آیه های نازل من
افتاده بر خاک آیه های نازل من
شده پاره پاره چون تن پاکش دل من
جا داشت تا آتش بگیرد کل دنیا
محصول ری آتش زده بر حاصل من
ای ناخدای کشتی امید اُمت
برخیز طوفان آمده در ساحل من
من از بلندی دیدمت که زیر نیزه
افتاده ای ای سینه سرخ بسمل من
یک روز دورم شش برادر بود و حالا
بی مَحرمم،باشد بیابان منزل من
از خانواده من فقط رفتم اسارت
ای کاش که میشد شهادت شامل من
دیگر برای هیچکس قرآن نخوانی
لعنت به سنگ کوفه ماه کامل من
هر شب برایت در بیابان روضه دارم
باشد رُبابت روضه خوان محفل من
من سر شکستم تا شکسته سر،رسیده
هجده ستاره رو به روی محمل من
رویم ز چشم خلق پوشم یا که خورشید
این دست بسته حل نکرده مشکل من
شمر و سنان و حرمله شد قاتل تو
با قاتلان تو سفر شد قاتل من
من بین بازارم حسین وای از دل تو
تو در تنور خانه ها وای از دل من
#سید_حسین_صمدی
خیرش قبول آنکه به ما رزق سحر داد
مارا گذر بر خانه ی اهل نظر داد
از معصیت بر دور خود پیله تنیدیم
عشق آمد و بر جسم خسته بال و پر داد
صحرا نشین گشتیم ما مانند یعقوب
شاید نسیم از یوسف ماهم خبر داد
هرکس پریشان نیست میگردد پشیمان
قربان دستش آنکه بر ما دردسر داد
مال و منالم که فدای تار مویش
گاهی برای عشق میبایست سر داد
من سائل آن خانه ام که کم ندارد
کم هم طلب کردیم رزق بیشتر داد
من جنس بنجل بودم و او شد خریدار
من سود ها کردم ولی یارم ضرر داد
سمت پدر بردیم در مشهد حوائج
از کاظمین اما جوابش را پسر داد
جان ها فدای آنکه شاه عالمین است
دلهای ما امشب مقیم کاظمین است....
ماها مریدیم و یقینا او مراد ست
شاه کرامت اهل خیر فوق العاده ست
ما سائل معصومه و عبد رضائیم
لطفش به ما ایرانیان خیلی زیاد ست
باکی نباشد از زیادی حوائج
مولود این خانه جواد خانواده ست
قطعا سرافراز است در روز قیامت
هرکس که گردن زیر پاهایش نهاده ست
خیرالعمل یعنی برای او بمیرم
سجده به سوی چشم او خیرالعباد ست
من دوستداران توراهم دوست دارم
حسم به دشمن های تو حس عناد ست
بی معرفت باشم اگر جنت بخواهم
وقتی بهشت ما دم باب الجواد است
مژده،کویر تشنه را باران رسیده
امشب علی اکبر سلطان رسیده
نسبت به ما داری شما لطف مدامی
ما که ندیدیم از تو غیر از خوش مرامی
کارتو و اجداد تو شاهیِ عالم
کار من و اجدادمن باشد غلامی
جبریل زد دست توسل بر مقامت
حالا اگر نزد خدا دارد مقامی
این لطف تو بوده کنار ما نشستی
شانت کجا با مثل ماها هم کلامی
باید که دیوان ها همه مدح تو باشد
کم گفته از تو حافظ و سعدی و جامی
این خانواده کودکانش هم امیرند
تو از همان بدو تولد هم امامی
گفتی تو لعن قاتلان مادرت را
یعنی تو هم مشتاق صبح انتقامی
دنیا و عقبا چوب خواهد خورد قطعا
هر کس کند بر ساحتت بی احترامی
نطفه ش حلال آنکه شمارو دوست دارد
دشمن نخواهد شد به تو غیر از حرامی
در فصل هجرانیم حرف از وصل گفتیم
امشب به عشقت لعن ام فضل گفتیم
دست شما داده خدا سنگ محک را
