#اربعین_حسینی
آن بادهای که روز نخستش نه خام بود
یک اربعین گذشت و دوباره به جام بود
شکر خدا که صبح زیارت دمیده است
هر چند آفتاب حیاتم به بام بود
این خاک زنده میکند آن عصر تشنه را
وقتی که آسمانِ رخت سرخفام بود
بین من و سرت اگر افتاد فاصله
امام هنوز سایهٔ تو مستدام بود
سرها به نیزه بود ولی حجم سنگها
معلوم بود حملهکنان بر کدام بود
دشنام و هتک حرمت اسلام میهمان!
این از رسوم تازهتر احترام بود
چوب از لبان تو حجرالأسود آفرید
دست سهساله بود که در استلام بود
بین نهیب کوفی و فریاد اهل شام
آن لهجهٔ حجازی تو آشنام بود
#جواد محمدزمانی
#اربعین_حسینی
كاروانی كه سر قبر شما آوردهام
نيمه جانهايی است تا كرب و بلا آوردهام
كی رود از ياد وقتی آمدم در قتلگاه
نيزه بيرون از تن تو بارها آوردهام
روی نی ما را تو میدیدی کجاها میبرند ؟
دخترانت را ز بازار جفا آوردهام
دسته گلهای بنفشی كه به همراه منند
از حراج كوفه و شام بلا آوردهام
بارها شد حرمله خنديد بر اشک رباب
مادری پاره جگر در نينوا آوردهام
دخترت لطمه به پهلو خورده زير خاک رفت
بس حكايت ز آن شب پر ماجرا آوردهام
#جواد حیدری
حضرت زهرا(س)-تغسیل
ای گل یاسم که در گلزار پرپر گشته ای
در جوانی باعث پیری حیدر گشته ای
در همین آغاز غسلت از نفس افتاده ام
مثل یک باغ بنفشه رنگ و رو برگشته ای
آب می ریزم ولی خون می چکد از پهلویت
با علی هرگز نگفتی از چه مضطر گشته ای
زخمهایت شرح یک لحظه به پشت در که نیست
گوییا از غزوه ی بدر و احد برگشته ای
زخمهایت از نود زخم تن من بدتر است
تازه با یک زخم خود با من برابر گشته ای
ای ودیعه رفتی از دستم خجالت میکشم
اینچنین مهمان چشمان پیمبر گشته ای
با لحد چیدن بساط عمر من برچیده شد
کوثر من قاتل ساقی کوثر گشته ای
#جواد-حیدری
#حضرت_زینب
مثل یک شیشه ی عِطری که درش وا شده بود
سر جدا از بدن زاده ی طاها شده بود
گشت آکنده ز عِطرش همه ی دشت بلا
بر لب جن و ملَک بانگ خدایا شده بود
لاله هایش همه پرپر شده آغشته به خون
باغبانی که بهارش همه یغما شده بود
عِطرش آمیخت چو با رایحه ای با گل یاس
قتلگَه خواستگه ناله ی زهرا شده بود
زینب آمد که سرِ سرو به دامان گیرد
لیک سر بهر سر نیزه مهیا شده بود
جای یک بوسه نَبُد بر تن آن سرو بلند
و گلو بوسه گه خنجر اعدا شده بود
تا به رگ های بریده سر خود را بنهاد
عالمی غرق در آن صحنه ی زیبا شده بود
و در آن لحظه که زینب همه زیبایی دید
گشت هنگامه به پا محشر کبری شده بود
آفرینش همه میرفت شود کُن فیکون
عرش لرزید و فلک هم کمرش تا شده بود
زین مصیبت چو ز احجار زمین خون جوشید
آسمان گریه کنان زین غم عظمی شده بود
شیشه ی عطر تنش خرد و درش گم شده بود
همچو تسبیح که پاشیده ی اعضا شده بود
بر سِنان تا که سَنان زد سر پر خون حسین
در دل زینب غم دیده چه غوغا شده بود
کس ندانست در آن لحظه به زینب چه گذشت
آه از آن شیشه ی عِطری که درش وا شده بود
#جواد کریم زاده
#اربعین_حسینی
آن بادهای که روز نخستش نه خام بود
یک اربعین گذشت و دوباره به جام بود
شکر خدا که صبح زیارت دمیده است
هر چند آفتاب حیاتم به بام بود
این خاک زنده میکند آن عصر تشنه را
وقتی که آسمانِ رخت سرخفام بود
بین من و سرت اگر افتاد فاصله
امام هنوز سایهٔ تو مستدام بود
سرها به نیزه بود ولی حجم سنگها
معلوم بود حملهکنان بر کدام بود
دشنام و هتک حرمت اسلام میهمان!
این از رسوم تازهتر احترام بود
چوب از لبان تو حجرالأسود آفرید
دست سهساله بود که در استلام بود
بین نهیب کوفی و فریاد اهل شام
آن لهجهٔ حجازی تو آشنام بود
#جواد محمدزمانی
#اربعین_حسینی
كاروانی كه سر قبر شما آوردهام
نيمه جانهايی است تا كرب و بلا آوردهام
كی رود از ياد وقتی آمدم در قتلگاه
نيزه بيرون از تن تو بارها آوردهام
روی نی ما را تو میدیدی کجاها میبرند ؟
دخترانت را ز بازار جفا آوردهام
دسته گلهای بنفشی كه به همراه منند
از حراج كوفه و شام بلا آوردهام
بارها شد حرمله خنديد بر اشک رباب
مادری پاره جگر در نينوا آوردهام
دخترت لطمه به پهلو خورده زير خاک رفت
بس حكايت ز آن شب پر ماجرا آوردهام
#جواد حیدری
#اربعین_حسینی
آن بادهای که روز نخستش نه خام بود
یک اربعین گذشت و دوباره به جام بود
شکر خدا که صبح زیارت دمیده است
هر چند آفتاب حیاتم به بام بود
این خاک زنده میکند آن عصر تشنه را
وقتی که آسمانِ رخت سرخفام بود
بین من و سرت اگر افتاد فاصله
امام هنوز سایهٔ تو مستدام بود
سرها به نیزه بود ولی حجم سنگها
معلوم بود حملهکنان بر کدام بود
دشنام و هتک حرمت اسلام میهمان!
این از رسوم تازهتر احترام بود
چوب از لبان تو حجرالأسود آفرید
دست سهساله بود که در استلام بود
بین نهیب کوفی و فریاد اهل شام
آن لهجهٔ حجازی تو آشنام بود
#جواد محمدزمانی