eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
934 دنبال‌کننده
31 عکس
6 ویدیو
80 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بوسه زند تاج گل به پاي محمّد خسرو حُسن است گداي محمّد تا كه برد بوي خوش صبا به گلستان مي‌كشد از هر طرف رداي محمّد جسم شريفش بُوَد لطيف‌تر از نور محو شود سايه از صفاي محمّد آب بقا هستي‌اش ز يُمن رسول است خضر، بقا دارد از بقاي محمّد خواهي اگر بشنوي كلام خدا را گوش به قرآن كن و نداي محمّد از شب معراج، ماه و جمله كواكب چشم به راهند بر لقاي محمّد مُلك جهان را پلاك خود زده لولاك چون دو جهان شد بنا براي محمّد آن چه خداوند در حديث كسا گفت پرده نشين بود در سراي محمّد پشت و پناه و شفيع عالميان اوست چون به خدا هست اتّكاي محمّد روشن و پيداست پيش مردم دانا غير علي نيست مثل و تاي محمّد نيست مسلمان هر آن كه بغض علي داشت هست ولاي علي، ولاي محمّد شرح كمالات و وصف ذات نبي را كس نتواند به جز خداي محمّد گفت: حسين از من است و من ز حسينم ذبح عظيم است چون فداي محمّد سبط نبي چون كه نور چشم رسول است قتلگه اوست كربلاي محمّد دست ابوالفضل و پرچمي كه برافراشت دست علي بود بر لواي محمّد اكبر ليلا، شبيه حضرت طاها آمده در كربلا به جاي محمّد حرمله زآن تير مرگ‌بار سه شعبه حلق علي را دريد و ناي محمّد حضرت سجّاد و آن خيام پُر آتش جان نبي بود و خيمه‌هاي محمّد ناله‌ي واغربتاي زينب كبري ناله‌ي زهراست هم‌صداي محمّد با همه پستي «حسان»!، بلند مقامم تاج سرم شد چو خاك پاي محمّد
فروغ چهره خوبان، شعاع طلعت توست کمال حُسن تو، مدیون این ملاحت توست به خَلق و خُلقِ رسول و به منطقِ نبوی فزون‌تر از همه کس، در جهان شباهت توست از این شباهت بی‌حد، در اشتباه افتند که این ولادت طاهاست، یا ولادت توست ز خال روی تو، پیدا سیادت تو بود ز حُجب فاطمه، یک سایه هم به طلعت توست ز احمد و ز حسین و، ز حیدر و زهرا نشانه‌ای به سراپای سرو قامت توست به پیکر تو مجسم، لطافت روح است عجب بود که درین خاکدان، قامت توست نگاه مهر تو، غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت، غم شهادت توست... عجب نباشد اگر، بر «حسان» کنی احسان که لطف و مرحمت بی‌شمار خصلت توست
اى صاحب ولایت و والاتر از همه اى چشمه حیات و افاضات دائمه اى ابتداى خلقت و سر حلقه وجود اى انتهاى سلسله اولیاء همه از جلوه تو، خلقت عالم شروع شد  از عمر تو، به دور زمان، حُسن خاتمه شاها به افتخار قدوم شریف تو  شد سامرا به عالم ایجاد عاصمه یابن الحسن بیا، كه شد از روز غیبتت دنیا پر اضطراب و بشر در مخاصمه از سینه هاست، نعره صلح و صفا بلند وز كینه هاست، فكر همه در مهاجمه مشكل بود، كه جمله حق بشنود كسى كز باطل است، گوش بشر پر ز همهمه قرآن، كه «لا یَمسُّه اِلاّ المُطهَّرُون» با رأى هر كسى، شده تفسیر و ترجمه تا دولتِ جهانىِ خود را به پا كنى  دادت خدا شجاعت و نیروى لازمه حكم تو عدل مطلق و فرمان داور است حاجت نباشدت به شهود و محاكمه ز آن سركشان، كه مردم دنیا به وحشتند  قلب سلیم و پاك تو را نیست واهمه با این قواى جهان گیر ظالمان تنها تویى امید بشر، یابن فاطمه اى پرچم شكوه تو بر آسمان بلند یك ره، نظر فكن به علمدار علقمه بنگر به خاك و خون، عَلَم سرنگون او گویى كه با درفش تو دارد مكالمه امشب "حسان" به یاد تو از غصّه فارغ است هر دم كند دعاى ظهور تو، زمزمه
