eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
937 دنبال‌کننده
31 عکس
6 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در حرم نه،زائرت دارد اقامت در بهشت قیمتی تر می شود با تو عبادت در بهشت روز محشر نه،به تأیید زیارت نامه ات می کنی از زائران خود شفاعت در بهشت از زیارت نامه ات فهمیده ام این راز را هرکسی خوانْد از تو،خواهد رفت راحت در بهشت هرچه می خواهم عنایت می کنی یکباره،چون؛ زود خواهد شد دعاها استجابت در بهشت خوش به حال خادمانت که چنان خیل مَلَک پیش تو هستند هی مشغول خدمت در بهشت صبح می آیم نمی‌گویم که کِی دل می کَنم چون که معنایی نخواهد داشت مدّت در بهشت خوش به حالش مسجد اعظم گواهی می دهد اینچنین دارد «بروجردی» عمارت در بهشت خوش به حال کفتر صحنت که دائم پیش توست فرق دارد داستان های حسادت در بهشت ساعتی در زیر درب ساعتت محو توام گرچه بی معنی ست با این فرض ساعت در بهشت بین حوض صحن افتاده ست عکس گنبدت گوییا افتاده اینجا عکس جنت در بهشت معتقد هستم فقط با «اِشْفَعی لی فاطمه» می کنی بعد از قیامت هم قیامت در بهشت
دختر فاطمه هستی و منم نوکرتان اهل بیتم به فدای پدر و مادرتان نگذارید که دل بسته جایی بشویم بگذارید بمانیم به دور و برتان کاش در صحن تو می شد که کبوتر باشیم تا که هرروز بگردیم به دور سرتان از طفولیت خود عالمه بودی بانو فیض بردند بزرگان همه از محضرتان چون علی دگری خلق نشد هیچکسی نیست هم کفو شما تا بشود همسرتان عصمت فاطمه در تو متجلی شده است که شدی وارث معصومیت مادرتان با ورود تو به قم شهر قیامت شده بود صف کشیدند ملائک همه در محشرتان صاحب خانه تویی ما همه مهمان توایم آمدی تا بشود کشور ما کشورتان آنقدر دور و برت پر شده بود از محرم باد هم دست نینداخته بر معجرتان لحظه آخرتان جای برادر خالی است همدم و هم‌نفسی نیست دم آخرتان
خواهر خورشید هشتم ماه هشتم می‌شود روشنایی بخش شام تار مردم می‌شود غیر ذات چهارده تن هیچکس معصوم نیست مانده‌ام معصومه پس معصوم چندم می‌شود؟ دختر موسی، کلیم الله ها می پرورد در حریمش لال مشغول تکلم میشود چشمه عصمت به دست حضرت معصومه است او بخواهد دختر بدکاره خانم می‌شود یاکریمانِ کریمان نیز حاجت می‌دهند نذر، بعضی وقتها یک مشت گندم می‌شود هیچ اندوهی نمی‌ماند برای زائرش بغض می‌آرند در صحنش تبسم می‌شود مرجع تقلید باشی یا من بی دست و پا... دست و پایت در حریم قدسی‌اش گم می شود مرقد او هست لنگرگاه کشتی نجات موج زائرها می‌آیند و تلاطم می‌شود از بلاهای زمین و آسمان آسوده است هر کسی در عصر غیبت ساکن قم می‌شود
اى دختر عقل و خواهر دین! وى گوهر درج عزّ و تمکین! عصمت شده پاى‌بند مویت اى علم و عمل مقیم کویت! اى میوه‌ی شاخسار توحید! همشیره‌ی ماه و دخت خورشید وى گوهر تاج آدمیّت! فرخنده نگین خاتمیّت شیطان به خطاب «قم» براندند پس تخت تو را به قم نشاندند کاین خانه بهشت و جاى حوّاست ناموس خداى، جایش این جاست اندر حرم تو عقل مات است زین خاک که چشمه‌ی حیات است جسمى که در این زمین، نهان است جانى است که در تن جهان است این ماه منیر و مهر تابان عکسى بُوَد از قم و خراسان ایران شده نوربخش ارواح مشکاة صفت به این دو مصباح از این دو حرم دِلا! چه پرسى؟ حق داند و وصف عرش و کرسى هر کس به درت به یک امیدى است محتاج تر از همه «وحیدى» است
