eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
665 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسیج وبسیجی دوباره هفته ی ناب بسیج است نگاه ما به القاب بسیج است بسیجی های با ایمان کجایند تمامی عاشقانی با صفایند بسیجی ها گل این انقلابند شب تاریک را چون ماهتابند   همه قشری زخاص وعام هستند پر از نورند اگر گمنام هستند زاخلاص و یقین آئینه دارند خلوص وعشق را در سینه دارند بسیجی ها فداکار و غیورند بسیجی ها حماسه ساز نورند بسیجی ها بصیر و هوشمندند به عهد بسته ی خود پایبندند بسیجی بر لبش پیغام دارد به دوشش پرچم اسلام دارد بسیجی حامی این انقلاب است به لبیک امام خود جواب است بسیجی آرمان نهضت ماست مدال افتخار و عزت ماست بسیجی مرد میدان های سخت است بسیجی نیک خو و نیک بخت است بسیجی پاسدار پاک عشق است بسیجی مرزبان خاک عشق است بسیجی یاور اسلام و دین است به فکرش نصرت دین مبین است بسیجی جلوه ای از اقتدار است به پیش مکر دشمن هوشیار است  بسیجی برهمه نور دو عین است بسیجی  پیرو راه حسین است بسیجی پرچمی در احتزاز است بسیجی دشمن هر فتنه ساز است بسیجی گل به چشم دوستان است بسیجی خار چشم دشمنان است  بسیجی سینه اش سینای طور است بسیجی چشم بر راه ظهور است «وفایی» کاش ما آگاه باشیم همیشه پیشتاز  راه باشیم    
آن بانوئی که ذکرلبش یاجلیل بود دیدندسجده های نمازش طویل بود صدها فرشته محوتماشای اوشدند ازبس که جلوه های نمازش جمیل بود همتا نداشت درشرف وعصمت وعفاف قدرومقام و منزلتش بی بدیل بود خودکوثرودوچشمه ی زمزم فشان او روشن تراززلال دل سلسبیل بود تانشکند بلوردل او زسنگ غم بعدازپدرانیس دلش جبرئیل بو د فریاد خطبه خوانی آن مظهرعفاف مُهرسکوت برلب هرقال وقیل بو د عمرش پُرافتخارتراز عمر نوح  شد گرچه بسان سوره ی کوثرقلیل بود درراه حفظ کعبه ی دل، جان سپرنمود وقتی نفاق دردل اصحاب فیل بود  نمرودیان به آتش بیداد سوختند آن خانه را که کعبه ی صدها خلیل بود یک غنچه درتهاجم گلچین به باغ وحی درحفظ جان بانوی  گل ها دخیل بو د درروز رستخیز،پُرازحسرت و غم است چشمی که بهرگریه ی براوبخیل بود مدح کسی سرود«وفایی»که حق گواست دشمن به پیش عزّت وقدرش، ذلیل بود
کوکب روشن من، ای مه منظومه ی من آه ای دخترک خسته ومظلومه ی من مدتی می گذرد خواب نداری بنشین به روی پای خودت تاب نداری بنشین ازچه بردیده ی من دیده ی خود دوخته ای توچه دیدی به رخ من که چنین سوخته ای گرچه روزمحن من شب یلدای شماست این کبودی سند غربت بابای شماست سعی کن غم به دلت اینهمه غالب نشود دخترم چون توکسی ام مصائب نشود آنقدرداغ ببینی که دلت داغ شود لاله های جگرت زینت هرباغ شود چهره ی غرق به خونی زپدر می بینی آه ازآن لحظه که در تشت جگرمی بینی دل شرر دارد وچشمان ترم می سوزد تا تو را می نگرم من، جگرم می سوزد شدسرشته غم واندوه به آب وگل تو همه فریاد برآرند امان از دل تو گل یاس چمنم، ای گل دردانه ی من گوش کن برسخنم  روشنی خانه ی من    دل تو چون دل من همدم اندوه وبلاست پیش روی تو عزیزم سفرکرب وبلاست باخبرباش که من پیرهنی دوخته ام پیرهن که چه بگویم، کفنی دوخته ام گرچه دربین مصیبات وبلا تنهایی تودرآن  وادی طف نایبة الزهرایی روشنی بخش دلم دل زغمت تاریک است دخترم گریه مکن روز دهم نزدیک است صحبت ازقتلگه وسینه ی افروخته است لب فروبند «وفایی» جگرم سوخته است
