eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
665 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از آسمان ترّنم باران چه دیدنیست این بار طعم رویش گلها چشیدنیست آمد خبر که ازطرف عرش یک پسر بر جمع خانواده ی مولا رسیدنیست ناز قدوم این نوه ی حضرت حسین صدها نفرشبیه خودم سر بریدنیست او آمد و به نام  خداوند لب گشود تکبیر جمع عرش نشینان شنیدنیست آرام جا میان دو دست  پدر گرفت با ناز ناز طفلک زهرا کشیدنیست مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است جشنِ  ولادتِ  ولی ُالله ِ پنجم است نام  تو نام  حضرت  پیغمبر خدا محو توام  تو بنده ی زیباتر خدا هستی برای خلق جهان با علوم خود بعد از پیام بر – تو  پیام آور خدا یک عالمه طراوت وسرسبزی و بهار آورده ای برای من از محضر خدا با آنهمه روایت سبزی که ازتو هست آسان تر است آمدن ِ بر در ِ خدا من از کنار خانه ی تو نه - نمی روم تا که رسانی ام تو به دور و بر خدا مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است جشنِ  ولادتِ  ولیُ اللهِ  پنجم  است ای یادگار ِ واقعه ی  کربلا  سلام با غصه و مصیبت و غم آشنا سلام بر آن دل شکسته ی دوران کودکیت از ما همیشه وهمه دم هرکجا سلام یادت نمی رود دم دروازه های شهر با سنگ داده اند به روی شما سلام جابر رسید و گفت که ای باقرالعلوم بر تو رسانده است رسول خدا سلام قبر بدون شمع و چراغ بهشت ماست ما زائر مزار تو  هستیم با ” سلام “ مستم اگر ز باده ی یک جرعه ازخم است جشنِ ولادت ِ ولیُ اللهِ   پنجم است
جلوه می بارد از جمال علی جذبه می‌جوشد از جلال علی همه خیراتِ آسمان و زمین نوشِ جانِ علی و آل علی هرچه دارد خدا به خاطر اوست هرچه دارد خدا حلالِ علی مرتضی را چه کار با عالم هست عالم فقط وبال علی ای نفسهات در خصال صدوق ای بزرگیت از خصال علی همه‌ی حرف توست قال نبی همه‌ی حال توست حال علی آمدی تا که با تو ما برسیم ما همه میوه‌هایِ کال علی لطف زهرا تو را به ما دادند از کَرَمخانه‌ی عیال علی شب شب عشق آفرین ، علی است شب لبخند پنجمین علی است ای نمازِ مطهر زهرا سجده‌های معطر زهرا خیره ای خیره بر مقاماتش مثلِ قابی برابرِ زهرا می‌وزد در هوای گیسویت عطرِ گلهای قمصرِ زهرا آسمانی و مژده‌ات را داد به زمینها پیمبرِ زهرا بی خودی نیست فاطمی هستی پُری از نورِ کوثر زهرا می‌زند موج در احادیثت جلوه‌های مکرر زهرا با شما جبرئیل نام مرا  می‌رساند به محضر زهرا فاطمه عاشق همین علی است شب لبخند پنجمین علی است ای طلوع علی الدوام حسن آفتاب بلندِ بام حسن جابر آورده‌ات سلام رسول مادرت گفته‌ات سلام حسن می‌رسند از تبارِ مادری‌ات هفت معصوم بر امام حسن حسنی زاده‌ای از آلِ حسین ای حسینی ترین کلامِ حسن دست تو دست مجتبای کریم به تو زیبنده است نام حسن به عمویت ارادتت پیداست در بقیعی به احترام حسن چارتا مجتبی کنارِ همید ای تمام شما تمام حسن هم حسن هم حسین این علی است شب لبخند پنجمین علی است ای محمد ترین دعای حسین دومین احمد حرای حسین آمدی تا به انتها برسد امتدادی از ابتدای حسین از پدر ارث بُرده‌ای داری به سرِ شانه‌ات رَدای حسین آنکه روزی "حسین منی "گفت گفت مثلش تویی برای حسین ای علی اکبر امام شده اکبر بعد کربلای حسین تو حسینیه‌ی خدا هستی با تو ماندیم در هجای حسین عشق دنبال آخرین علی است شب لبخند پنجمین علی است