تو ای رواقِ منوّر ز پرتوِ اِشراق که هست از تو ، فروغِ کرانه آفاق تو ای نمای بهشتِ برین به صفحه خاک که تافته است فروغت به جبهه نُه طاق صفای آینه ات روشنای دیدهٔ مِهر ز تابِ قُبّه ات افتاده مَه به چاهِ مَحاق اِرَم به ظلّ امانت خَزَد ز شرمِ حضور به پیشِ قدرِ تو دارد اگر خیال سیاق ز آستانِ تو دور است کین و بخل و حسد به سدّهٔ تو ملازم ، وفا و صدق و وِفاق غم و ملال بَری از دلِ مقیمِ درت تو را به خلد برین است گوئیا میثاق نسیمِ کوی تو پیکِ صفای خسته دلان زلال جوی تو بر آبِ زندگی مصداق ملازمِ سرِ کوی تو هر چه صاف ضمیر ز آستانِ تو مطرود هر که اهلِ شِقاق ز خوان جود و نوالت بَرد به قصدِ شِفا نصیبه ای به صد ابرام ، قاسمُ الاَرزاق مطافِ خلقِ جهان است از آن حریمِ درت که آرمیده به خاکت حبیبهٔ خلّاق به نام ، فاطمه ، معصومه نعتِ آن بانو کز اوست اهل ولا را عنایت و اشفاق از اوست کعبهٔ آمالِ عاشقانِ ولا دیارِ قم به عیان و نهان ، علی الاِطلاق فروغِ دیدهٔ هفتم امام کون و مکان سرورِ سینهٔ هشتم ، امیرِ عرش وثاق طُفیلِ درگهِ او ، نفسِ عفّت و عصمت امینِ بارگهش ، عدل و دین به استحقاق اَلا حمیده خصالی که خود سَجیّهٔ توست کرم به اهلِ نیاز و به عاجزان ارفاق تو مریمی که کتابِ کمال و فضلِ تو را به چرخِ چارُم ، عیساست کاتبِ اوراق چگونه مدحِ تو گویم که طبعِ من به مَثَل بُود چو قطره و قَدرت چو یم ، به استغراق سحرگهان به هوای طوافِ کوی تو ، چرخ نهد به توسن گیتی نورد خویش ، یراق به قامتِ تو برازنده حِلّهٔ عفّت به بارگاهِ تو بگشوده مکتبِ اخلاق مُلازمِ تو حیا بالغُدوِّ و الآصال مؤآنس تو وفا بالعَشیّ و الاِشراق مَلک به خاکِ درت در سجود با اخلاص فَلک به چاکریت از مجرّه بسته نِطاق مقام و منزلتت آنچنان رفیع و مَنیع که از حکایتِ آن عاجز است هر نطّاق تو آن سلاله پاکی ز نسلِ مصطفوی که هست دفترِ وصفِ تو را فلک وُرّاق تو آن کریمه که محضِ کَرم گرَت خوانند قسم به نفسِ کرامت که نیست خود اغراق نسیم چون گذرد از حریمِ بارگهت کنند اهلِ ولا عطرِ خلد ، استنشاق تو ای مسافرِ سر منزلِ قبول ، افسوس نشد نصیبِ تو جایی که بودیش مشتاق جهان ملول شد آنگه که خاطرت آشفت ز دردِ هجر برادر ز دستبردِ فراق به یادِ باب و برادر کنی به خطّهٔ قم گهی به طوس نظر منعطف گهی به عراق