دنیاست چو قطره ای و دریا زهرا کی فرصت جلوه دارد اینجا  زهرا قدرش بود امروز نهان چون دیروز هنگامه کند و لیک فردا زهرا خالق چو کتاب خلقت انشا فرمود عالم چو الفبا شد و معنا زهرا احمد که خدا گفت به مدحش لولاک کی می شدی آفریده لولا  زهرا طاها و علی دو بیکران دریایند وآن برزخ ما بین دو دریا زهرا او سرّ خدا و لیلة القدر نبی است خیر دو سرا درخت طوبی زهرا بر تخت جلال از همه والاتر بر مسند افتخار یکتا زهرا در آل کسا محور شخصیّتهاست مابین اَب و بَعل و بنیها زهرا سر سلسله ی نسل پیمبر کوثر سرچشمه ی نور چشم طاها زهرا تنها نه همین مادر سبطین است او فرمود نبی  اُمّ ابیها زهرا آن پایه که دیروز پیمبر بنهاد امروز نگهداشته بر پا زهرا از احمد و مرتضی چه باقی ماند از مجمعشان شود چو منها زهرا حرمت بنگر که در صفوف محشر یک زن نبود سواره الا زهرا هنگام شفاعت چو رسد روز جزا کافی است برای شیعه تنها  زهرا حیف است  حسانا  که در آتش سوزد آن شیعه که ورد اوست زهرا زهرا
دوست دارم از غمت یا فاطمه تنها بگریم از یتیمان تو پنهان، در دل شب‌ها بگریم دوست دارم بنگرم بر آسمان پر ستاره تا سحر با یاد تو، ای زهرۀ زهرا بگریم دوست دارم در شب سوگ تو ای ماه مدینه در کنار قبر تو آیم، تک و تنها بگریم دوست دارم چون که وارد می‌شوم در خانۀ تو سر به دیوارش نهم، از محنت دنیا بگریم دوست دارم سر فرود آرم منِ بی‌کس به چاهی برکشم فریاد غربت، های‌های آنجا بگریم دوست دارم زینب من اشک چشمانم نبیند گه به نخلستان و گاهی در دل صحرا بگریم دوست دارم چون که افتد بر یتیمانت نگاهم از غم امروزشان، وز غصّۀ فردا بگریم..
یا فاطمه ای منشاء خیر و برکات مهر تـو بود قـبولی صوم و صلات فـرموده نبـی خـدا گناهش بـخشد هـرکس کـه بـرای تـو فرستد صلوات مرحوم
جبریل به عرش نقش کوثر زده است طوبی گـل تسبیح به پـیکـر زده است از خــانـۀ کـوچـک مـحــمــد امـشـب  خورشید زمین وآسمان سر زده است .... شـب مــیـلاد زهـــرای بـتــول اسـت  ز یُـمـن او دعـا امـشـب قـبـول اسـت شب فـیـض و شب قـرآن، شـب نـور شب اعـطای کـوثـر بر رسـول است ...... بـزمـی بـه حـریـم کـبــریـا بـرپـا شـد کـوثـر ز خـدا به مصطفـی اعطا شـد یک قطره زآب کوثر افتاده به خـاک صـد شـاخـه گُـل مـحـمـدی پـیـدا شـد ...... بـر مـقـدم دخــتــر پـيـمـبـر صـلـوات بر چشمۀ پاك حوض كـوثـر صلوات بر مـحـضـر حـضرت مـحـمد تبريك بـر مـادر شيـعـيـان حــيـدر صـلـوات ...... ای روی تو جـلوه گـاه سـرمد زهـرا وی سـیـنـۀ تـو بـهـشت احـمـد زهـرا عـیـد تو بُـوَد، بـبـخـش عـیـدی ما را زان دست که بـوسیـده محـمـد زهـرا ...... در بـاغ نـبــوت از نـهــال تــوحــیــد هـنـگـام سـحـر گـلـی شکـوفـا گـردید چون غنچۀ گل، خدیجه خندید چو دید زهـرا چو گُـل مـحـمـدی می خـنـدیـد ..... خـدا کـنـد اثـری حـق به آه ما بخـشد بصیـرتـی به دل عُذر خواه ما بخشد به احترام مـحـمـد چه میشود که خدا شـب ولادت زهـرا گـنـاه مـا بـخـشـد ...... نــور دگــری به بـیــت احــمـــد آمــد مـحـبــوب رســول حـیّ سـرمــد آمـد تا عـطـر وجـودش همه عـالـم گـیـرد زهــرا، گــل گــلــزار مــحــمــد آمـد ...... بـر عـالـمـیـان رحـمـت بـی حــد آمـد زیــبــا گــهـــر رســول امــجــد آمــد تـبـریـک بـه شـیـعــیـان اهـل عــالــم چـون فــاطــمــه دخـتـر مـحــمـد آمـد ...... عـالـم ز فـروغ احـمـدی لبـریـز است از جـلـوۀ حـیِّ سـرمـدی لبـریـز است مـیـلاد بـتـول است و فــضـای مـکـه از عـطـر گـل مـحـمـدی لبـریـز است
فروغ چهره خوبان، شعاع طلعت توست کمال حُسن تو، مدیون این ملاحت توست به خَلق و خُلقِ رسول و به منطقِ نبوی فزون‌تر از همه کس، در جهان شباهت توست از این شباهت بی‌حد، در اشتباه افتند که این ولادت طاهاست، یا ولادت توست ز خال روی تو، پیدا سیادت تو بود ز حُجب فاطمه، یک سایه هم به طلعت توست ز احمد و ز حسین و، ز حیدر و زهرا نشانه‌ای به سراپای سرو قامت توست به پیکر تو مجسم، لطافت روح است عجب بود که درین خاکدان، قامت توست نگاه مهر تو، غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت، غم شهادت توست... عجب نباشد اگر، بر «حسان» کنی احسان که لطف و مرحمت بی‌شمار خصلت توست