خزان زود رس بیمار من که دیده گهربار می کنی اشکی نثار گلشن ایثار می کنی از یک خزان زود رسی گلشن مرا با این نسیم درد خبردار می کنی می خوانی از نگاه علی راز سینه را هرگه نظر به دفتر اسرار می کنی دارم به دوش بار گرانی ولی مرا بایک نگاه گرم سبکبار می کنی سرتا به پای دردی و لبخند می زنی برمن تو مهر خویشتن اظهار می کنی ای همدم و امید و مسیحادم علی بیماری و طبابت بیمار می کنی گل کس ندیده ،تکیه به دیوار غم دهد ای گل چرا تو تکیه به دیوار می کنی ای چلچراغ زندگیم گر شوی خموش روز مرا ز غصه شب تار می کنی زین شرح سینه سوز«وفایی» دگرمگو دل را به داغ و درد گرفتار می کنی https://eitaa.com/madhanshora
انسیة الحورا بیمار من گرچه به رنگ ماهتابی هم زهره ی الزهرائی وهم آفتابی ای انعکاس سوره ی قدر شب قدر آئینه ای ،نوری، زلالی، مثل آبی درآسمان غربتم خورشید مهری برشب پرستان همچنان تیر شهابی روز مرا باسوختن گرمی ببخشی شام غریبی مرا شمع مذابی یک شب به چشمت خواب راحت من ندیدم ماندم کنون بیدار شاید تو بخوابی انسیة الحورای من ازبس کبودی گوئی که پوشیده است رویت را نقابی دیشب چه گفتی با خدا وقت نیایش کامشب توهمرنگ دعای مستجابی داری وصیت می کنی شب دفن گردی امّا برای غربتم در انقلابی امروز دیگر بسترت راجمع کردی ازچه برای رفتنت بی صبرو تابی ازبیم هجران توای شمع امیدم یک آسمان غم دارم وقلب کبابی یافاطمه جان حسین وزینبینت در روز محشر از «وفایی »رخ نتابی https://eitaa.com/madhanshora
وقت جدایی اکنون رسیده ، وقت جدایی من می شوم در، رهت فدایی تومی مانی واین درو دیوار خدانگهدار خدا نگهدار(2) دیگر ننالم ، ا زسوز بازو شبها نگریم، از درد پهلو رفتم زدنیا ، با چشم خونبار خدانگهدار خدا نگهدار(2) غُسلم بده با، اشک غم وتب مرا کفن کن ، درنیمه ی شب تا کمتر سوزی، زآه شرربار خدانگهدار خدا نگهدار(2) ترسم زجان ، تو ناله خیزد کز پهلوی من، خونابه ریزد ترسم که بینی ،توجای مسمار خدانگهدار خدا نگهدار(2) چشمت فتد چون، بر روی نیلی برچهره ی خود ، مزن توسیلی زین غُصه گردی، عمری عزادار خدانگهدار خدا نگهدار(2) پیش حسینم ، کمتر فغان کن خاکسترم را، درشب نهان کن توماندی واین ، گل های گلزار خدانگهدار خدا نگهدار(2) دفنم چوکردی ، بنشین کنارم قرآن بخوان بر، روی مزارم ترسم زقبر و، ازآن شب تار خدانگهدار خدا نگهدار(2) https://eitaa.com/madhanshora