ای دل بشارتی دهمت ز آستان قم وز خاک آستان ملک پاسبان قم وز روضه و حریم جواهرنشان قم وز آن شمیم دلکش عنبرفشان قم ز آن مه که جلوه می کند از آسمان قم ز آن گل که آبرو شده بر بوستان قم ز آن حور نازپرور باغ جنان قم ز آن طایر خجستهء خُلدْ آشیان قم ز آن بارگه که روی جهانی به آن دراست بنوشته اند خط شرف بر جبین قم بالد به خویش خاک سعادتْ قرین قم گنجی گرانبهاست دفین در زمین قم پیداست قدر و قیمت قم از دفین قم علم است و فیض و رحمت و معجز قرین قم سرشار گشته لطف خدا ز آستین قم فضل و هنر عجین شده با ماء و طین قم بس پر بهاست حلقهء علم از نگین قم شهری که علم را ز همه باب مصدر است جائى كه روح و نزهت او آسمانى است روح القدس مهندس و يزدانش بانى است صبحش خروس عشق به گلدسته خوانى است شامش حيات و زندگى جاودانى است گر گويمش معاينه فردوس ثانى است از طبع نارسا و ز كوته بيانى است آن باغِ جان كه مايهء وجد و جوانى است بِه از بهشتِ پُر نِعَمِ آنچنانى است بى شبهه آستان قم از خُلد بهتر است خاک قم از کجا به تقرب رسیده است؟ ایوانش از چه رو به فلک سر کشیده است؟ این قرب و منزلت ز جوار که دیده است؟ این جانِ جان که در دل قم آرمیده است معصومه ای است این که حَقَش برگزیده است مرضیه ای است این که ز نور آفریده است محموده ای است اینکه صفاتش حمیده است این مه که بدر ماه به پیشش خمیده است بانوی دهر دختر موسی بن جعفر است اغراق نيست خوانمش ار فوق آفتاب زيرا كه با تجلى يزدان به هيچ باب خورشيد و ماه نيست به يك ذره در حساب اين نوعروس عفت و اين گوهر خوشاب اين آسمان عصمت و اين نور مستطاب نور الهى است بِلا شكّ و إرتياب محبوب عالمند ورا جدّ و مام و باب انوار خمسه را كه ستودند در كتاب اين دُخت نازْپرور از آن باب و مادر است شایستهء شرافت و بایستهء نسب ممتاز در نسب شد و بی مثل در حسب جدش محمد عربی سید عرب بابش علی امام خلایق ولیّ رب مامش بتول فاطمه مخصوص و منتجب و آن جد و باب خلقت اشیاء را سبب نام شریف فاطمه ، معصومه اش لقب ز آن مرتبت مدار تو ای بی خبر عجب گر خادمش فرشته و رضوانش چاکر است نسل شه و سليل شه و دُخت و اُختِ شاه بانوى عرش و زينت فرش و سپهرْ جاه از نورش اكتساب كنند آفتاب و ماه هر دردمند را حرمش ملجأو پناه پيداست شأن و شوكت از آن صحن و بارگاه اين روضه را مَلك به ادب مى كند نگاه سرهاى سروران به درش هم چو خاكِ راه اين نكته روشن است و در آن نيست اشتباه كاينجا مقامِ بضعهء پاك پيمبر است قبرش رياضِ جنتى از صدر تا به ساق رضوان به شوق خادمى اش بر در وِثاق مؤمن پى زيارت قبرش به اشتياق مشتاق آستانه اش از مصر تا عراق جان و دل است عاشق آن روضه و رواق هركس مجاور است در آن صحن و بام و طاق يك ذره نيست زندگى اش تلخ در مذاق كافر به اذن حق شده بى شبهه در محاق تا آن مناره مأذن الله اكبر است ای نور چشم موسی جعفر ؛ مه صفا آرام جان فاطمه ؛ فرزند مصطفی منظور مصطفایی و محبوب مرتضی مذکور در لسان حسن شاه مجتبی ممدوح در بیان حسین شاه کربلا زین العباد گفته تو را آن زمان دعا بنموده اند باقر و صادق تو را ثنا موسی بن جعفرت پدر ؛ ای خواهر رضا معصومه ای که قبر تو معصوم پرور است ما را به آستان مقدس برات کن ما را سوی خدای حوالت نجات کن ما را رها ز بند غم از شش جهات کن آسان به ما ز پنجهء خود مشکلات کن ما زائر توایم به ما التفات کن محو از جریده های عمل سیئات کن بی خوف و ترس در سکرات ممات کن بر ما نظر در این دو سه روز حیات کن و آن دم که شمس ، حاضر غوغای محشر است
