#امام_رضا
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
در سوز جگر مصلحت ماست که ما را
غیر از جگر سوخته در کار نیاید
خارم من و در سینۀ من عشق شکفتهست
تا خلق نگویند گل از خار نیاید
بیمار فراقم من و وصل است دوایم
تدبیر، به کار مَنِ بیمار نیاید
یک عمر به درگاه رضا رفتم و حاشاک
بر دیدن این دلشده یکبار نیاید...
نومیدی و درگاه تو؟! بیسابقه باشد
از سوی تو جز رحمت و ایثار نیاید
آخر به کجا روی کند؟ ای همه رحمت!
گر در بَرِ تو شخص گرفتار نیاید
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشتهست گنهکار نیاید
جاروکش درگاه توام همچو «مؤید»
زین بیش از این بندۀ دربار نیاید
استاد سیدرضا مؤید
#امام_رضا
ای که مرآت خدایی مددی حضرت سلطان
معدن جود و سخائی مددی حضرت سلطان
هر گدائی که به سویش بنمایی تو نگاهی
رسد آخر به نوایی مددی حضرت سلطان
تو نگفته بدهی حاجت و این رسم رئوف است
مهد احسان و عطایی مددی حضرت سلطان
چه شهیدان که گرفتند برات از حرم تو
که حبیب شهدایی مددی حضرت سلطان
روضههای سحر کوی تو دارد چه صفایی
صاحب هر چه بکائی مددی حضرت سلطان
قبله ی کعبه تویی جملۀ شاهان سگ کویت
کی تو حج فقرایی مددی حضرت سلطان
پرچم سبز سر گنبد تو هادی عشق است
چون کند قبله نمایی مددی حضرت سلطان
تحت آن قبه ی زردت که بود عرش الهی
گریه دارد چه صفائی مددی حضرت سلطان
بی خود از خود شده دل هر دمی آید به حریمت
بشود کرببلائی مددی حضرت سلطان
زیر ایوان طلایت چو نجف غرق غرورم
شهریار دو سرائی مددی حضرت سلطان
#قاسم نعمتی
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹خورشید بیبدل🔹
تو آن امام غریبی، تو آن امام رئوف
در این کرانه به خورشید بیبدل معروف
غزال خسته دو بیت اشک پیش پایت ریخت
همینکه شد به نگاهش نگاه تو معطوف
به یک اشارۀ ابرو، نَهَیتَ عَن مُنکَر
به مهربانیِ لبخند، اَمَرتَ بِالمَعروف
تو نور در دل من ریختی، نفهمیدم
نبود سنخیتی بین ظرف با مظروف
چهقدر آینه بیتوته کرده در حرمت
چهقدر دل که در این بارگاه کرده وقوف
برادرانه در آغوش خویش میکِشیَم
درون سینه غمی نیست در جوار رئوف
من از نگاه تو خواندم «فَمَن یَمُت یَرَنی»
تو را همان دم آخر «فِی الاِحتِضار اَشوف»
برای وصف تو تنها سکوت باید کرد
چه الکن است در این آستان زبان حروف
دو خط روایت «ابن شبیب» را خواندم
که پا به پای دلم سوخت برگ برگ لهوف
کبوترانه دلم پر کشید تا گودال
که دعبل آمد و سرداد روضۀ مکشوف
چه کشتهای، چه غریبی، مُخَضَّبٌ بِدِماء
چه مقتلی، چه شهیدی، مُقَطَّعٌ بِسُیوف
#عباس_همتی
#امام_رضا علیهالسلام
#چارپاره
🔹چه فراقی!🔹
دم به دم تا همیشه قلب پدر
با نفسهای تو هماهنگ است
روز و شب قاصدک خبر میداد
دل بابا برای تو تنگ است
تو تمام وجود بابایی
او ولی از وجود خود دور است
بیتو هر لحظه قطره در قطره
اشک او دانههای انگور است
چه فراقی خدا! که از وصفش
دل واژه، دل قلم خون است
لحظه لحظه نفس نفس بیتو
دم او زهر و بازدم خون است
مینویسم ولی نمیدانم
پای این روضه تا کجا بکشد
مینویسم ولی خدا نکند
پدرت روی سر عبا بکشد
مو به مو مثل شام گیسویت
چلۀ تاک هم پریشان است
اشک تو روی جسم او یعنی
غسل باران به دست باران است
پیکرش غرق گل شد اما باز
گریه کردی دلت کجاها رفت
لحظهای چشم بستی و دیدی
تیغ و شمشیر و نیزه بالا رفت
روضهخوان پدر شدی آن دم
