eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
743 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای رتبه ات فراتراز ادراک ازعقول آیینه ی بصیرت چشمت جهان شمول حلم توبی نهایت و علم تو لایزول یاکاشف الحقایق ویا جامع الاصول کوچکترم ازآنکه بخواهم بخوانمت یا برترین سروده ی عالم بدانمت علم اصول و علم قرائت ازآن توست تفسیر و فقه پله ای ازنردبان توست علم نجوم در رصد کهکشان توست راز علوم کل جهان برزبان توست شیخ الائمه هستی و دریای بی کران ای باقرالعلوم ترین صادق جهان مردان سرزمین تو عاشق نبوده اند در باب عشق با تو موافق نبوده اند چون آشنا به کُنه حقایق نبوده اند در پیشگاه درس تو صادق نبوده اند تو درعلوم عقلی و نقلی سرآمدی تا روز حشر صادق آل محمدی حکام جور خلوتتان را به هم زدند گردونه ی زمین و زمان را به هم زدند سرچشمه های اشک روان را به هم زدند باکشتن تو نظم جهان را به هم زدند ای جای پای غربت تو در دل بقیع هرکس که گشت دور تو گردید مستطیع
کشید بند طناب و تو را زمینت زد میان کوچه تو را بی هوا زمینت زد همین که پا شدی از جا دوباره افتادی دوباره کینه آن بی خدا زمینت زد بلند شو که دوباره جسارتی نکند چه ها نگفت به تو، هر کجا زمینت زد رسیده ای وسط کوچه بنی هاشم صدای ناله خیرالنسا زمینت زد صدای سیلی و آن گوشواره می آید صدای سیلی او بی صدا زمینت زد فدای گریه تو یا مروج العاشور همیشه یاد غم کربلا زمینت زد سری که گشت جدا از قفا شما را کشت سری که رفت روی نیزه ها زمینت زد میان شعله به یاد رقیه افتادی کشید بند طناب و تو را زمینت زد
السلام ای دل و دلدار اباعبدالله ششمین سید و سالار اباعبدالله همه با دیدن تو یاد حسین افتادند ای حسینیه سیار اباعبدالله ما حسینی شدگان ِ نفس گرم توایم به تو هستیم بدهکار اباعبدالله کار تو داده نتیجه چه قیامت کردند اربعین لشکر زوار اباعبدالله در و دیوار مدینه ز غم بی کسیت می زند تا به ابد زار اباعبدالله مادری بودی و کوبید در ِ بیت ِ تو را آتش آن در و دیوار اباعبدالله یعنی از آن همه شاگر در آن شب آقا یک نفر با تو نشد یار اباعبدالله ؟! تا که بستند دو دستان تو را شد زنده غربت حیدر کرار اباعبدالله تو علی گشته ای و ابن ربیع هم قنفذ وای از این همه تکرار اباعبدالله این چه سری است که شد ذکر لبت وا اماه با زمین خوردنت هر بار اباعبدالله سر ِ پیری گذر ِ تو به چه جاها افتاد وای از آن همه آزار اباعبدالله هر چه هم بر سرت آمد دم آخر ز عطش چشم های تو نشد تار اباعبدالله خواهر تو نشد ای شاه برای پسرت در دل شعله پرستار اباعبدالله کفنت خار بیابان نشد و بی تو نرفت دخترت بر سر بازار اباعبدالله
حضرت صادق مگر فرزند پیغمبر نبود  یا مگر ریحانه ی صدیقه ی اطهر نبود  با چه تقصیر و گنه بر خانه اش آتش زدند  اجر نشر دانش او شعله ی آذر نبود  اجر و پاداش رسول و عترت مظلوم او  در دل شب حمله بر باب اله اکبر نبود  نیمه شب کز خانه می بردند صاحب خانه را  بر روی دوشش عبا عمامه اش بر سر نبود  از برای بردن مولا کس از ابن ربیع  سنگدل تر، بی حیاتر، بلکه ظالم تر نبود  او پیاده می دوید و این به اسب خود سوار  گوئیا در سینه ی تنگش نفس دیگر نبود  دیدن بابا در آن حالت پسر را می کشد  خوب شد همراه بابا موسی جعفر نبود  از شرار زهر مثل شمع سوزان آب شد  غیر تصویری بجا ز آن نازنین پیکر نبود  پاره پاره قلبش از انگور زهر آلوده شد  از بنی العباس جز این شیعه را باور نبود  بعد عمری سوختن بر قلب او آتش زدند  این ستم باله روا بر آل پیغمبر نبود  «میثم» آن روزی که شد آن پیکر پاکیزه دفن  محشر شهر مدینه کمتر از محشر نبود 