در حلم و وفا حسن زبانزد دارد در جود و سخا شکوه بی حد دارد در قامت او صلابت حیدری ست در چهره ي خود نور محمد دارد
برما نظری اگر نمایی کافیست ازکارم اگر گره گشایی کافیست عیدی ولادت امام باقر در مجلس ما اگر بیایی کافیست
روشن تر است این پسر از ماه صورتش گردن کشیده ماه خودش هم به رویتش ماه رجب به ماه عرب چشم دوخته معلول خیره ست به دقت به علتش ماه تمام اول ماه رجب رسید قد قامت الصلوة به قد و به قامتش شد اولین محمد بعد از پیامبر آمد ز دست های علی هم نبوتش چون آفتاب وقت طلوع و غروب خویش عمری نشسته کوه دو زانو به خدمتش در آفتاب ظهر، زمین سایه اش کم است خاص است قهر حجت و عام است رحمتش از شرق تا به غرب جهان،نه بزرگتر قلب من و تو است حدود حکومتش قارون اگر شود همه ی عمر چون گداست در محضر تو هرکه بنازد به ثروتش این سو پدربزرگ حسن آن طرف حسین باید که غبطه خورد به شکل سیادتش بوده علی اگرچه پسرخوانده ی نبی گشته محمد اِبْنِ علی با ولادتش داییش قاسم است و رقیه ست عمه اش از این مسیر رفته به زهرا شباهتش همبازی رقیه و دلواپس عمو شد شرح روضه مدت عمر امامتش در ظاهرش گرفتن مجلس برای علم در اصل شرح روضه فقط بوده علتش
بال خود را پهن كرده بر زمين روح الامين تا شود فرش حريم قُدسِ زين العابدين اوّل ماه رجب دنياي ما زيباتر است چونكه ماه ديگري پا مي گذارد بر زمين "يامحمّد"در شروعش،"يا نبي"در آخرش نيست بيخود شد رجب ، ماه اميرالمؤمنين فاطمه بِنتُ الحَسن درخانه ي إبنُ الحُسين كودكي آورده از هرحيث بي مِثل و قرين آن چنان دارد شباهت بارسول الله كه ---مي شود او را بخوانم رَحمةٌ للعالَمين خاك جاي خود،ببين افلاك هم روشن شده بسكه نوراني ست اين خورشيد هستي آفرين تا بگردند آسمانيها به گردش هفت بار مي برند اين كعبه را با شوق تا عرش بَـرين كوريِ چشمانِ شورِ خيلِ اصحابُ الشِّمال روز ميلادش عجب شادند اصحابُ اليَمين عيدي امروز ما را يا علي اكبر بده لحظه اي كه بر تو مي گويد عمو اين نازنين "ديدني"يعني تبسّم كردن او بر حُســين ديدني تر، سجده ي شُكرِ امام السّاجدين پنج تن را گِرد گهواره به چشم باطنش در ميان حجره مي بيند امام پنجمين هفتمين معصوم آمد،هفتمين باراست كه دست حق بي پرده بيرون آمده از آستين عقل عالم پيش عقل حضرتش جهل عظيم علم خلق الله پيش دانش او شرمگين "باقر علم نبيّين"شُهرت عامش بُوَد اين مُحمّد هم،كريم است و حَليم است و اَمين ظاهراً شد قاتل او زين آغشته به سَم باطناً كُشتش غم سلطان مَقطوعُ الوَتين اختصاصاً با رقيّه داشت دردي مشترك او هم از پُشت شُتر افتاد با صورت زمين...
