#امام_صادق_شهادت
#عامیانه
یهعُمرهطعمغُربتوچشیدم
یهعُمرهکههمش بلا کشیدم
گریهکنید برام که پا برهنه
نیمهیشبتوکوچههادویدم
به دستور منصور بیحیا گفت
هرچیمیخواست؛بهمتوکوچههاگفت
ابنربیع اشک منو درآورد
ازبسکههیبرگشتوناسزاگفت
جون منو هی به لبم رسوندن
چه دلی از آل علی سوزوندن
سادات و که به قتلگاه میبُردن
پُشت منو با داغشون شکوندن
شاگردامو اهل بُکا میکردم
از بس که یاده کربلا میکردم
لبخندمو تا شب کسی نمیدید
روزی که جدّمو صدا میکردم
خونهیمن تو موج شعلهها سوخت
جلو چِش غریب و آشنا سوخت
میون آتیش با خودم میگفتم
یکی نگفت مادر ما چرا سوخت؟
بازم خدارو شکر که دیگه اینبار
ناموس من سرش نخورد به دیوار
با اینکه سرخ شد توی هُرم آتیش
بچّه ای رو نکُشت فشار مسمار
#محمد_قاسمی
#امام_صادق_شهادت
به تعلیم بشر مولای مکتب هرزمان برخاست
به تاییدش خدا فرمود برپا پس جهان برخاست
شگفت انگیز توحید مفضل شعله ور می شد
که وقت خواندنش دود از سر افلاکیان برخاست
میان شیعیان با او حکومت فتنه می انداخت
تقیه نشر پیدا کرد و فتنه از میان برخااست
و مفتاح الحقیقه قفل های بسته را وا کرد
و مصباح الشریعه نور شد تا آسمان برخاست
چنان مور و ملخ عرفان کاذب رخنه در دین کرد
که صادق با لوای حق به جنگ غالیان برخاست
کسی که کربلا را در قیام علم او آموخت
در این مکتب همیشه سربلند از امتحان برخاست
زراره حمیری جابر امینی مجلسی طوسی
تبار دوستان در اصل از این دودمان برخاست
غبار قبر حیدر را نخستین بار او بوسید
پس از آن بوسه، در شهر نجف آن آستان برخاست
چو هارون در تنور امتحانش می توان افتاد
ولی از سفره مهرش چگونه می توان برخاست
پسر یک بار دیگر ارث غربت برد از مادر
دوباره در مدینه آتشی از آشیان برخاست
میان کوچه می افتاد و هی مگفت وااُماه
بمیرم من که از جانش نوای الامان برخاست
دل اولاد او خون شد که او در کاخ حمرا رفت
همینجا بود که آه از نهاد روضه خوان برخاست
گمانم روضه ی شیخ الائمه این سخن باشد
کجا در مجلس منصور چوب خیزران برخاست
امان از مجلس شام و امان از خاطرات تلخ
که طفلی بر زمین افتاد هرجا ساربان برخاست
.
.
رقیه گوشه ای زانو بغل کردو به خود می گفت
چرا بابا سرت آمد ولیکن بوی نان برخاست
#مجید_تال
#امام_صادق_شهادت
چون لحظه ای که صیاد در کف گهر بگیرد
ای صبح! شب برآن است از تو خبر بگیرد
دزدان ز روی دیوار حمله به خانه کردند
میخواست هرکس از تو خون جگر بگیرد
زهراست پشت این در یا که عزیز زهرا؟!
بار دگر قراراست خانه شرر بگیرد
من اعتقادم این است تو ناجی خلیلی
راضی مشو که این بار شعله به در بگیرد
دور سرت بگردم خیلی تورا کشیدند
ای کاش یک نفر بود راه گذر بگیرد
گفتند پشت مرکب خیلی تورا دواندند
شیعه دگر چه خاکی زین غم به سر بگیرد
با اینهمه مصیبت صدجای شکر باقیست
قسمت نشد دلت را داغی دگر بگیرد
ناموس تو به خانه در حجره های بسته
کس نیست این زنان را تحت نظر بگیرد
ترسیده اند امشب این دخترانت اما
آیا کسی قرار است درد کمر بگیرد؟
فرق است بین آنکه در خانه گریه کرده
با آنکه در خرابه یاد پدر بگیرد
فرق است بین آنکه رفته به مجلس می..
با انکه پشت پرده حس خطر بگیرد
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_صادق_شهادت
تمام عمر به لطف خدای حضرت صادق
نشسته ایم به زیر لوای حضرت صادق
قسم دهیم خدا را به جعفربن محمد
که اشک چشم دهد در عزای حضرت صادق
رواست سر بگذارم به روی خاک بقیع و...