باز هم آتش و آزار خدا رحم کند فاطمیه شده تکرار خدا رحم کند دید تا سوخته در باز هم افتاد آقا یاد آن شعله و مسمار خدا رحم کند تا ابد باد به شورای سقیفه لعنت باز مولا شده بی یار خدا رحم کند باب آمرزش ما را به چه حق ابن ربیع می برد مثل گنهکار خدا رحم کند خورده انگار قسم تا بدهد آقا را با همه قدرتش آزار خدا رحم کند دل شب ، پای برهنه ، پی مرکب راهی است پسر حیدر کرار خدا رحم کند نفس ِ پیر ِ مسیحا نفسان را که برید؟ سر درهم ، سر دینار خدا رحم کند آبرودار زمین نقش زمین می گردد وسط کوچه به کرار خدا رحم کند رسم ها گشته عوض ، اجر خداوند وفا بی وفایی شده انگار خدا رحم کند بر لبش هست چرا عمتی المظلومه وسط مجلس اشرار خدا رحم کند ..... گریه ی بچه یتیم ، عربده مستانه خیزران ، سید احرار خدا رحم کند به عزیزان خدا ، حرمله گوید اُسرا جلوی راس علمدار خدا رحم کند
از قضا ما را خدا از اهل ایمان می نویسد ما أطیعوالله می دانیم ، قرآن می نویسد قُل تَعالَو نَدعُ می خوانیم ، ثابت می کند ما مومنِ عشقیم ، آری آلِ عمران می نویسد در مسلمانی قدم برداشتیم آنجا که حیدر ما مسلمانِ علی هستیم ، سلمان می نویسد سختی از دین نیست -لا اِکراهَ فِی الدّین- شیعه هستیم مذهبِ ما را امامِ صادق آسان می نویسد صادقُ الوَعدیم ، ما را عشق اینسان می پسندد صادقُ القَولیم اگر از راستگویان می نویسد حرف از ابراهیم از آتش می شود ، کو یارِ صادق؟ از تنورِ خانه می پرسم ، گلستان می نویسد سرّ تبیاناً لِکلِّ شیء یعنی او که حتی طفلِ مکتب خانه اش تفسیر تبیان می نویسد آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل علم یعنی قالَ صادق ، اِبنِ حیّان می نویسد
💠💠💠💠💠💠💠 مولای من سلام خدا هدیه محضرت گلبوسه ی ملايکة الله بر درت یا صادق الائمه که قران ناطقی عالم فدای آن نفس روح پرورت تا از تو کسب فیض کنند ای شکوه علم زانو زنند خیل ملک پای منبرت بر کرسی خطابه لبت چونکه باز شد باغ بهشت مصطفوی شد معطرت از تو گرفت درس بصیرت ابوبصیر صدها زراره کاتب و اندیشه گسترت سرچشمه ی زلال حقیقت کلام توست شد جرعه نوش ، علم و فضیلت ز کوثرت معراج توست علم و در آن سیر نور شد هفت آسمان عالم معنا مسخرت تنها جهاد ، عرصه ی شمشیر و تیغ نیست روز ازل جهاد سخن شد مقدّرت در دست تو کتاب خدا بود ذوالفقار فقه و اصول ، نیزه و شمشیر دیگرت مدیون توست مکتب شیعه الی الأبد در این جهاد ، لطف خدا بود یاورت دشمن که بست دست یداللهی تو را رد شد تمام خاطره ها از برابرت رفتی سرِ برهنه و پای پیاده لیک سیلی نخورد پیش تو در کوچه همسرت در طول عمر ، داغ فدک با دل تو بود می زد حدیث حادثه زخم مکررت باشد برای اهل ولا ، جلوه ی حضور در گوشه ی بقیع ، مزار مطهرت گاهی نگاه کن به دل بیقرار من دست «کمیل » دامن تو ، جان مادرت کمیل کاشانی
.... تا روز وصل هرچه بریزم از غمت اشک بصر نمی شود هرچه به بارم از بصر خون جگر نمی شود ناله اثر نمی کند ، یار نظر نمی کند عزم خطر نمی کند دل که سپر نمی شود شیوه عشق باوران غمزه چشم دلبران هرچه کنند دیگران لطف پدر نمی شود شد ز فراق بی امان قامت اهل دل کمان هرچه به بارد آسمان دیده تر نمی شود مانده به سینه آرزو تا که ببینم از تو رو ای گل فاطمه بگو باز اگر نمی شود روح زمان به تن بیا ای گل یاسمن بیا لیله ی قدر من بیا کس که خبر نمی شود شد دل من گدای تو جان و سرم فدای تو هیچ دلی جدای تو گنج گهر نمی شود خون به دلم شرر شود ، جان ز تنم بدر شود " بی همگام به سر شود بی تو به سر نمی شود " قافله دار دل چرا همره دیده ی شما "یاسر" دل شکسته را وقت سفر نمی شود محمود تاری «یاسر»