یک طرف قلب خیمهها میسوخت
آن طرف روی نیزهها دیدی
سر خورشیدِ کربلا میسوخت
بیگمان موقع کفن کردن
بین دستان تو کفن لرزید
چه کشیدهست آن امامی که
عشق را بین بوریا پیچید
#سیدحمیدرضا_برقعی
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹وداع🔹
پشت سر مسافر ما گریه میکند
شهری که بر رسول خدا گریه میکند
حنانهای که معتکف مسجدالنبیست
اصلاً نپرس از اینکه چرا گریه میکند
از بس که سوزناک خودت گریه میکنی
شانه به شانۀ تو عبا گریه میکند
دستی بکش به قلب پر از درد زینبت
بیتاب در وداع شما گریه میکند
دیدهست شهر تشنه که بر دستت آسمان
سرشار التماس دعا، گریه میکند
زنجیرۀ طلایی نقل حدیثتان
هر یک به سیدالشهدا گریه میکند
یابن الشبیب! گریه به داغ حسین کن
شیعه به یاد کربوبلا گریه میکند
#راضیه_جبهداری
شعرمناجاتی و زیارتی
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
باز بارانی است چشمانم
دارم اذن دخول می خوانم
گم شدم ، خسته ام ، پریشانم
به جوادت قسم پشیمانم
بی پناهم مرا پناه بده
به دلم سوز واشک وآه بده
ای رئوف همیشه خوب ، سلام
پیش تو میشود دلم آرام
شد زیارت همیشه نیمه تمام
هرکه رویت ندید،شد ناکام
کاش قلب مرا تکان بدهی
دیگر این بار رخ نشان بدهی
از همه غیر تو بُریدم من
خویش را تا حرم کشیدم من
گرچه رویِ تورا ندیدم من
طعم آغوشِ تو چشیدم من
آبرو رفته را خریدی تو
دست،رویِ سرم کشیدی تو
این رئوفی که میشناسم من
رَد نکرده ز خانه اش دشمن
پسرِ فاطمه است پس حتما
به قسم نیست احتیاج اصلا
دردهامان دواشود اینجا
گِرِهِ کور واشود اینجا
تو گنهکار را عوض کردی
دلِ بیمار را عوض کردی
هر گرفتار را عوض کردی
آخرِ کار را عوض کردی
راهم از حادثه به تو افتاد
عوضم کن تورا بجان جواد
شاهِ گنبد طلا،امام رضا
جلوه های خدا ، امام رضا
بقیع و سامرا، امام رضا
نجف وکربلا ، امام رضا
صاحبِ سرزمین ایرانی
تو برای همیشه سلطانی
قبلة نور حضرت خورشید
نورِ حیدر زصحنِ تو تابید
هر شب از گنبد تو بی تردید
میشود جلوة نجف را دید
در حریمِ تو زائرِ نجفم
با سلامی مسافرِ نجفم
صحن هایت بهشت این دنیاست
چون حریم تو جنت الزهراست
کُنجِ باب الجواد،عرشِ خداست
چون نسیمش نسیمِ کرببلاست
درحرم هرغروب ،بی تابم
یادِ صحن و سرایِ اربابم
تاکشیدی عبا به روی سرت
نظر انداختی به دور وبرت
یک نفس پاره پاره شد جگرت
جمع کردی زکوچه بال وپرت
سرِ پا بودی وزمین خوردی
ناگهان نامِ مادرت بُردی
همه درهایِ حجره را بستی
روی پهلو گرفته ای دستی
یادِ گودالِ کربلا هستی
کِی گرفتار عده ای مستی
بین یک دسته گرگ ، شیر افتاد
جایِ تنگی حسین گیر افتاد
لبش از تشنگی تکان میخورد
نیزه او را به هرطرف میبُرد
گُل لبهاش با لگد پژمُرد
نیزه داری گلویِ او آزُرد
عده ای صبر ِ خواهرش بُردند
دورِلب تشنه آب می خوردند
تابدن پایمال مرکب شد
وقت دیدار، نیمة شب شد
از حسینی که نامرتب شد
حنجری پاره سهم زینب شد
چه حسینی مرمل بدماء
چه حسینی مقطع الاعضاء
در کنار تنی که شد بی سر
نیمه شب خواهرآمد و مادر
دوزنِ مو سپید ویک پیکر
وانمودند تا زسر معجر
ناگهان ساربان زراه آمد
بهرِ غارت به قتلگاه آمد
#امام_رضا
#قاسم_نعمتی
#امام_رضا
نانی نبود اینهمه احسان اگر نبود
آبی نبود رحمت باران اگر نبود
لطفی نداشت زندگی ما بدون اشک
عشقی نبود دیده ی گریان اگر نبود
سیبی اگر نبود که آدم نمیگریست
عفوی نبود فرصت عصیان اگر نبود!