ز دیده اشگ ببارم برای حضرت صادق
فدای غربت و مظلومیَش ، که سجاده
کشیده خصم ، از زیر پای حضرت صادق
خدا زابن ربیع نگذرد که رحم نکرد و...
نرفت چند قدم پا به پای حضرت صادق
خدا ز ابن ربیع نگذرد که بی ادبی کرد
به حال سجده و «یارَبّنا»ی حضرت صادق
خدا زابن ربیع نگذرد ، که بی ادبی کرد
به نام مادر درد آشنای حضرت صادق
زخانه با سر و پای برهنه می بَرد او را
خدا کند که بمیرم برای حضرت صادق
دوان دوان پی مرکب به سمت دارالاماره
فدای غربت آقا ، فدای حضرت صادق
نفس نفس زد و یک لحظه یاد مادرش افتاد
چکید اشگ غم از چشم های حضرت صادق
همینکه شعلهی آتش بلند شد ز حریمش
رسید نالهی واویلتای حضرت صادق
به گریه گفت حسیناً و ما نَسیتُ حسیناٰ
شد آستانهی در نینوای حضرت صادق
ــــــ
شکست حرمتش اما نخورد سنگ به رویش
شکست حرمتش اما نه استخوان گلویش
شکست حرمتش اما نشد شکسته جلالش
نرفت دست حرامی به سمت اهل و عیالش
سر مطهر اورا کسی به نیزه ندیده
فدای خواهر مظلومه ای که ناله کشیده
«سری به نیزه بلند است در برابر زینب»
«خدا کند که نباشد سر برادر زینب»
#محمدعلی_قاسمی_خادم
#امام_صادق_مدح
#امام_صادق_شهادت
بسكه حق بودي و از بس كه حقيقت داشتي
غصب شد حق تو اما استقامت داشتي
ذوالفقار تو قلم بود و به خيبر تاختي
فتح دلها كرده اي از بس بلاغت داشتي
تو سليمان بودي و منصور موري پيش تو
پيش خيل دشمنان خود شهامت داشتي
او حكومت كرد بر مردم ولي تنها به زور
عكس او در قلب ها تخت حكومت داشتي
بارها شد هتك حرمت بر شما با اين وجود
فكر خود نه،زير لب ذكر مصيبت داشتي
خانه كه مي سوخت ياد كربلا بودي فقط
چون در اين روضه به جد خود شباهت داشتي
كودكاني بي پناه و خيمه هائي سوخته
روضه هائي اينچنين ساعت به ساعت داشتي
يك به يك از پيش چشمت روضه هايش مي گذشت
داغ سنگيني به دل از ظلم غارت داشتي
خادمت طفلي به دستت داد روضه پا گرفت
با نگاهي بر گلويش آه حسرت داشتي...
#محسن_صرامی
#امام_صادق_مدح
#امام_صادق_شهادت
عصر تاریکی است و پیری نیست
دستمان بسته ، دستگیری نیست
بیشه ی علم هست و شیری نیست
چشم هست و ابوبصیری نیست
تا بگوید به ما جفا نکنید
درِ این خانه را رها نکنید
درِ این خانه مهبط نور است
بیت از این خاک بیت معمور است
خشت خشتش تجلی طور است
هر که آمد بلا از او دور است
قدرِ این در که بیت می دانند
حِمیری و کُمیت می دانند
ای مدینه ابوالمعالی کو؟
آه خورشید این حوالی کو؟
آن همه درس و بحث عالی کو؟
پس ابوحمزه ی ثمالی کو ؟
جای ظرف شکسته پای خم است
پیش صادق ابوحنیفه گم است
تشنه ماندیم و آب را کشتند
عَلَم عِلم ناب را کشتند
ششمین آفتاب را کشتند
پدر شیخ و شاب را کشتند
ای مدینه زمان قهر نبود
اجر شیخ الائمه زهر نبود
#عباس_شاه_زیدی
#خروش_اصفهانی
#امام_صادق_شهادت
بر سر سجاده خورشید است در حال قیام
ناگهان دزدانه شب آمد روی دیوار و بام
فرصت اینکه عبا بر دوش بگذارد نداد
هان مگر پیک اجل بوده است در بیت امام
نه اگر پیک اجل هم بود بی اذن دخول
حق ندارد تا شود داخل در آن دارالسلام
جای دارد هر مسلمان خاک غم ریزد به سر
پا نهاده کافری خون ریز در بیت الحرام
قلب یاسین خون شده با گریه ی روح الامین
ناکسان قرآن ناطق را نکردند احترام
ای ملائک بال بگشایید بر خاک زمین
پا برهنه میرود در کوچه آن والا مقام
او زنسل ذوالفقار است و بود مامور صبر
صبر باید داشت چون شمشیر مانده در نیام
این مصیبت نسل در نسل آمد از غصب فدک