بیمار من که دیده گهربار می کنی اشکی نثار گلشن ایثار می کنی از یک خزان زود رسی گلشن مرا با این نسیم درد خبردار می کنی می خوانی از نگاه علی راز سینه را هرگه نظر به دفتر اسرار می کنی دارم به دوش  بار گرانی ولی مرا بایک نگاه گرم سبکبار می کنی سرتا به پای دردی و لبخند می زنی برمن تو مهر خویشتن اظهار می کنی ای همدم و امید و مسیحادم علی بیماری و طبابت بیمار می کنی گل کس ندیده ،تکیه به دیوار غم دهد ای گل چرا تو تکیه به دیوار می کنی ای چلچراغ زندگیم گر شوی خموش روز مرا ز غصه شب تار می کنی زین شرح سینه سوز«وفایی» دگرمگو دل را به داغ و درد گرفتار می کنی
دلم طاقت ز کف داده خدایا فتاده روی سجّاده خدایا ز داغ فاطمه صبرم شده کم گره در کارم افتاده خدایا
نبی مرآت یاس یاسینی وسرسلسله ی ساداتی بانوی هردوجهان، سیّده ی جنّاتی‌ کوثر وقدر بود جلوه ای ازمنزلتت روح قرآنی وتفسیرگر آیاتی والضحی نورمناجات و نماز شب توست از زمین تا به سماوات برین مشکاتی درمدیحت سخن بضعةُ منّی گویاست نه همین دخترو مادر که نبی مرآتی جلوه ی نور تو درچشم علی رنگین بود پنج نوبت نه ، که مهر همه ی اوقاتی سبب خلقت این عالمی ومی دانم نرسد عقل به درکت، که الهی ذاتی سائلی دست تهی ازدر آن خانه نرفت که کرمخانه ی جود و کرم و خیراتی روح ایثار تو جان بر تن اسلام دمید که در آئینه ی توحید پرستی ماتی نه درامروز که چشم همه درحشر به توست از ازل تا به ابد قبله گه حاجاتی فیض نور نظرت را ز«وفایی» تومگیر تا بگویند که امضاگر این ابیاتی
با آه آه خویش پُلی تا فلک زدی آتش به جان و هستی خیل ملک زدی ای بانوی مقدس گلخانۀ علی تکیه ز قدر و منزلتت بر فلک زدی دیدی که خالص است ابوالفضل ناب تو وقتی عیار گوهر خود را محک زدی با نالۀ حسین حسینت گریستی بر زخم های جان و دل خود نمک زدی با زینب و رباب در این خلوت غریب خیمه به پاس سوگ و غمی مشترک زدی از تو قیام گریه به پا شد، که در بقیع ناله به وارثان زمین فدک زدی بس کن«وفایی» از غم این شرح جانگداز بار دگر شراره به جان ملک زدی
ای که بر گل‌های زهرا تو ارادت داشتی بعد زهرا راه در گلزار جنّت داشتی در مقام و منزلت آئینۀ نور و کمال مظهر شرم و عفافی و نجابت داشتی از نگاه رأفتت عطر ولایت می‌چکید بر امیرمؤمنان ایمان و الفت داشتی عمرتو طی شد به طوف کعبۀ ایمان و عشق دائماً از اشک خود غسل زیارت داشتی عطر مادر باز هم پیچید در گلزار وحی بس که بر گل‌های زهرا تو محبّت داشتی خوانده‌ای خود را کنیز خانۀ زهرا، ولی محضر گل‌های او قدر و شرافت داشتی هم ادب آموز پرچمدار عاشورا شدی هم برای بچه‌هایت درس غیرت داشتی درکنار علقمه عباس تو باخون نوشت درقیام روز عاشورا شراکت داشتی مادری می‌کرد زهرا جای تو در علقمه جای آن رأفت که بر گل‌های عترت داشتی واژۀ اُم‌البنین را خط زدی از دفترت در دل از داغ بنین خود مصیبت داشتی تاکه مردم را کنی بیدار از خوابی عمیق با قیام گریه‌های خود رسالت داشتی هیچ گه غافل مشو از حُرمت اُم البنین ای «وفایی» ازخدا هرگاه حاجت داشتی شاعر:
