرید و عجب محشر آفرید حق هرچه آفرید از این دختر آفرید... جوشید چشمه در دل قرآن به نام او اعجاز، تشنه بود و خدا کوثر آفرید یک ذره نور فاطمه را ریخت روی خاک لولاک گفت و این همه پیغمبر آفرید... از عرش تا به فرش کسی لایقش نبود از جلوۀ جلال خودش حیدر آفرید می‌خواست تا خلاصه شود عشق در کلام از بین واژه‌های جهان مادر آفرید
شب انتظار احمد به مبارکی سر آمد دل تشنگان منوّر جَلَواتِ کوثر آمد سر و جان فدای زهرا، همه خاکپای زهرا به در سرای زهرا ملکوت چاکر آمد بشری ز جنس حورا، ملکی به شکل زهرا به خدا توان و یارا به دل پیمبر آمد شده مکّه نور باران ز فروغ نور ایمان پی خدمتش شتابان، مه و مهر و اختر آمد به زمین ملک زد امشب علم خوشامد امشب برکات ایزد امشب به رسول اطهر آمد دگر آن عنید کافر به نبی نگوید ابتر خبر ظهور کوثر ز خدای اکبر آمد دل من بخوان ترانه به نوای عاشقانه که به مهدی زمانه شب و روز مادر آمد
دریایی و دل دادی یک روز، به دریایی این شد که پدید آمد، از عشق تو، دنیایی هم سرّ خدایی تو، هم باغ حیایی تو هم نور دل ساقی، هم مادر سقایی شیدای شکوه تو، تنها دل حیدر نیست عالم همه مجنونند، وقتی که تو لیلایی از نور تو یا کوثر! تا کور شود ابتر، دارد دل پیغمبر، چه ام ابیهایی! مرضیه و راضیه، ریحانه و حانیه منصوره و مستوره، گلخانه‌ی أسمائی معصومه‌ای و عصمت از نام تو می‌جوشد هم کوثر و تسنیمی، هم سدره و طوبایی باغی شده پر برکت، بهتر شده از جنت حالا که زمین دارد، انسیه‌ی حَورایی آن روز چرا محشر نامش نشود؟ آخر آن روز تو می‌آیی، ای جلوه‌ی زیبایی! هم دختر طاهایی، هم همسر مولایی قدر تو ولی این نیست، اینست که زهرایی گفتند که پنهانی، اما به خدا دیدم هر لحظه که درماندم، آن لحظه همان جایی در خواندن تو سوزی است، با ما تو بخوان مادر! «ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی»
امشب دل من که جز جنون یادش نیست: صیدی است که غیر عشق صیادش نیست الحق که به یُمن مقدمت بی بی جان: دلشاد تر از علی و اولادش نیست ...... غیر از تو کسی بضعه ی پیغمبر نیست هم رتبه و هم شان تو جز حیدر نیست تو آمدی و زنی حسوده امشب: فهمید که نسل عاشقی ابتر نیست!
تا خیره بر آن ماهِ دل آرا میشد خورشید، میان خانه پیدا میشد هربار نبی فاطمه را می بوسید در عرش، گل یاس شکوفا میشد!
🔹چراغ گل🔹 تو کیستی که ز دستت بهار می‌ریزد بهار در قدمت برگ و بار می‌ریزد ز چشم گرم تو خورشید، نور می‌گیرد چو مِهرِ روی تو بر شام تار می‌ریزد به زیر پای تو، ای یاس گلشن یاسین نسیم عشق، گل انتظار می‌ریزد چو عطر آمدنت را به سینه می‌کارند، ز روی آینۀ دل، غبار می‌ریزد به باغ، حضرت گل دست و روی می‌شوید چو طرح یاد تو در جویبار می‌ریزد نگاه عاطفه از بس به انتظار نشست ز دست هر مژه‌اش آبشار می‌ریزد چراغ گل به شبستان باغ می‌تابد چو اشک شوق تو، بر لاله‌زار می‌ریزد تو سر رسیدی و از شوق، گیسوان درخت به روی آینۀ چشمه‌سار می‌ریزد شمیم نام تو وقتی سفر کند با باد گلاب از نفس روزگار می‌ریزد