اصلا گناهکار کجا آه میکشید
آغوش باز شاه خراسان اگر نبود
دنیای ما پر از غم و تاریک و سرد بود
شمع و چراغ صحن و شبستان اگر نبود
خورشید تا سحر هم اگر در فراز بود
نوری نداشت سایه ی سلطان اگر نبود
اینگونه پشت پنجره فولاد صف نداشت
حاجت گرفتن از درش آسان اگر نبود
دامن ز دست ما نکشید از سر کرم
سائل چه داشت دست به دامان اگر نبود
هر نیمه شب ز هجر حرم داد میزدم
دستور دین مرنج و مرنجان اگر نبود
یابن الشبیب گفت و زمین غرق ناله شد
دنیا چه داشت روضه ی عطشان اگر نبود؟
کمتر به قلب مادر او داغ مینشست
آن جسم پشت و رو شده عریان اگر نبود
#سید_صادق_رمضانیان
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹شهر شهادت🔹
از باغ گفت و از غم بیبرگ و باریاش
از باغبان و زمزمههای بهاریاش
از شاهدان سایهنشین حرم، کسی
همراه او نبود که آید به یاریاش
آن مهربانِ از وطن آواره، بسته شد
با دست ظلم، دفتر شبزندهداریاش
در جای جای شهر شهادت، هنوز هست
هر لالهای نشانهای از داغداریاش
هرجا که سوخت قامت شمعی در انتظار
خون گریه کرد و آب شد از سوگواریاش
دروازۀ مدینه پس از آن وداع تلخ
تنها نشسته است به چشمانتظاریاش
غمنامۀ شهید خراسان شنیدنیست
کو طاقتی که شرح دهم بیقراریاش؟
با این جگر که خون شده، حاجت به زهر نیست
انگور، مرهمیست بر آن زخم کاریاش
«زهرا» کجاست تا که ببیند در این چمن
پژمرده گشت و سوخت گل یادگاریاش
شمعی که از مدینه به توس آمد و گداخت
آتش به جان فاطمه زد اشک جاریاش
یک روز خوش ندید پس از تو «جواد» تو
فریاد از صبوری و از بردباریاش
در بوستان او «شفق»! از خار کم مباش
فیضی ببر به قدر خود از همجواریاش
#محمدجواد_غفورزاده
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
مسافری که اجل گشته بود همسفرش
سفر رسید به پایان در آخر صفرش
چه خوب اجر رسالت به مصطفی دادند
که پارۀ جگرش، پاره پاره شد جگرش..
همای گلشن فردوس آنچنان میسوخت
که تاب بال زدن هم نداشت بال و پرش
اگر چه کار گذشته، اجل شتاب مکن
جواد آمده از ره به دیدن پدرش..
دگر به دیدۀ او طاقت نگاه نبود
که بنگرد به رخ نور دیدگان ترش
ز بوسههای جوادالائمه پیدا بود
که شسته دست، دگر از حیات محتضرش
پسر به صورت بابا نهاد صورت خویش
پدر گرفت به زحمت سرشک از بصرش
خوشا کسی که چو «میثم» بود برای رضا
به دیده اشک و به لب ناله و به دل شررش
#غلامرضا_سازگار
.
#امام_رضا
زخمی که دارد بر جگر را مرهمی نیست
احضار اجباری شدن درد کمی نیست
با پاره ی جان رسول الله بد کرد
مامون رضا را باطنا نفی بلد کرد
بابا ندارد طاقت دوری فرزند
آقایمان را از جوادش دور کردند
قسمت نشد با چشم سر بابا ببیند
در رخت دامادی جوادش را ببیند
دور از وطن حالا غریب افتاده در طوس
در چنگ شمری نانجیب افتاده در طوس
چشمی به در دارد نگاهی سمت جاده
دلواپس و دلتنگ روی خانواده
جز روضه ی گودال روی لب ندارد
این هم حسینی که دگر زینب ندارد
از بی کسی او دل زهرا بگیرد
باید غلامی دست آقا را بگیرد
از بین حجره جمع کرده فرش ها را
دارد به خاطر ماجرای کربلا را
با نام و یاد کربلا بر خود بپیچد
از درد روی خاک ها بر خود بپیچد
با ناله مادر را صدا زد مثل جدش
در بین حجره دست و پا زد مثل جدش
وقتی شبیه جد خود خدالتریب است
یعنی غریب بن غریب بن غریب است
از مرو تا مروه برایش گریه کردند
مردم برای روضه هایش گریه کردند
از بخت بد حالی شبیه محتضر داشت
اما سر او را جواد از خاک برداشت
سم را نمی دانم چه ها با آن بدن کرد
اما جواد اهل بیت او را کفن کرد
اهل سناباد آب غسلش را می آورد
محض رضای حضرت زهرا می آورد
مهریه ی زن های نوغان خرج او شد
تابوتش از باران گل خوش عطر و بو شد
جدش ولی با ضربه ی پا پشت و رو شد
سرنیزه ای بر پهلوی جدش فرو شد
ای وای از جدش که زیر دست و پا رفت
تا کوفه خون تازه ای با نعل ها رفت
#علیرضا_خاکساری ۱۴۰۳
#امام_رضا
تا خدا و دم خدایی توست
معجزات امام رضایی توست
عشق،سلطان واجب التعظیم
شغل ایرانیان گدایی توست
تیغ ابروت کشته می طلبد
سر ما را بزن هوایی توست
ازدحامی که این حرم دارد
از وفور گره گشایی توست
دادن برگه ی امان النّار
شمه ای از هنرنمایی توست
آنچه ما را کبوترت کرده
هنر گنبد طلایی توست
گرچه دعبل نمی شوم اما
افتخارم غزلسرایی توست
سائلی پشت این درم عشق است
گوشه ی دنج این حرم عشق است
به بد و خوب عنایتی داری
بین دستت چه رحمتی داری
همه جا صحبت تو پیچیده
که رئوفی چه رأفتی داری
چقدر مثل مادرت هستی
به فقیران عنایتی داری
بنِشین، از خجالت آب شدم
سر پایی، چه عادتی داری!