بر آل علی فزون ز انجم صلوات بیش از نفس تمام مردم صلوات تا شاد شود دل امام چارم بفرست تو بر امام پنجم صلوات
بنام نامیِ أحد، نامه شروع میکنم برابرِ خدای خود، باز خضوع میکنم نماز عشق میکنم اقامه با حضورِ دل همینکه خالصانه بر درش خشوع میکنم نماز من ولایت است، نیاز من هدایت است ز جان سجود میکنم، ز دل رکوع میکنم برای درکِ جایگاهِ وصفِ باقرالعلوم به پیشگاه آل مصطفی خضوع میکنم من و نگاه مصطفی، من و پناه مرتضی به فطرتِ محمدیِّ خود رجوع میکنم نه جاهلم، نه غافلم، نه در مسیرِ باطلم که با اصول دین حق، درکِ فروع میکنم رسیده ام ز معرفت به محضر امام خود که گفت باقرالعلوم، حرفی از مقام خود منم که باقرِ علومِ سرمدم، محمدم منم که پارۀ تن محمدم، محمدم مراست فخر کائنات، مراست اذن ممکنات که پرتوی ز نور پاک احمدم، محمدم منم که ذکر دوست را به اهل عرش داده ام من از تمام عرشیان سرآمدم، محمدم نه غیر نور زاده ام، که آفتاب زاده ام به نور عصمت اللَّهی مؤیّدم، محمدم منم که داده کبریا تمام مُلک را به من به مُلکِ هستی از همه مجردم، محمدم برای یاری خدا قیام کرده ام به عِلم به دین و عِلم، اولین مجدِدم، محمدم منم که بحرِ علم و دین، ز اولین و آخرین شکاف داده و بمن خدای گفته آفرین همه زمین و آسمان به سایۀ ولایتم تمسکِ همه جهان به پرچم هدایتم بهشت از عطای من، نماز با ولای من شد آنکه مبتلای من، رسد به او عنایتم عزیز زین العابدینم و عزیز فاطمه هر آنکه فاطمی شود، سزد از او حمایتم به علم و حلم و صبرِ من، به سینۀ ستبرِ من همه بساط ظلم شد، شکسته با درایتم در انقلاب عِلمی ام، هزار نکته حل شده خدائی است نهضتم، حسینی است آیتم من از مدینه تا مدینه دیده ام غم و بلا که هست همچو کربلا شنیدنی حکایتم سفیر کربلا منم، اسیر نینوا منم به قتلگاه شاهدِ شهید کربلا منم من از شهید کربلا گرفته ام قیام را ز خون سرخ نینوا رسانده ام پیام را من از میان قتلگه سلام داده ام به او و از گلوی پاره اش، شنیده ام سلام را به چشم خویش، زیر سمِّ اسبهای کوفیان شکسته استخوان ز سینه دیده ام امام را تنش میان خاک و خون، سرش بروی نیزه ها و در قتال او شریک دیده ام تمام را پدر میان شعله بود و من کمک به عمه ام به گوشۀ عبا خموش کرده ام خیام را چه دردها کشیده ام، چه غصه ها چشیده ام که دیده ام اشاره های دستِ اتهام را من و غم اسیریِ تمام عمه های من به شام و کوفه ام خدا گواه ناله های من
آن مقتدا كه هستی دارد قوام از او خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او آن پنجمين امام كه معصوم هفتم است دارد حريم كعبه ی دين احترام از او دريا شكاف علم و يقين «باقرالعلوم» ماهی كه شرمگين شده بدر تمام از او او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست آن گلشنی كه يافته فيض مدام از او گل های باغ معرفت و بوستان علم دارند رنگ و جلوه گری هر كدام از او روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او دانش به حُسن مطلع او گفت آفرين بينش رسيده است به حُسن ختام از او بطحا شده است باغ بهشت از ولادتش يثرب شده است روضۀ دارالسلام از او در گردش مدار، فروغ اميد را منظومه های عشق گرفتند وام از او تا رهنمای خلق شود در ره نجات بالله گرفته بود خدا التزام از او قولش هماره قول رسول كريم بود شد جلوۀ حديث نبی مستدام از او اين آفتاب عشق كه سوي دمشق رفت گفتی گرفت روشنی روز شام از او بزم هشام بود به شام و گمان نبود دعوت كند به «سَبق رِمايه» هشام از او هر چند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست تا حكم انصراف بگيرد امام از او اما هشام بر سخن خود فشرد پاي تير و كمان گرفت امام همام از او تير و كمان گرفت و هدف را نشانه رفت تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او فضل و بزرگواری آن مظهر گذشت راضی نشد كه خصم شود تلخ كام از او تير نخست چون به هدف كارگر فتاد پروانه يافتند يكايك سهام از او می دوخت تير را به دل تير در هدف بود از خدای نصرت و سعی تمام از او آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان تجليل بی مبالغۀ خاص و عام از او اين است رهبری كه بهر لحظه قدسيان در عرش می برند به تقديس نام از او همراه اوست عطر شهيدان كربلا خيزد هنوز رايحه آن قيام از او «جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند با گوش جان شنيد جواب سلام از او از سعی او گرفته صفا، مروه و صفا بر جای مانده حرمت بيت الحرام از او از صد هزار بوسه‌ی خورشيد خوشتر است خال سياه كعبه و يك استلام از او اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند باشد كه بشنوند حديث و پيام از او گوهرفشان به خدمت او طبع «حميری» است شعر «كميت» يافته قدر و مقام از او در ساحل غدير ولايت نشسته اند آنان كه چون «فُضيل» گرفتند جام از او رو تشنگی بجوی «شفق» گر اميد توست جامی ز حوض كوثر و شرب مدام از او
پسر حضرت زهراست؛گل یاسمن است جلوهء نورخدا آینهء پنج تن است مادرش دخت کریم و پدرش پورحسین ای بنازم به امامی که حسین درحسن است
به سر می‏ پرورانم من هوای حضرت باقر به دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر ز عشقش جان من بر لب رسیده کس نمی‏ داند که نبوَد چاره ساز من سوای حضرت باقر بگوشم هاتف غیبی سرود این نکته را دیشب که باشد رخش دانش زیر پای حضرت باقر چنان بگرفته علمش آفاق را یک سر که پیچیده در این عالم صدای حضرت باقر پیمبر گفت با جابر که خواهی دید باقر را سلام از من رسان آنکه برای حضرت باقر سوالاتی که از وی کرده دانشمند نصرانی جوابش را شنید از گفته‏ های حضرت باقر مسلمان گشت راهب ناگهان در محضر آن شه منور شد دل او از ولای حضرت باقر شد آسان وضع حمل گرگ وحشی بیابانی به روی قله ی کوه از دعای حضرت باقر به رستاخیز اگر خواهی نجات از گرمی محشر برو در سایۀ ظل همای حضرت باقر فرد عاجز بود ز اوصاف بی پایان آن سرور کمیت لفظ لنگ است از ثنای حضرت باقر جلال و شأن و قدر آن امام پاک بازان را نمی‏ داند کسی غیر از خدای حضرت باقر (رضائی) ایستاده بر در دولت سرای او چو سائل منتظر بهر عطای حضرت باقر
گل با لب مشک بو ، فرستد صلوات از عشق ، نشانه جو ، فرستد صلوات پیغام سلام ، داده بر آینه اش آنکس که خدا بر او ، فرستد صلوات
اسرار علوم حَیِّ سرمد آمد آئینۀ جمع آل احمد آمد جبریل ز عرش این خبر آورده تبریک که دومین محمد آمد انوار دوعین است امام باقر سبط الحسنین است امام باقر فرزند حسن ز مادر، اما ز پدر دلبند حسین است امام باقر ما ذاکرِ باقریم و هو هو زده ایم در محضر علم و فضل زانو زده ایم تا فاطمه ما را ز کرَم رد نکند بر سبط حسین و حسنش رو زده ایم
بر اهل ولا مژده ی سرمد آمد بر قلب همه شادی بی حد آمد از عرش صدای عرشیان می آید عالم به همه علم محمد آمد
نور علی و فاطمه را می‌خواهد حلم حسن و شور حسينی؛ بايد تا جمع شوند آل عبا در يک جان تا آينۀ روی محمّد آيد
در باغ جهان نسیم سرمد آمد بر غنچه ی علم فیض بی حد آمد نوری زحسن در اوست ، نوری ز حسین آیینه ی سبطین محمد آمد
بیا به پای دل خود سفر کنیم امشب ز کوچه های مدینه گذر کنیم امشب خدا به زین عبادش عطیه ای بخشید بیا تمام جهان را خبر کنیم امشب بیا سلام و درود و تهیت خود را نثار این پدر و این پسر کینم امشب در آسمان ولا مهر و مه هم آغوشند بیا نظاره شمس و قمر کنیم امشب دگر به دیدن باغ بهشت حاجت نیست اگر به باغ ولایت نظر کنیم امشب برای این که بگیریم عیدی از زهرا سزد ارادت خود بیشتر کنیم امشب بپاس مقدم دریا شکاف علم و کمال ز اشک شوق نثارش گهر کنیم امشب شب ولادت او در مدینه جشنی نیست بیا زغربت او دیده تر کنیم امشب تمام فرصت ما وقف خدمت بر اوست چه حاجت است که کار دگر کنیم امشب اگر که چشمه ای از معرفت شود پیدا نهال مهر ورا بارور کنیم امشب کنار خرمنی از عشق او بیا بنشین که فکر توشه راه سفر کنیم امشب بگو به خلق (وفائی) ز جای برخیزد لباس خدمت بر او به بر کنیم امشب
سائل شدم و لحظۂ نابِ میلاد چشمم به رخِ حضرتِ باقرافتاد عید آمده و ماه رجب رؤیت شد- امروز در آغوش ِ امام سجاد!