باید بخواهم از شما نان و نمک را
تا چرخ هستی بستگی دارد به چشمت
داده خدا دست تو افسار فلک را
هرکس که بی روبند دیده چهره ات را
مانده ست دیده یک بشر یا یک ملک را
می خواند عمه وان یکادی سوی چشمت
تا که می اندازی شما تحت الحنک را
ما سائلان ماندیم عبدی یا که ربی
بگذار تا باور کنیم اینگونه شک را
امشب بخر درهم و از دم جمع ما را
شاه کرم امشب نزن حرف الک را
ما در قیامت سخت محتاج شماییم
آقا نکن از ما دریغ آنجا کمک را
جنت برای دوستانت شد محیا
بدخواه تو خواهد برای خود درک را
تو با پیمبر و امام مجتبی مان
دارید هر سه غصه های مشترک را
در خانه ی خود هم غریب عالمینی
باید بخوانم لیتنا کنا معک را
ای کاش یک عباس در دور و برت بود
ای کاش مانند ربابی همسرت بود
#شعر_ولادت_حضرت_امام_جواد_الائمه_ع
#سید_حسین_صمدی
باتو من لب بر لب پیمانه باشم بهتر است
در میان زلف هایت شانه باشم بهتر است
این همه عاقل اگر دیوانه باشم بهتر است
تا نفس دارم در این خانه باشم بهتر است
روی بام حیدرم پرواز می خواهم چه کار
من به جز مدح علی آواز می خواهم چه کار
شاد با شادی او با غصه اش غم میخورم
بی علی شهد و شکر نه،گوئیا سَم میخورم
باعلی باشم اگر،کوثر دمادم میخورم
سرفرازم روزیِ شاه دو عالم میخورم
من گدای آن کَسم که روی دستش دست نیست
مردتر از مرتضی اصلا کسی هم هست؟نیست
هست،جبریل امین هم وامدار مرتضی
گردش هستی ست بی شک در مدار مرتضی
چیست دنیا چشمه ای کوچک ز کار مرتضی
میپرستم من فقط پروردگار مرتضی
هست ماحیدر و زهرا نیز هستیِ علیست
کهکشان ها گوشه ای از کار دستی علیست
چهارده قرن است دلها را به غارت میبرد
دشمنش محشر چه چیزی جز حقارت میبرد
آخرش یک شب نجف ما را زیارت میبرد
نام او را مصطفی هم با طهارت میبرد
هیچکس جز او به روی دوش پیغمبر نرفت
در تمام جنگ ها چون کوه ماند و در نرفت
آن دمی که آن دوتا بودند چون بُز در فرار
آنکسی که ماند حیدر بود وقت کارزار
مثل کوهی استوار و مثل شیری با وقار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
مرتضی با ذوالفقارش تا که حرکت میکند
دشمنش از ترس دارد کشف عورت میکند
سرخوش از جام غدیرم غرق در آگاهی م
امشب از شوقش به پای دل به سویش راهی م
من که در بحر تولای علی چون ماهی م
من نه درویشم نه صوفی نه علی اللهی م
یک سوالی برده من را تا به سرحد جنون
جُزْ خدا آید مگر،از خانه ی کعبه برون
نام زیبای علی را بر دلم حک میکنم
حب غیر از مرتضی را از دلم دک میکنم
من حساب دوست را از خصم منفک میکنم
شک کند هرکس به او بر مادرش شک میکنم
طبق امر رهبرم امروز وحدت میکنم
در خفا بر آن سه تا عیاش لعنت میکنم
مرتضی تا روز محشر یکه تازی میکند
هر که دارد حب او را سرفرازی می کند
آدمی وقتی کلاهش را که قاضی میکند
بی علی خصمش وضو نه آب بازی میکند
میرسد صبح قیامت حق نمایان میشود
بی علی عبدالحمیدم عبد شیطان می شود
شیعه با حب علی دارد تنفس میکند
در جوارش آدم احساس تقدس میکند