دریا به دریا  رفته و  گوهر به گوهر دختر به مادر رفته یا مادر به دختر دختر که دارد صحن ، مادر بی حرم نیست شد زائر قم ،  زائر زهرای اطهر ... قم خانه زهراست ، جایی هم مگرهست از خانه ی زهرا و حیدر با صفاتر ... تا مشهد و قم هست چیزی کم ندارد دنیای جا خوش کرده های پشت این در ... برفرض اگر صدبار هم ما را نخواهند ... در می زنیم این خانه را، صد بار دیگر جلد حرم شد، این در و آن در نچرخید درس وفاداری گرفتیم از  کبوتر ... هستند سفره دارهای کشور ما فرزندهای حضرت موسی بن جعفر منت کشیدیم از کریم و از کریمه هستیم زیر دین این خواهر برادر ... عرض ارادت های شب های زیارت قدرش مشخص می شود در صبح محشر
ما را برای گدایش شدن آفریدند قُمریِ آب و هوایش شدن آفریدند   او را برای طواف و برای عروج و ما را برایِ برایش شدن آفریدند   این خانم با کرم، محترم را برای وقف امامِ رضایش شدن آفریدند   اصلاً تمامی ایران زمین را برای مِلک خصوصی پایش شدن آفریدند   هرچند نانی نداریم، گندم که داریم گیرم مدینه نرفتیم، ما قم که داریم   زهرا حضورش نیازی به مردم ندارد اصلاً ظهورش مدینه وَ یا قم ندارد   بالی که این آسمان را ندارد، چه دارد؟ آن کس که این آستان را ندارد چه دارد؟   من حاجتم را به دست مسيحا ندادم بال و پرم را به اين آسمان ها ندادم جبريلم و در كرم خانه ، لانه گرفتم من حاجتم را از اين آستانه گرفتم - عصمت تباری که همسایه‌اش را ندیده همسایه‌اش نیز هم، سایه‌اش را ندیده   بانوی بالا مكانى که مافوق نور است خورشید هفت آسمانی که ما فوق نور است   جبريل حتى حريف كمالش نمى شد آئينه هم روبرو با جمالش نمى شد پروازها با قنوتش به بالا رسیدند اعجازها با نگاهش به عیسی رسیدند   غیر از خدایا خدایا صدایی ندارد روی زمین غیر محراب جایی ندارد   سجاده‌اش با مناجات کردن گره خورد هر صبح با نور خیرات کردن گره خورد   در بارگاه جلالى ؛ تعبّد تعبّد در آستان جلالى ؛ تهجّد تهجّد امروز باران‌ترین عنایت به دستش فردا فراوان‌ترینِ شفاعت به دستش   با لطف بسيار و دستِ بگيرى كه دارد چه خوب تا مى كند با فقيرى كه دارد خورشيدِ شب هاى تنهاى محتاجى ماست يا رحمة اللهِ فرداى محتاجى ماست بالا پريدند پرهاى ما با نگاهش چه سر به زيرند سرهاى ما با نگاهش از یک طرف دخترِ مردِ مشکل گشاهاست از یک طرف خواهرِ آبروی گداهاست   او حلقۀ اتصال رضا با جواد است باب الحوائج ترینی که بابِ مراد است  - وقتی که می‌خواست از خانه‌اش دربیاید یعنی به سمتِ حریم پیمبر بیاید   دور و برش از برادر برادر قُرُق بود راه از پسرهای موسی بن جعفر قُرُق بود   دست پسرهای موسی ابن جعفر نقابش پای پسرهای موسی ابن جعفر رکابش   تا چادرش خاکی از ردّپایی نگیرد تا معجر با حجابش به جایی نگیرد   او آمد و مایۀ افتخار همه شد دسته گل مریمیِ بهار همه شد   گیرم نبودیم امّا سلامش که کردیم گیرم ندیدیم، ما احترامش که کردیم   ما سربلندیم از اینکه گلابش نکردیم با ازدحام سر کوچه آبش نکردیم   او آمد و طرز خواهر شدن را نوشت و قربانِ قبل از برادر شدن را نوشت و   چه خوب شد که مسیرش به مقتل نیفتاد چه خوب‌تر بارها از روی تل نیفتاد   گودالی از کشمکش‌های لشگر ندید و… اى واى ؛ بالای سرنیزه‌ها سر ندید و... - اى واى از آن خواهرى كه برادر ندارد بوسه زند بر گلويش ؛ اگر سر ندارد