ای که بر گل‌های زهرا تو ارادت داشتی بعد زهرا راه در گلزار جنّت داشتی در مقام و منزلت آئینۀ نور و کمال مظهر شرم و عفافی و نجابت داشتی از نگاه رأفتت عطر ولایت می‌چکید بر امیرمؤمنان ایمان و الفت داشتی عمرتو طی شد به طوف کعبۀ ایمان و عشق دائماً از اشک خود غسل زیارت داشتی عطر مادر باز هم پیچید در گلزار وحی بس که بر گل‌های زهرا تو محبّت داشتی خوانده‌ای خود را کنیز خانۀ زهرا، ولی محضر گل‌های او قدر و شرافت داشتی هم ادب آموز پرچمدار عاشورا شدی هم برای بچه‌هایت درس غیرت داشتی درکنار علقمه عباس تو باخون نوشت درقیام روز عاشورا شراکت داشتی مادری می‌کرد زهرا جای تو در علقمه جای آن رأفت که بر گل‌های عترت داشتی واژۀ اُم‌البنین را خط زدی از دفترت در دل از داغ بنین خود مصیبت داشتی تاکه مردم را کنی بیدار از خوابی عمیق با قیام گریه‌های خود رسالت داشتی هیچ گه غافل مشو از حُرمت اُم البنین ای «وفایی» ازخدا هرگاه حاجت داشتی شاعر:
روزی که بهشت دین شکوفائی داشت سرتا به قدم سرور و زیبائی داشت با آمدن فاطمه، پیغمبر وحی گلخنده و لبخند تماشایی داشت
عطر نفسی پاک‌سرشت آمده است آئینه‌ی نور سرنوشت آمده است سرتاسر شهر مکه را گُل بزنید زهرای مطّهر از بهشت آمده است
سرود میلادیه شکوفه ی یاد انسیه یا زهرا قدسیه یازهرا یازهرا یازهرا2 راضیه یازهرا مرضیه یازهرا یازهرا یازهرا2 امشب غرق سرورم من ازیمن قدم تو مسکینم به توودارم دیده بر کرم تو بردرگاه تو بنشستم تاگیرد کرمت دستم یا زهرا مددی کن شده شکوفا به باغ خاطر شکوفه ی یادت بیا ببین شور وحال مارا به شام میلادت من دل برنگهت دارم سربرخاک رهت دارم یا زهرا مددی کن دلم درامشب شده هوایی مدینه می خواهم گدایم وشد شب گدایی مدینه می خواهم مرغ دل زده پرسویت مشتاقم به تو وکویت یا زهرا مددی کن
طی شود این شب دیجور، اگر بر گردی عالمی پر شود از نور، اگر بر گردی  همه گویندکه نزدیک بود صبح ظهور غم شود از دل ما دور، اگر برگردی جمعه ای باز رسید و خبری از تو نشد چه شود ای گل مستور، اگر برگردی دل ز هجران جمالت همه دم غمگین است شاد گردد دل مهجور ،اگر برگردی بی تو دنیاست چو ویرانه ای و می گردد همه هستی زتو مسرور اگربرگردی باتو ایمان و وفا، عدل و امان می آید به سر آید ستم و  زور اگر برگردی بهتر از طور ،شود عالم هستی روشن همچو موسی به سوی طور، اگر برگردی تومسیحا نفسی و به همه مرده دلان می دمی نفخه ای از صور ،اگر برگردی نغمه ی نصرمن الله، شود عالم گیر با چنین رایت منصور، اگر برگردی قبر پنهان شده ی فاطمه پیدا گردد سوی آن تربت مستور، اگر برگردی ای سلیمان، همه شب گفت «وفایی»چه شود به تمنای دل مور ،اگر برگردی