با دمش پروانه را مانند فطرس میکند
خوش به حال آنکه پیش او تَبَسْبُسْ می کند
ما اسیر در نجف،هستیم در جلب علی
ما نگهبان نجف،هستیم ما کلب علی
انبیا مجذوب او از اولی تا آخری
شخص حق،باشد برای شخص حیدر مشتری
عشق یعنی مرتضی،نه آن سه تای دیگری
حیدری ام حیدری م حیدریم حیدری
ذات قُدسی علی مارا مقدس می کند
حَد ایمان را ولای او مشخص میکند
شاه من آن است که مرحب به زانو میکشد
وقت رزمش مصطفی از عمق دل هو میکشد
آنکه شکلش را خدا مثل خود از رو میکشد
شک ندارم حشر هم جور مرا او میکشد
خوشبحالش سود کرده هر که مست مرتضاست
روز محشر شک ندارم کار دست مرتضی ست
#شعر_ولادت_حضرت_امیرالمومنین_ع
#نجف
#سید_حسین_صمدی
نشستم بر سر راهش رِسد از یار اخباری
شدم مهمان کویش تا،کند مهمان به دیداری
دهد،حافظ به یار خود سمرقند و بخارا، را
دهم جان را برای او،اگر یارم کند یاری
گرفته چشم او مارا،گرفتاریم بر چشمش
عجب صیدی،عجب دامی،چه خوب است این گرفتاری
شبی روی تورا دیدم،ولی زود از نظر رفتی
نمی دانم که مستی بود یا در حین هُشیاری
مرا مجنون خود کردی و حالا،چهره پوشاندی
کمان ابرو،بده بالا نقابت را تو مقداری
فراق او شده علت اگر هر روز بی تابم
خیال وصل باشد علتِ تا صبح بیداری
عجب آشفته بازاری،که یوسف آمده بازار
زلیخا؛ رُو نجف را بین علی دارد چه بازاری
ابا آدم ابا زینب ابا شَبر ابا عالم
غلامش حضرت جبریل،پس دارد چه درباری
سرِ کار علی هستیم و عالم تحت فرمانش
اگر نامی به جز نام علی بُردی سرِکاری
چُنان میثم رَوَم بر دار و دائم یاعلی گویم
سرِ دار علی هستم من و دارم چه سرداری
تبارک گفت بر خود ذات حق تا جلوه کردی تو
خدا کرده ست باتو گویی از خود پرده برداری
صدای بی ولای او پشیزی هم نمی ارزد
که باشد انکر الاصوات بی او صوت هر قاری
قیاس مرتضی با آن سه تا قطعا جفا باشد
جفا باشد قیاس کوه زر با چند دوزاری
درون قبر هم سینه سپر کرده زنم فریاد
علی اول علی آخر علی قبله علی.آری
یقین دارم که در صحرای محشر میرسد مولا
علی سر برکشد گوید نخور غصه علی داری
هزاران بار گفتم،میخورم سوگند بر قرآن
ندارم روز محشر جز ولای مرتضی باری
یقینا دوست میدارم کسی که حب او دارد
وَ می جویم من از خصم علی هر لحظه بیزاری
علی جان،جان زهرایت نجف روزی ماها کن
سر قلاده ی ما را به این و آن تو نسپاری
علیٌ حُبُه و جُنه، امیر انس و الجِنه
وصی المصطفی حقا،قسیم جنت و ناری
به وقت خانه ی ایتام،میبینم چه رحمانی
به وقت جنگ با کفار،میبینم چه جباری
تو را میبینم ای مولا به چاهی راز دل گفتی
که جهل این جماعت کرده اشک از دیده ات جاری
همه عالم به فرمانت ولی تو همچنان مظلوم
بغل کردی دو زانو را وُ گرم أیْنَ عماری
اسد ابن اسد هستی و در هر غزوه ای غالب
ولی کوچه شهادت داد تو مغلوب مسماری
نه در محراب،که در کوچه ها روح تو را کشتند
همان کوچه که روی فاطمه خورده به دیواری
#شعر_ولادت_حضرت_امیرالمومنین_ع
#شعر_مدح_مولا
#سید_حسین_صمدی