دلی که عشق و ارادت به راستان دارد در آستانهء قم ، سر بر آستان دارد در آستانهء قم ، از سلالهء خورشید ودیعه ای است که انوار جاودان دارد به یُمن مقدم این تابناک اختر پاک تمام خطهء قم، رنگ آسمان دارد یگانه دختر معصومه ای که فرمودند زیارت حرمش اجر بیکران دارد کسی که اشک ارادت در این حرم افشاند دو چشم تر ، نه که "عینان تجریان" دارد در این حریم چرا موج میزند ملکوت که سایه از پر و بال فرشتگان دارد گرفته رخصت پرواز بین مشهد و قم کبوتری که در این روضه آشیان دارد از این حریم مقدس اجازه می طلبد کسی که شوق نیایش به «جمکران» دارد چه مسجدی که ز گلدسته های زیبایش بلال هم هوس گفتن اذان دارد کسی که می رود آنجا می آورد با خود دلی که رایحهء صاحب الزمان دارد میان شهر قم و جمکران جدایی نیست خوشا کسی که سفر سوی این و آن دارد ثنای حضرت معصومه حدّ معصوم است به شأن و شوکت او، شعر کی توان دارد؟ به پاکدامنی مریم است این بانو که از مسیح نسب دارد و نشان دارد هنوز جای قدمهای اوست بیت النور هنوز چشم به آن خانه کهکشان دارد و از مجاورت او ز شهر قم، تابش فروغ علم به شش گوشهء جهان دارد قسم به عشق که شایستهء نثار اینجاست اگر که اشک شما رنگ ارغوان دارد بهشت خواب و خیالی است بی محبت او ولای اوست که پروانهء جنان دارد در آزمایش علم و عمل بکوش اینجا که سرسپردگی دوست، امتحان دارد
دریا به دریا  رفته و  گوهر به گوهر دختر به مادر رفته یا مادر به دختر دختر که دارد صحن ، مادر بی حرم نیست شد زائر قم ،  زائر زهرای اطهر ... قم خانه زهراست ، جایی هم مگرهست از خانه ی زهرا و حیدر با صفاتر ... تا مشهد و قم هست چیزی کم ندارد دنیای جا خوش کرده های پشت این در ... برفرض اگر صدبار هم ما را نخواهند ... در می زنیم این خانه را، صد بار دیگر جلد حرم شد، این در و آن در نچرخید درس وفاداری گرفتیم از  کبوتر ... هستند سفره دارهای کشور ما فرزندهای حضرت موسی بن جعفر منت کشیدیم از کریم و از کریمه هستیم زیر دین این خواهر برادر ... عرض ارادت های شب های زیارت قدرش مشخص می شود در صبح محشر
ما را برای گدایش شدن آفریدند قُمریِ آب و هوایش شدن آفریدند   او را برای طواف و برای عروج و ما را برایِ برایش شدن آفریدند   این خانم با کرم، محترم را برای وقف امامِ رضایش شدن آفریدند   اصلاً تمامی ایران زمین را برای مِلک خصوصی پایش شدن آفریدند   هرچند نانی نداریم، گندم که داریم گیرم مدینه نرفتیم، ما قم که داریم   زهرا حضورش نیازی به مردم ندارد اصلاً ظهورش مدینه وَ یا قم ندارد   بالی که این آسمان را ندارد، چه دارد؟ آن کس که این آستان را ندارد چه دارد؟   