ياد تو ای تجّلی توحيد عطرناب حضور آورده نام پُرشورت ای خدا آئين بردلم شوق و شورآورده *ای كه ازسّرعشق آگاهی* *نوری ازطورعصمت اللّهی* اي كه آئينه ات پُراز نوراست آينه دارپنج معصومی دختر ماهِ ماه وخورشيدي خواهرزينب ،ام كلثومی *گوهربحر بوترابی تو* *آفتابی ودرحجابی تو* قدر تو اوج تاخدادارد گرچـه مجهول مانده شوكت تو می خروشد به روز رستاخيز چشمه ی افتخار وعزّت تو *مثل رنگين كمان خورشيدی* *چشمه چشمه زُلال توحيدی* همچو زينب درآستان شرف دختر بانوی عفافی تو مُحرم كعبه ی حيا شده ای دور اين كعبه درطوافی تو *سعی و زمزم حريم ايمانت* *هاجروساره مات وحيرانت* افترايی كه بسته اند به تو جز دروغی به سير خلقت نيست هرچه تاريخ را ورق زده ام نـور را نسبتی به ظلمت نيست *آن كه درحق توجفامی كرد* *كاش ازفاطمه حيا مي كرد* فصل فصل بهار زندگی ات حاكی ازغُربت و غم و درداست مثل زينب كه مادرغم هاست اشك توگرم وآه توسرداست *ای رسيده به عرش آوايت* *بانوی غم ، فدای غم هايت* درمدينه كنار قبر رسول شاهدمـاجرای خانه شدی همچولاله به موج آتش ودود داغدار گُل وجوانه شدی *آن كه غم در زمانه ديدتویی* *خواهرمحسن شهيد تویی* چه شبي بودآن شب دردی كه تو را درد و داغ افسردند همره داغ مادرت ماندی جسم او را به نيمه شب بردند *آسمان رفت و بر زمين چه گذشت* *برتوو زينب حزين چه گذشت* اف برآن مردمی كه ازغفلت سنگ برنخل پُرشكوفه زدند درشب قدر قدرنشناسان تيغ كين برعلي به كوفه زدند *تابه گوش توقدقتُل آمد* *ناله ی تو برون ز دل آمد* درمدينه چگونه پرپرديد چشم توياس باغ حيدر را ديدی ای پاره ی وجود علی پاره هاي دل برادر را *باز چشم توخون نگرشده بود* *دلت ازپيش پاره ترشده بود* آه بانو ببخش شعرم باز چه سفرنامه ی غمی شده است سخن ازكعبه ی وجودآمد آه چشمم چه زمزمی شده است *دل غمگين وچشم خون پالا* *برده دل رابه سوي كرب وبلا* كربلابود و صحنه ی ايثار روز عاشوربود وغوغا بود لحظه ی غرق شور رستاخيز ملكوت عروج گل ها بود *دامن آسمان زخون ترشد* *همه گل های باغ پرپر شد* آه وقتی به قتلگاه گُل شاهدجسم بی سرش بودی همره زينب و رباب آن جا توتسّلای دخترش بودی *بين دردو مصيبت واحساس* *تازيانه چه كردبا گل ياس* ای كه باخطبه ای شرار انگيز كوفه وشام را تكان دادی با كلامی به روشنایی نور راه توحيد را نشان دادی *گاه برنی نگاه مي كردی* *آسمان را پُر آه می كردی* بعداز آن درمدينه وهمه جا ازحسين غريب می گفتی ياد قرآن بر سر نيزه ذكرشيب الخظيب می گفتی *كم نشدلحظه ای غم ومحنت* *شمع گشتی وآب شدبدنت* بعد كرب وبلا به گلشن وحی بی گل و بی جوانه ماندی تو عاقبت از فراق جان دادی رفتی و جاودانه ماندی تو *بی خزان مانده تا ابد باغت* *سوخت جـان «وفایی»از داغت*
مگذار که دلخسته و دلخون باشیم بگذار که برلطف تو مدیون باشیم در ماه رجب آرزوی ما این است ایکاش که ما از رجبیون باشیم