ببار بر سرمن شوق مستجیر شدن را بگیر از دل من فرصت کویر شدن را جهان به غیر سیاهی _خدا گواه_ ندارد به ماه اگر که نبخشی سر منیر شدن را چه علم‌ها که شکافنده اش تو بودی و هستی چه جمع کرده خدا در تو بی نظیر شدن را سیادت حسنین است در وجود تو جاری که ارث برده ای از مرتضی امیر شدن را گدا که سر زده باشد به خانه‌‌ی تو نبیند تمام عمر دگر صورت فقیر شدن را شفا کنار تو مفهوم دیگریست چراکه به کور می‌دهی اذن ابوبصیر شدن را پیامبر به پیامی سلام بر تو رسانده چشانده ای تو به جابر شکوه پیر شدن را سه ساله بودی و همراه عمه جان سه ساله تویی همان که به بازی گرفت اسیر شدن را به اقتدای سران به نیزه رفته چهل شب ادا نموده‌ای آداب هم مسیر شدن را رسید بر سر و دست تو روزگار و گره زد به سنگ خار شدن را به غُل حقیر شدن را چقدر گریه کنار پدر به چشم کشیدی همیشه نقل به جای کفن حصیر شدن را
گهر از بطن دریا تا هویدا می‌شود امشب  جمال ایزد منان تجلا می‌شود امشب ملک در باغ رضوان است دست افشان، که از ره کِی گل زهرای مرضیه شکوفا می‌شود امشب به یمن مقدم باقر، امام پنجم شیعه  مدینه باز هم عرش معلا می‌شود امشب زمین و آسمان را نور باران کرده حق، زیرا  علی‌بن‌الحسین این بار بابا می‌شود امشب ملائک صف به صف اِستاده، در کف جام مِی دارند دوباره آبِ کوثر هم گوارا می‌شود امشب علی و فاطمه بانیِ این جشن و سرور هستند چه جشنی در ثریاّ باز بر پا می‌شود امشب امام حلم و علم و حکمت از ره می‌رسد وقتی تمام علم در یک جمله معنا می‌شود امشب ز دامانِ عروسی پاک دامن در اذانِ صبح گلی زیبا به عالم باز اِهدا می‌شود امشب نیازی نیست دریا موج بردارد به پای او دو چشم مادرش آنگونه دریا می‌شود امشب گدایی پشت دربِ خانه بنشسته به امیّدی تمام شهر هم آید پذیرا می‌شود امشب زمستان هم که باشد روزهای عاشقی گرم است که با لبخندِ گرمش فصلِ گرما می‌شود امشب امامِ باقر از ره می‌رسد ظلمت عَدَم گردد و درد عاشقی با او مداوا می‌شود امشب بشارت می‌دهد جبریل بر زهرا و بر حیدر که یک غنچه ز نسل فاطمه وا می‌شود امشب
آنکه بر چشمان ما پیراهنی گلفام داد ذره تا خورشید گردد شبنمی انعام داد اشک را از باده ساقی کوثر آفرید در ضیافت خانه‌اش هر دیده ای را جام داد تا که دست موج ها بر دامن ساحل رسد در دل هر عاشقی دریای ناآرام داد شام را از گیسوان آل حیدر تیره ساخت روز را برگرد آن ها جامه أحرام داد هرکسی پیغمبری می‌کرد در آل علی همچو ختم الانبیا او را محمد نام داد مثل خورشیدی که دیروز از همین مشرق دمید اولین پیغمبری که بعد پیغمبر رسید نام زیبایش محمد بود و سیما یش علی قابی از پیغمبر و تصویر زیبایش علی خلق احمد خلق احمد خوی احمد بود و بس پای تا سر احمد و قد دلارایش علی نامه مکتوبی از اوصاف جنت روی او خط و خالش احمد و زلف چلیپای علی ساحل از پیغام‌های او پر از در و صدف موج الطاف پیمبر بود و دریایش علی چشم او بسم الله است و خال او چون نقطه اش خوشنویسی خداوند است و امضایش علی پلک هایش پرده ی گنجینه الاسرار بود چشم او قاب رسول و حیدر کرار بود مثل خورشیدی که روشن میکند اشراق را می شکافد نورعلم ش سینه آفاق را هر ستاره یک شرار از شعله