السلام علیک یا ذبیح العطشان حسین (ع) --------- آتش زده مرا گودال قتلگاه شد غرق در عزا گودال قتلگاه گاهی رود دلم در نهر علقمه گاهی به غم سرا گودال قتلگاه وقتی به خون فتاد فرزند فاطمه با غم شد آشنا گودال قتلگاه اینجا نظاره کرد ، از تن جدا سری گردیده از قفا گودال قتلگاه وقتی که شد جدا از تن سر حسین شد غرق در نوا گودال قتلگاه اینجا ز حنجری بشنیده خواهری زینب بیا بیا گودال قتلگاه اینجا ز دختری در پیش پیکری بشنیده ناله را گودال قتلگاه بر جان شراره زد وقتی نظاره کرد سر را به نیزه ها گودال قتلگاه لبریز خون شده صحرای نینوا گلگون شده چرا گودال قتلگاه گاهی به کوفه دل همراه قافله گاهی به کربلا گودال قتلگاه "یاسر" اگر سرود آوای ناله را غم دارد ای خدا گودال قتلگاه محمود تاری «یاسر»
امام صادق(ع)-شهادت به غمزه ای نظرت صد مه و ستاره کشید  نظارۀ تو ابوحمزه و زراره کشید غریب هستی و چون مادرت نشد آقا  سر مزار شما گنبد و مناره کشید به زخم های دلت مرهمی نشد پیدا  که زهر از جگرت طرح پاره پاره کشید تو را میان دعا، بی نمازها بردند  تو را پیاده به کوچه یکی سواره کشید میان کوچه تن خسته ات زمین تا خورد  نکرد رحمی و دشمن تو را دوباره کشید سریع خانه برو دختر تو ترسیده است  که ارث مادریت را کسی شراره کشید گرفته خانۀ تو رنگ خیمه های حسین  دوباره گریۀ چشمت به سوگواره کشید دوباره آتش و خیمه غروب عاشورا  دوباره کرببلا را به استعاره کشید تمام اهل و عیالش فرار می کردند  و دختری که خودش را به یک کناره کشید به چند زخم پدر مرحمی ز گریه گذاشت  دوباره در بر خود جسم پاره پاره کشید به پیش پیکرش از دشمنی شکایت کرد  که معجر از سر و از گوش گوشواره کشید محسن حنیفی
امام صادق(ع)-شهادت    خونین دلی که با تو ستمگر به سر بَرَد سر می برد، ولیک به خونِ جگر برد آن جا که هیچ لب به حمایت نگشت باز مظلوم،  داوری  به  برِ  دادگر  برد بر خانه ام اگر زدی آتش مرا چه باک این گونه ارث مادر خود را پسر برد مزدور خویش را ز چه گفتی که نیمه شب از  نزد  چند  کودک  لرزان  پدر  برد کردند دست خویش به سوی خدا بلند تا بابشان ز دست عدو جان به در برد دیگر امید آمدن من کسی نداشت یک  تن  نبود  در  بر  آنان  خبر  برد ای دادگر! خدای غیور، این روا مدار تا نام پاک مادر ما، بی پدر برد علی انسانی
امام صادق(ع)-شهادت آن طایر بهشتی تنها در آشیانه چون شمع در دل شب می سوخت عاشقانه سوزش شرار سینه ذکرش ترانۀ دل آهش به اوج افلاک اشکش به رخ روانه کی دیده زاهدی را وقت عبادت شب با دست بسته دشمن بیرون برد ز خانه او با کهولت سن با قامت خمیده این با قساوت قلب در دست تازیانه کاهیده شد تن او کز بهر کشتن او منصور لحظه لحظه بگرفت از او بهانه آن زادۀ پیمبر ارثیه اش ز حیدر این بود کز سرایش آتش کشد زبانه هر چند خانه اش سوخت از دود شعله افروخت دیگر نخورد سیلی یارش در آستانه آوخ که کشت منصور او را به زهر انگور دردا که گشت خاموش آن گریۀ شبانه هفتاد سال عمرش هفتاد سال غم بود هر لحظه دید بیداد از فتنۀ زمانه آن عزت رفیعش آن غربت بقیعش جز تل خاک نبود از قبر او نشانه میثم اگر چه در خاک مدفون شد آن تن پاک تا روز حشر باشد این نور جاودانه استادغلامرضاسازگار