بیا به پای دل خود سفر کنیم امشب ز کوچه های مدینه گذر کنیم امشب خدا به زین عبادش عطیه ای بخشید بیا تمام جهان را خبر کنیم امشب بیا سلام و درود و تهیت خود را نثار این پدر و این پسر کینم امشب در آسمان ولا مهر و مه هم آغوشند بیا نظاره شمس و قمر کنیم امشب دگر به دیدن باغ بهشت حاجت نیست اگر به باغ ولایت نظر کنیم امشب برای این که بگیریم عیدی از زهرا سزد ارادت خود بیشتر کنیم امشب بپاس مقدم دریا شکاف علم و کمال ز اشک شوق نثارش گهر کنیم امشب شب ولادت او در مدینه جشنی نیست بیا زغربت او دیده تر کنیم امشب تمام فرصت ما وقف خدمت بر اوست چه حاجت است که کار دگر کنیم امشب اگر که چشمه ای از معرفت شود پیدا نهال مهر ورا بارور کنیم امشب کنار خرمنی از عشق او بیا بنشین که فکر توشه راه سفر کنیم امشب بگو به خلق (وفائی) ز جای برخیزد لباس خدمت بر او به بر کنیم امشب
سرود میلاد وارث علم نبوی باقرعلم مصطفی گلبن باغ مرتضی خوش آمدی یابن زهرا(2) ای که زیمن مقدمت، مدینه خنده می کند دانش وعلم وفضل را، نام تو زنده می کند ای گل باغ علوی وارث علم نبوی خوش آمدی یابن زهرا(2) توآمدی وباغ دین، طراوتی دگر گرفت دعا وعلم ومعرفت، حلاوتی دگر گرفت ماه رجب ماه دعا گرفته از رخت صفا خوش آمدی یابن زهرا(2) تو بربهشت آرزو، جاه وجلال داده ای به هرکه پیرو تو شد، قدروکمال داده ای عشق تویی شور تویی نور علی نور تویی خوش آمدی یابن زهرا(2) چه می شودصفا دهی، حرمسرای سینه را چه می شود به ما دهی، براتی ازمدینه را صاحب این کرم توئی جلوه ی آن حرم توئی خوش آمدی یابن زهرا(2)
مژده فرج خواهم که مرا حال کبوتر بدهند دل را به هوای وصل گل پر بدهند ای کاش به لیله الرغائب ای دوست گل نغمه و مژده ی فرج سر بدهند
رجبیون مگذار که دل خسته ودل خون باشیم بگذار که برلطف تو مدیون باشیم در ماه رجب آرزوی ما این است ای کاش که ما از رجبیون باشیم
بلور نور امروز که عرشیان برانگیخته اند برعرش بلور نور آویخته اند درمقدم باقر العلوم ازفردوس یک باغ گل محمدی ریخته اند
سماوات وزمین امروز که جبریل امین می خندد شادند سماوات و زمین می خندد میلاد امام باقر است و ازعرش دیدند امام ساجدین می خندد
دیدن مهری که مه رجب درخشیدن داشت گلهای پراز فروغ او چیدن داشت گرسید سجاد نگاهش می کرد گنجینة علم نبوی دیدن داشت
ولی الله اعظم بازهم عشقت مرا یاد خدا انداخته شورشیرینی به ذکر ربنّا انداخته یامن ارجوه لکل خیر،مارا باز هم یاد الطاف تو درماه خدا انداخته ای امام عزّت وآزادگی ، مهرشما طوق گل برگردن اهل ولا انداخته ای ولی الله اعظم دردل ما مهرتان شوق پروازی به سوی سامرا انداخته نوری ازاعجاز تو درپیش چشم منکران شیر را ازپرده درپای شما انداخته با چنین اعجاز باید درمقام تو نوشت هادی دین بهتراز موسی عصا انداخته رفتن تو درمیان برکه ی شیران، مرا یاد گودال منای کربلا انداخته بُردنت درمحفل آلودۀ شُرب شراب خستگان را یاد تشتی از طلا انداخته ماجرای آن لب ودندان وچوب خیزران عمه ی مظلومه ات را از نوا انداخته غافل است از آتش قهر خدا در رستخیز آن که برجان شما زهر جفا انداخته چون «وفایی» درعزای تو زبس نالیده ام پنجه ی بغضی مراهم از صدا انداخته