های علم اوست با رصد قلبم منجم میچشد احراق را نردبانی تا فلک باید که باشد بنگریم خاک پایش شکل داده قامت این طاق را بین گلشن گم شود عطری که هرگل داشته در صفاتش گم کنم سررشته مصداق را اشتیاق مهر او ناچیز را خورشید کرد آسمان بر سر گرفت آن ذره مشتاق را هرکسی یک قطره از او خواست باران می برد مور از درگاه او تخت سلیمان می برد قال باقرهای او تحکیم قرآن حکیم قال باقر های او یعنی صراط المستقیم آفرینش طفل شش روز است پیش لطف او چشم او شرحی است بر آیات احسان قدیم قبل از آنی که بگویی حاجتت را می دهد نشنود آوای سایل های خودرا این کریم احتیاجی نیست بر سوسوی شمعی در بقیع ماه و خورشید ند وقتی که چراغ این حریم جبرئیل اینجا تمام افتخارش نوکری است هر ملک ترفیع گیرد می شود اینجا ندیم بس که بر خاک مزارش ریخت خون از چشم تر سنگ قبرش را تراشیدند گویا از جگر شرح جمع عشق را از اشک دامانش بپرس این حکایت را ز چشمان گلستانش بپرس هرچه زینب دید او هم دید در دشت بلا ما رایت الا جمیلا را زچشمانش بپرس دانه دانه یاد یاران قطره قطره اشک ریخت ذکر هرمرثیه از تسبیح مژگانش بپرس پیکری از شانه شمشیرهاچون زلف شد مو به مواین قصه از زلف پریشانش بپرس دشتی از نامحرمان و دختران بی پناه هتک حرمت را از آن چاک گریبانش بپرس هرچه میپرسی مپرس از کوچه و بازار شام یک سحر تا شام ناموس خدا در ازدحام
فصل بهار و عید طرب آمد پایان عمر رنج و تعب آمد وقتی هلال ماه رجب آمد نور خدا به سینه ی شب آمد  خیر کثیر حاصل این ماه است دریای فیض در دل این ماه است    مستی کنید شب شب یلدایی است هفت آسمان به جلوه تماشایی است  سرشار از حقیقت زیبایی است شهر مدینه باغ شکوفایی است باغی که می برد دل جنت را دارد از او بهشت ، طراوت را    پیک سعادت این خبر آورده باغ ولا شکوفه درآورده خورشید مژده ی سحر آورده امشب عروس دین پسر آورده در پای او ز عرش خدا گل ریخت روی سر زمین ز تفضل ریخت   بر خاتم شهود نگین آمد کهف الامان روح الامین آمد روح صفا به جسم زمین آمد حق‌الیقین به باور دین آمد علم الیقین به وقت سخن باشد تلفیقی از حسین و حسن باشد   حُسن حَسَن ز صورت او پیدا توحید در عبادت او پیدا ایثار در کرامت او پیدا علم است در حقیقت او پیدا آینه کمال خدا رویش عطر بهشت می وزد از بویش    او باقر العلوم پیامبر شد فیض زلال چشمه ی کوثر شد در علم و حلم ، حیدر دیگر شد زهرا حسن حسین مکرر شد حکمت نمی ز وسعت علم او صبر خدا تجلی حلم او    ایام جهل رو به زوال آمد سرچشمه ی علوم ، زلال آمد در معرفت تمام و کمال آمد سر تا قدم شکوه و جلال آمد آمد که مقتدای زمین باشد بعد از پدر امام مبین باشد
آنکه بر چشمان ما پیراهنی گلفام داد ذره تا خورشید گردد شبنمی انعام داد اشک را از باده ساقی کوثر آفرید در ضیافت خانه‌اش هر دیده ای را جام داد تا که دست موج ها بر دامن ساحل رسد در دل هر عاشقی دریای ناآرام داد شام را از گیسوان آل حیدر تیره ساخت روز را برگرد آن ها جامه أحرام داد هرکسی پیغمبری می‌کرد در آل علی همچو ختم الانبیا او را محمد نام داد مثل خورشیدی که دیروز از همین مشرق دمید اولین پیغمبری که بعد پیغمبر رسید نام زیبایش محمد بود و سیما یش علی