من حاجتم را به دست مسيحا ندادم بال و پرم را به اين آسمان ها ندادم جبريلم و در كرم خانه ، لانه گرفتم من حاجتم را از اين آستانه گرفتم - عصمت تباری که همسایه‌اش را ندیده همسایه‌اش نیز هم، سایه‌اش را ندیده   بانوی بالا مكانى که مافوق نور است خورشید هفت آسمانی که ما فوق نور است   جبريل حتى حريف كمالش نمى شد آئينه هم روبرو با جمالش نمى شد پروازها با قنوتش به بالا رسیدند اعجازها با نگاهش به عیسی رسیدند   غیر از خدایا خدایا صدایی ندارد روی زمین غیر محراب جایی ندارد   سجاده‌اش با مناجات کردن گره خورد هر صبح با نور خیرات کردن گره خورد   در بارگاه جلالى ؛ تعبّد تعبّد در آستان جلالى ؛ تهجّد تهجّد امروز باران‌ترین عنایت به دستش فردا فراوان‌ترینِ شفاعت به دستش   با لطف بسيار و دستِ بگيرى كه دارد چه خوب تا مى كند با فقيرى كه دارد خورشيدِ شب هاى تنهاى محتاجى ماست يا رحمة اللهِ فرداى محتاجى ماست بالا پريدند پرهاى ما با نگاهش چه سر به زيرند سرهاى ما با نگاهش از یک طرف دخترِ مردِ مشکل گشاهاست از یک طرف خواهرِ آبروی گداهاست   او حلقۀ اتصال رضا با جواد است باب الحوائج ترینی که بابِ مراد است  - وقتی که می‌خواست از خانه‌اش دربیاید یعنی به سمتِ حریم پیمبر بیاید   دور و برش از برادر برادر قُرُق بود راه از پسرهای موسی بن جعفر قُرُق بود   دست پسرهای موسی ابن جعفر نقابش پای پسرهای موسی ابن جعفر رکابش   تا چادرش خاکی از ردّپایی نگیرد تا معجر با حجابش به جایی نگیرد   او آمد و مایۀ افتخار همه شد دسته گل مریمیِ بهار همه شد   گیرم نبودیم امّا سلامش که کردیم گیرم ندیدیم، ما احترامش که کردیم   ما سربلندیم از اینکه گلابش نکردیم با ازدحام سر کوچه آبش نکردیم   او آمد و طرز خواهر شدن را نوشت و قربانِ قبل از برادر شدن را نوشت و   چه خوب شد که مسیرش به مقتل نیفتاد چه خوب‌تر بارها از روی تل نیفتاد   گودالی از کشمکش‌های لشگر ندید و… اى واى ؛ بالای سرنیزه‌ها سر ندید و... - اى واى از آن خواهرى كه برادر ندارد بوسه زند بر گلويش ؛ اگر سر ندارد
بندی از یک ترکیب بند نجم و نور و قمر و شمس و ضُحا معصومه تالی حضرت اُمُّ النُّجبا معصومه شعر می خوانم و از محضر تو شرمنده م "تو" نشسته ست اگر جای "شما" معصومه بر در خانه ی تو دست توسل بزنم باز کن پنجره ای رو به خدا معصومه در دلم پهن شده سفره ی ختم صلوات هر نفس زمزمه ام صَلِّ عَلی معصومه چه قدر راضیه و مرضیه و زهرایی چه بخوانیم تو را فاطمه یا معصومه ؟ ما به نام تو بخوانیم امام خود را حضرت کاظم ما هست اَبامعصومه نامه در نامه جواب همگان را دادی در غیاب پدر خود حبذا معصومه ان یکاد لب ما عرض سلامی به تو شد می کنی از همگان دفع بلا معصومه مرده هم در وسط صحن تو جان می گیرد عطر و بوی حرمت روح فزا معصومه اِشفَعی لی که به غیر از تو ندارم یاری چشم امید همه روز جزا معصومه کاش می شد که خودت عیدی مان را بدهی کاظمین و نجف و کرببلا معصومه دل بی تاب تماشای دو تا مرقد رفت قبل مشهد سفری جانب قم باید رفت