این مصیبت میرسد کم کم به روز انتقام
#میثم_مومنی_نژاد
#امام_صادق_شهادت
سجاده کشیدند و امامت به زمین خورد
طوفان شد و دریای طهارت به زمین خورد
بودند ملائک همه مبهوت نمازش
دیدند که در حال عبادت به زمین خورد
تکرار شد آن واقعه ی تلخ مدینه
در آتش نمرود رسالت به زمین خورد
بستند به دستور کسی دست خدا را
او در وطن از شدت غربت به زمین خورد
بردند،ولی با سر و با پای برهنه
با آن همه در عین نجابت به زمین خورد
آغاز زمین خوردن این طایفه آن بود
مادر وسط کوچه به شدت به زمین خورد
این روضه به اولاد علی ارث رسیده است
گودال،امام از دو سه قسمت به زمین خورد
این آخر روضه ست،نه این اول روضه ست
ناموس خدا لحظه ی غارت به زمین خورد
یک نیمه شب از ناقه ی خود طفل سه ساله
از ضعف به هنگام اسارت به زمین خورد
#محسن_صرامی
#امام_زمان_مناجات
#امام_صادق_شهادت
به گریههای یتیمانهی گدایانت
اراده کن برسد، دست ما به دامانت
بریدهایم ز شهر و به خاکراه زدهایم
به این امید که باشیم در بیابانت
گناهکاری ما خشکسالی آورده
نمیرسد به نفسهای شهر بارانت
«بُطونُهم مُلِئت بِالحَرام» هم شدهایم
که نیستیم زمان عمل مسلمانت
چقدر گریهی یعقوب شب به شب برسد
ولی تو راه نیفتی به سوی کنعانت
ز ره نیامدی و جمعه جمعه پیر شدند
تمام پیر غلامان ز داغ هجرانت
بیا بهار به پا کن بهار یعنی تو
بیا که گل بدهد دانه دانه گلدانت
عزای حضرت صادق رسیده آقاجان
فدای شال عزا و دو چشم گریانت
برات کرب و بلا را بیا محبّت کن
به حقّ خشکی لبهای جدّ عطشانت
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_صادق_شهادت
ریزد سرشکِ زهرا ، از دیده چون ستاره
داغ امام صادق ، زد بر دلش شراره
با چشم دل نظر کن ، یک لحظه در مدینه
بر تربتش که دارد ، بر غربتش اشاره
دل تنگِ مادرش بود ، آن یادگار زهرا
مهمان مادرش شد ، با قلب پاره پاره
هر شب به یک بهانه ، می بُردنش زخانه
از ظلم و جور منصور ، خون شد دلش هماره
کی دیده پیرمردِ هفتاد ساله ای را
در کوچه ها پیاده ، دنبال یک سواره
ابن ربیع نامرد ، رحمی به او نمیکرد
می دید که نفس هاش ، افتاده در شماره
شد فاطمیه تکرار ، آتش گرفت گلزار
اما زنی نبوده ، در پشت در دوباره
میزد قدم در آتش ، میگفت وای مادر
جز سوختن چه راهی ، جز ساختن چه چاره
یکبار منزلش سوخت ، صد مرتبه دلش سوخت
بر حال کودکانش ، بنمود تا نظاره
صد شکر دخترانش ، بابا کنارشان بود
غارت نشد از آنها ، خلخال و گوشواره
#امام_صادق_شهادت
فسرده اند چرا جان پُر بهایت را
شکسته اند چرا حرُمت عبایت را
سرنماز تو ناگه، هجوم آوردند
بهم زدند همه ذکر ربنّایت را
صدا زدی ز دل خود اَنا بنُ ابراهیم
شرر زدند چو نمرودیان سرایت را
دوباره دست پلیدی بُرون شد و دیدند
به ریسمان ستم بسته دست هایت را
حدیث غُربت حیدر ز تو شنیدن داشت
رسانده ای به همه عاشقان صدایت را
هنوز کوچه ی غمدیده ی بنی هاشم
نکرده هیچ فراموش، ردّ پایت را
دعای روی لبان تو حِرزجانت بود
خدا شنید درآن نیمه شب دعایت را
رسید شعله ی زَهری به جانت آتش زد
برید رشته ی عُمر پُر از صفایت را
چه می شود که میان بقیع تان مهدی
علم کند به فَلک گنبد طلایت را
به ناله گفت «وفایی» که شکرحق ،یزدان
زده به صحن دلم خیمه ی عزایت را
#سیدهاشم_وفایی
#امام_صادق_شهادت
#رباعی
در روضه حریف گریه ات بحر نشد
غمخوار تو جز غصه در این دهر نشد
این زهر اگر چه حنجرت را سوزاند
لب تشنه دگر گلوی تو نحر نشد
#علی_سلطانی