قابی از پیغمبر و تصویر زیبایش علی خلق احمد خلق احمد خوی احمد بود و بس پای تا سر احمد و قد دلارایش علی نامه مکتوبی از اوصاف جنت روی او خط و خالش احمد و زلف چلیپای علی ساحل از پیغام‌های او پر از در و صدف موج الطاف پیمبر بود و دریایش علی چشم او بسم الله است و خال او چون نقطه اش خوشنویسی خداوند است و امضایش علی پلک هایش پرده ی گنجینه الاسرار بود چشم او قاب رسول و حیدر کرار بود مثل خورشیدی که روشن میکند اشراق را می شکافد نورعلم ش سینه آفاق را هر ستاره یک شرار از شعله های علم اوست با رصد قلبم منجم میچشد احراق را نردبانی تا فلک باید که باشد بنگریم خاک پایش شکل داده قامت این طاق را بین گلشن گم شود عطری که هرگل داشته در صفاتش گم کنم سررشته مصداق را اشتیاق مهر او ناچیز را خورشید کرد آسمان بر سر گرفت آن ذره مشتاق را هرکسی یک قطره از او خواست باران می برد مور از درگاه او تخت سلیمان می برد قال باقرهای او تحکیم قرآن حکیم قال باقر های او یعنی صراط المستقیم آفرینش طفل شش روز است پیش لطف او چشم او شرحی است بر آیات احسان قدیم قبل از آنی که بگویی حاجتت را می دهد نشنود آوای سایل های خودرا این کریم احتیاجی نیست بر سوسوی شمعی در بقیع ماه و خورشید ند وقتی که چراغ این حریم جبرئیل اینجا تمام افتخارش نوکری است هر ملک ترفیع گیرد می شود اینجا ندیم بس که بر خاک مزارش ریخت خون از چشم تر سنگ قبرش را تراشیدند گویا از جگر شرح جمع عشق را از اشک دامانش بپرس این حکایت را ز چشمان گلستانش بپرس هرچه زینب دید او هم دید در دشت بلا ما رایت الا جمیلا را زچشمانش بپرس دانه دانه یاد یاران قطره قطره اشک ریخت ذکر هرمرثیه از تسبیح مژگانش بپرس پیکری از شانه شمشیرهاچون زلف شد مو به مواین قصه از زلف پریشانش بپرس دشتی از نامحرمان و دختران بی پناه هتک حرمت را از آن چاک گریبانش بپرس هرچه میپرسی مپرس از کوچه و بازار شام یک سحر تا شام ناموس خدا در ازدحام
گهر از بطن دریا تا هویدا می‌شود امشب  جمال ایزد منان تجلا می‌شود امشب ملک در باغ رضوان است دست افشان، که از ره کِی گل زهرای مرضیه شکوفا می‌شود امشب به یمن مقدم باقر، امام پنجم شیعه  مدینه باز هم عرش معلا می‌شود امشب زمین و آسمان را نور باران کرده حق، زیرا  علی‌بن‌الحسین این بار بابا می‌شود امشب ملائک صف به صف اِستاده، در کف جام مِی دارند دوباره آبِ کوثر هم گوارا می‌شود امشب علی و فاطمه بانیِ این جشن و سرور هستند چه جشنی در ثریاّ باز بر پا می‌شود امشب امام حلم و علم و حکمت از ره می‌رسد وقتی تمام علم در یک جمله معنا می‌شود امشب ز دامانِ عروسی پاک دامن در اذانِ صبح گلی زیبا به عالم باز اِهدا می‌شود امشب نیازی نیست دریا موج بردارد به پای او دو چشم مادرش آنگونه دریا می‌شود امشب گدایی پشت دربِ خانه بنشسته به امیّدی تمام شهر هم آید پذیرا می‌شود امشب زمستان هم که باشد روزهای عاشقی گرم است که با لبخندِ گرمش فصلِ گرما می‌شود امشب امامِ باقر از ره می‌رسد ظلمت عَدَم گردد و درد عاشقی با او مداوا می‌شود امشب بشارت می‌دهد جبریل بر زهرا و بر حیدر که یک غنچه ز نسل فاطمه وا می‌شود امشب
