#وداع_زمینه
#زمینه۱۹
تنها به میدان میروی ماه منیرم
صیری نما تا بر سرت قرآن بگیرم
ای شاه مظلوم و ؛ تنها خداحافظ
بابا خداحافظ ؛ بابا خداحافظ
بابا حسین جانم
.....
برای ما غیر از تو همدردی نمانده
دیگر میان خیمه ها مردی نمانده
بی تو شوم بابا ؛ بی همزبان سخت است
زخم زبانهای ؛ شمر و سنان سخت است
بابا حسین جانم
......
بابا از این غم با خبر کن دخترت را
بگو چرا بوسیده عمه حنجرت را
چون عمه می بوسم ؛ من زیر حنجر را
تو بوسه باران کن ؛ رخسار دختر را
بابا حسین جانم
......
وداع روز یازدهم
با من بگو چه خاکی بر سرم بریزم
بی سر ببینم تو رو بابای عزیزم
بابا دل دختر ؛ دریای احساسه
خیلی براش سخته ؛ باباشو نشناسه
بابا حسین جانم
.......
(اُنظُر اِلی عَمَّتیَ المَظروبه) بابا
(اُنظُر اِلی رووسَناَالمَکشوفه ) بابا
با دخترت بابا ؛ دیدی چها کردند
با کعب نی ما را ؛ از تو جدا کردند
بابا خداحافظ
#عبدالحسین
#عاشورا_زمینه
#وداع_زمینه
موهای پریشونتم آرامشمه
خنده های تو همیشه پیش چشمه
این لحظه ی پایان روزای خوشمه
میشه رو زمین پانکشی خواهشمه
خواهشم اینه عزیزم
یکی واست آب بیاره
بعد کشتنت کسی رو
بدن تو پا نزاره
اونکه داره به تنت عصا میکوبه حق نداره
من از تل دیدم غوغاست
خدایا خولی اونجاست
مثل قربونی دیدم
سر هر عضوت دعواست
تویی قربانِ زینب برادرجانِ زینب ۳
موندم به سرت گریه کنم یا به تنت
پاشو که دارن میرسن اسبا به تنت
پاشو که داره میتابه گرما به تنت
والله وفا نداره دنیا به تنت
من دارم میرم عزیزم
کسی نیست رکاب بگیره
حق من نبود تو پیری
دستمو طناب بگیره
دشمنت چجوری روش میشه جلو من آب بگیره
نبیبنم دیگه آبو
نمیخوام دیگه خوابو
سرت شرمنده کرده
سر نیزه مهتاب و...
به خون غلتانِ زینب برادر جانِ زینب ۳
کی دلش میاد از زندگیش دل بکنه
از دور نگاه حسرتت سمت منه
موندم چه کنم با دخترا من یه تنه
کاش دشمن جای همه من رو بزنه
مارو میبرن عزیزم
به خرابه های تاریک
یاد مادرم می افتم
توی کوچه های باریک
میشه تو مسیر بازار سرتو بیاری نزدیک
بگیر چشماتواز من
نبینبی دورم کردن
شنیدم تو گوش هم
میگفتن اینا بردن
غم سوزانِ زینب برادر جانِ زینب ۳
#محمدجواد_توحیدی