اى صاحب ولایت و والاتر از همه اى چشمه حیات و افاضات دائمه اى ابتداى خلقت و سر حلقه وجود اى انتهاى سلسله اولیاء همه از جلوه تو، خلقت عالم شروع شد  از عمر تو، به دور زمان، حُسن خاتمه شاها به افتخار قدوم شریف تو  شد سامرا به عالم ایجاد عاصمه یابن الحسن بیا، كه شد از روز غیبتت دنیا پر اضطراب و بشر در مخاصمه از سینه هاست، نعره صلح و صفا بلند وز كینه هاست، فكر همه در مهاجمه مشكل بود، كه جمله حق بشنود كسى كز باطل است، گوش بشر پر ز همهمه قرآن، كه «لا یَمسُّه اِلاّ المُطهَّرُون» با رأى هر كسى، شده تفسیر و ترجمه تا دولتِ جهانىِ خود را به پا كنى  دادت خدا شجاعت و نیروى لازمه حكم تو عدل مطلق و فرمان داور است حاجت نباشدت به شهود و محاكمه ز آن سركشان، كه مردم دنیا به وحشتند  قلب سلیم و پاك تو را نیست واهمه با این قواى جهان گیر ظالمان تنها تویى امید بشر، یابن فاطمه اى پرچم شكوه تو بر آسمان بلند یك ره، نظر فكن به علمدار علقمه بنگر به خاك و خون، عَلَم سرنگون او گویى كه با درفش تو دارد مكالمه امشب "حسان" به یاد تو از غصّه فارغ است هر دم كند دعاى ظهور تو، زمزمه
آن خالقي که بر تن بي روح جان دهد       مهر تو رايگان به دل خاکيان دهد شخص کريم، جودِ بلاشرط مي کند آري خدا هر آنچه دهد رايگان دهد هر نعمتي که داد خدا، بي سوال داد       وصل تو را که خواسته ام بي گمان دهد از خلقت تو خواست خداوند لامکان  ما را کنار رحمت عامش مکان دهد گر جان دهم به يک نگهت سود با من است      کالاي خويش را که بدين حد گران دهد؟   بي امتحان مرا به غلامي قبول کن  رسوا شوم اگر دل من امتحان دهد   دارم اميد لطف تو گيرد چو دست من        دامان پر ز گرد گناهم تکان دهد   می خواست گر خدای که نبخشد گناه ما ما را چرا امام چنين مهربان دهد؟ آن پرچمي که بر سر بام حريم توست      راه بهشت را به محبان نشان دهد قلب"حسان" به ياد تو از غصه فارغ است  در انتظار اين که به پاي تو جان دهد روز جزا که در صف قرآن و عترتيم             ما را امام ثامن ضامن امان دهد مرحوم
ز غم تو گشته ويران دل زار عاشقانت ز فراق رويت ای گل شده‌ايم نغمه خوانت دل عالمی و دل‌ها ز غم تو غرقه در خون مكش از ملال شاها دگر ابروی كمانت تو كه بال رحمتت بر سر ما فكنده سايه ز چه رو نهانی از ما به‌كجاست آشيانت همه از پی تو پويان همه خسته‌ايم و بی‌جان كه تو جان ماسوائی ملِكا قسم به جانت چه خوش است ديدهٔ ما شود از رخ تو روشن چه خوش است گوش ما را بنوازی از بيانت به غلامی تو شاها نه لياقت است ما را كه خوريم غبطه‌ها بر سگ درب آستانت همه ريزه‌خوار خوان كرم توئيم و اكنون مپسند نا اميد از تو شوند سائلانت غزلي نگو «حسانا» چو بنام شاه گفتی نرود ز يادها اين نغمات جاودانت مرحوم
دردا که سوخت آتش دل، جسم و جان من برخاست دود غم، دگر از دودمان من شد آشیانه‌ام قفس تنگ این جهان جغدی در این قفس شده هم‌آشیان من کامم که خود ز غصّهٔ ایام تلخ بود شد تلخ‌تر ز همسر نامهربان من هرکس به آب رفع عطش می‌کند، ولی یک جرعه آب، ریخته آتش به جان من... زهر جفا ز لالهٔ رویم ربوده رنگ با خطِّ سبز آمده حکم خزان من بس ناروا شنیده‌ام و صبر کرده‌ام دردا که سخت بوده بسی امتحان من آری یتیم می‌شود امروز قاسمم گرید به نور دیدهٔ من دیدگان من در کربلا به جای من او را قبول کن مشکن حسین من، دل این نوجوان من زهرا کجاست تا که در آغوش گرم او آسان بر آید از تن مجروح، جان من :: تا بر زبان برد مگر از لطف، نام ما یک عمر «یا حسن» شده ورد زبان من صد ره مرا ز عشرت فردوس خوشتر است یک‌بار اگر که یار بگوید «حسان» من