ببار بر سرمن شوق مستجیر شدن را بگیر از دل من فرصت کویر شدن را جهان به غیر سیاهی _خدا گواه_ ندارد به ماه اگر که نبخشی سر منیر شدن را چه علم‌ها که شکافنده اش تو بودی و هستی چه جمع کرده خدا در تو بی نظیر شدن را سیادت حسنین است در وجود تو جاری که ارث برده ای از مرتضی امیر شدن را گدا که سر زده باشد به خانه‌‌ی تو نبیند تمام عمر دگر صورت فقیر شدن را شفا کنار تو مفهوم دیگریست چراکه به کور می‌دهی اذن ابوبصیر شدن را پیامبر به پیامی سلام بر تو رسانده چشانده ای تو به جابر شکوه پیر شدن را سه ساله بودی و همراه عمه جان سه ساله تویی همان که به بازی گرفت اسیر شدن را به اقتدای سران به نیزه رفته چهل شب ادا نموده‌ای آداب هم مسیر شدن را رسید بر سر و دست تو روزگار و گره زد به سنگ خار شدن را به غُل حقیر شدن را چقدر گریه کنار پدر به چشم کشیدی همیشه نقل به جای کفن حصیر شدن را
سائل شدم و لحظه نابِ میلاد چشمم به رخِ حضرتِ باقرافتاد عید آمده و ماه رجب رؤیت شد- امروز در آغوش ِ امام سجاد!
در باغ جهان نسیم سرمد آمد بر غنچه ی علم فیض بی حد آمد نوری زحسن در اوست ، نوری ز حسین آیینه ی سبطین محمد آمد
روشن تر است این پسر از ماه،صورتش گردن کشیده ماه خودش هم به رویتش ماه رجب به ماه عرب چشم دوخته معلول خیره ست به دقت به علتش ماه تمام اول ماه رجب رسید قد قامت الصلوة به قد و به قامتش شد اولین محمد بعد از پیامبر آمد ز دست های علی هم نبوتش چون آفتاب وقت طلوع و غروب خویش عمری نشسته کوه دو زانو به خدمتش پلکش دلیل روز و شب است و به این دلیل باید که کوک کرد زمان را به ساعتش در آفتاب ظهر، زمین سایه اش کم است خاص است قهر حجت و عام است رحمتش از شرق تا به غرب جهان،نه بزرگتر قلب من و تو است حدود حکومتش قارون اگر شود همه ی عمر چون گداست در محضر تو هرکه بنازد به ثروتش این سو پدربزرگ حسن آن طرف حسین باید که غبطه خورد به شکل سیادتش بوده علی اگرچه پسرخوانده ی نبی گشته محمد اِبْنِ علی با ولادتش داییش قاسم است و رقیه ست عمه اش از این مسیر رفته به زهرا شباهتش همبازی رقیه و دلواپس عمو شد شرح روضه مدت عُمر امامتش در ظاهرش گرفتن مجلس برای علم در اصل شرح روضه فقط بوده علتش
آئینه ی حق ، طیب و طاهر آمد از نسل حسن ، فَخرِ  مَفاخِر آمد در مَطلع و روز اول ماهِ رجب فرزند  علی حضرت باقر آمد
نام تو نام حضرت پیغمبر خدا محو توام ؛ تو بنده‌ی زیباتر خدا هستی برای خلق جهان با علوم خود بعد از پیامبر ، تو پیام آور خدا یک عالمه طراوت و سرسبزی و بهار آورده‌ای برای من از محضر خدا با آنهمه روایت  نابی که از تو هست آسان تر است آمدنِ  بر  درِ خدا من از کنار خانه‌ی تو، نه ! نمی‌روم تا که رسانی‌ام تو به دور و بر خدا مستم اگر ز باده‌ی یک جرعه از خم است جشنِ ولادتِ ولی الله پنجم است ای یادگار‌ِ واقعه‌ی کربلا سلام با غصه و مصیبت و غم آشنا سلام بر آن دل شکسته‌ی دوران کودکیت از ما همیشه و همه دم هرکجا سلام یادت نمی رود دم دروازه‌های شهر با سنگ داده اند به روی شما سلام جابر رسید و گفت که ای باقرالعلوم بر تو رسانده است رسول خدا سلام قبر بدون شمع و چراغت بهشت ماست ما زائر مزار تو  هستیم با "سلام" مستم اگر ز باده‌ی یک جرعه ازخم است جشنِ ولادتِ ولی الله پنجم است