آنقدر محشری به دور ضریح
بنگر چه قیامتی داری
هرکه با لهجه ای تو را دارد
از همه فرقه رعیتی داری
به همه گفته ام امام رضا
چه دل با محبتی داری
سرخوش از لطف بی حدت هستم
حاجی حجّ مشهدت هستم
می خری هر دل پریشان را
بنده ی عاصی پشیمان را
تو و معصومه خواهرت همه جا
عزّتی داده اید ایران را
هیچ شیرینی ندارد این_
مزه ی زعفران و سوهان را
عطر و بوی غذای حضرتی ات
بین صف می کشد سلیمان را
هر ملک غبطه می خورد وقتِ
هم غذائیت با غلامان را
تحت امر ولایتت شرط است
تا بگویم به خود مسلمان را
رخصتی ده که زائرت باشم
عرفه یا که عید قربان را
با شما رحمت خدایی هست
کربلا هم نشد رضایی هست
می نویسم رضا به جای حسین
می نویسم رضا، رضای حسین
آنقدر حاجت مرا داده
تا ببارم فقط برای حسین
پا زده بین خاک ایران تا
همه باشیم خاک پای حسین
هر غریبی که آشنایش شد
بیشتر گشته آشنای حسین
رسم ناب دعای بارانش
یادگاری است از دعای حسین
شاعری هم نخواست تا باشد
دعبلش وقف بچه های حسین
کوله باری پر از سلامش داشت
هرکسی رفت کربلای حسین
کاش می شد حبیب او باشم
مثل ابن الشبیب او باشم
غصه اش خواست بر ملا بشود
پای گریه به شعر وا بشود
این تعجب نداشت یاد دلش
روضه ی کربلا به پا بشود
گفت: ابن الشبیب تا حالا
دیده ای سر ز تن جدا بشود؟!
یا که سر از تنی جدا هم شد
از روی سینه از قفا بشود
وسط رفت و آمد نیزه
بکشندش و جا به جا بشود
پیرهن جای خود، ز کثرت گرگ
تن یوسف ز هم سوا بشود
زجه ای زد ز عمق دل نگران
گفت: یابن الشبیب عمّۀ مان...!!
حبیب نیازی
#امام_رضا علیهالسلام
#چارپاره
🔹یاران چشمانتظار🔹
نفسهای آخر، عطش، روضهخوان شد
که لبهای تشنه، به یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
قرار است امشب جوادم بیاید
قرار است امشب شود طوس، مشهد
شود قبلهگاه غریبان مزارم
اگر چه غریبی شبیه حسینم
ولی خواهری نیست اینجا کنارم
به دعبل بگو شعر کامل شد اینجا
و قبرٍ بطوسی که خواندم برایش
بگو این نفسهای آخر هم اشکم
روان است از بیت کرب و بلایش
از آن زهر بیرحم پیچیدهام من
به خود مثل زهرای پشت در از درد
شفا بخش هر دردم از بس که خواندم
در آن لحظهها روضهٔ مادر از درد
بلا نیست جز عافیت عاشقان را
تسلای دردم نگاه طبیب است
من آن ناخدایم که غرق خدایم
«رضا»یم، رضایم رضای حبیب است..
اباصلت آبی بزن کوچهها را
به یادِ سواری که با ذوالفقارش
بیاید سحر تا بگردند دورش
خراسان و یاران چشم انتظارش
#قاسم_صرافان