بازهم عشقت مرا یاد خدا انداخته شورشیرینی به ذکر ربنّا انداخته یامن ارجوه لکل خیر،مارا باز هم یاد الطاف تو درماه خدا انداخته ای امام عزّت وآزادگی ، مهرشما طوق گل برگردن اهل ولا انداخته ای ولی الله اعظم دردل ما مهرتان شوق پروازی به سوی سامرا انداخته نوری ازاعجاز تو درپیش چشم منکران شیر را ازپرده درپای شما انداخته با چنین اعجاز باید درمقام تو نوشت هادی دین بهتراز موسی عصا انداخته رفتن تو درمیان برکه ی شیران، مرا یاد گودال منای کربلا انداخته بُردنت درمحفل آلودۀ شُرب شراب خستگان را یاد تشتی از طلا انداخته ماجرای آن لب ودندان وچوب خیزران عمه ی مظلومه ات را از نوا انداخته غافل است از آتش قهر خدا در رستخیز آن که برجان شما زهر جفا انداخته چون «وفایی» درعزای تو زبس نالیده ام پنجه ی بغضی مراهم از صدا انداخته
بازهم عشقت مرا یاد خدا انداخته شورشیرینی به ذکر ربنّا انداخته یامن ارجوه لکل خیر،مارا باز هم یاد الطاف تو درماه خدا انداخته ای امام عزّت وآزادگی ، مهرشما طوق گل برگردن اهل ولا انداخته ای ولی الله اعظم دردل ما مهرتان شوق پروازی به سوی سامرا انداخته نوری ازاعجاز تو درپیش چشم منکران شیر را ازپرده درپای شما انداخته با چنین اعجاز باید درمقام تو نوشت هادی دین بهتراز موسی عصا انداخته رفتن تو درمیان برکه ی شیران، مرا یاد گودال منای کربلا انداخته بُردنت درمحفل آلودۀ شُرب شراب خستگان را یاد تشتی از طلا انداخته ماجرای آن لب ودندان وچوب خیزران عمه ی مظلومه ات را از نوا انداخته غافل است از آتش قهر خدا در رستخیز آن که برجان شما زهر جفا انداخته چون «وفایی» درعزای تو زبس نالیده ام پنجه ی بغضی مراهم از صدا انداخته
بیا به باغ که بار دگر تماشایی است بهار وسبزه وگل برگ وبر تماشایی است بیا به ساحت سبز چمن که از گل سرخ گرفته بار دگر زیب وفر تماشایی است زرنگ وبوی گلستان احمدی باشد شکوفه زار بهاران اگر تماشایی است گذشت شام سیاه و دمید نور سحر بیا ببین که طلوع سحر تماشایی است اگرسپهر ولایت شده است نورانی جمال وجلوه ی شمس وقمر تماشایی است زکوچه های مدینه جواد می گذرد زفیض مقدم او رهگذر تماشایی است اگر چه دیدن این گل بود تماشایی به وقت جود وکرم بیشتر تماشایی است بیا به تهنیت ثامن الائمه رویم که درکنار پسراین پدر تماشایی است دلم هوای حریمش نموده همسفران خدا نصیب کند این سفر تماشایی است ندیده ای تو «وفایی» حریم پاکش را به پیش دیده ی اهل نظر تماشایی است
پیک شادی امشب از راه مراد آمده است گل بریزید جواد آمده است همه جا شادی وشوروهمهمه برپا شد برلب اهل ولا ز زمزمه غوغا شد دل سودا زده ی ما زشعف شیدا شد دل ما رفته وشاد آمده است پیک شادی زده سر گر به حرمخانه ی دل زین خبر نور فشانده است به کاشانه ی دل این پرستو خبر آورده ز جانانه ی دل خبر آورده جواد آمده است ای گدایان همه برخاک رهش بنشینید چشم دل باز کنید ورخ او را بینید همه از باغ عطا وکرمش گل چینید مظهرجود و وداد آمده است سخن از شادی واز شور ومسرت گوئید همچو بلبل همه از عشق ومحبت گوئید بر ولی نعمت خود باز تهیت گوئید منجی ما به معاد آمد است