#حضرت_حمزه
توکیستی که دراندیشه رسول خدائی
فروغ چشم حبیبی وچلچراغ هدائی
هنوز قبله دلها نبودکعبه که دیدند
تومحو قبله عشق و وفا، توقبله نمائی
توسر به خاک قدوم یتیم آمنه سودی
تودل به مهرنبوت سپرده ای چه وفایی
تودر کمندتولای اهلبیت، اسیری
توحمزه هستی و ازهرچه هست و نیست رهایی
فروغ معرفت از اهلبیت نور گرفتی
توانعکاس تمام وکمال آینه ها ئی
تودرعقیده خود، شاهبازاوج یقینی
تودوستدارنبی درکمال صدق و صفائی
توروز بدر، درخشیده ای چوبدر به میدان
الاکه شیررسول خداوشیرخدائی
توروز معرکه بخشیدی آبروبه شجاعت
توداده ای به شهامت، شکوه و قدرو بهائی
سزدکه خاک تو تسبیح دست قاطمه باشد
چراکه گفت پیمبر:توسیدالشهدائی
درست می شود آهنگ رفتن به مدینه
اگرتویادکنی، ازشکسته گان، به دعائی
شهادت توچنان آتشی به جان وجهان زد
که درنبرداحد، آفرید کرب وبلائی
برای آنکه نبیند "صفیه"لاله پرپر
فکند سایه به رویت چه دستی و چه عبائی
#محمد_جواد_غفورزاده #شفق
#حضرت_حمزه
درود ای کنار علی میر بدر
سلام ای شهید اُحد، شیر بدر
به خیل شهیدان حق مقتدا
گرامیعموی رسول خدا
شهادت زآغاز، پابست تو
شجاعت زده بوسه بر دست تو
وجود تو از بحر، لبریزتر
خدنگت ز تیغ اجل تیزتر
به بدر و احد همچو حیدر یکی
به بازوت ختم رسل متکی
شنیدم که چون آمدی از شکار
غبارت به رخسار بود آشکار
سرشکی که برسینه زد آذرت
روان بود از دیدۀ همسرت
کنار تو بنشست و بگریست زار
که ای شیر بازآمده از شکار
شکار و بیابان و صحرا بس است
محمّد تو چون نیستی، بیکس است
نبودی که از چارسو آمدند
محمّد عزیز دلت را زدند
بر او ضربهها خصم نااهل زد
فزونتر ز هرکس ابوجهل زد
توچون رعد از دل کشیدی خروش
زخشم وغضب خونت آمد به جوش
گرفتی ره خصم نااهل را
شکستی سر نحس بوجهل را
زدی ضربهاش از یسار و یمین
که گردیده چون مرده نقش زمین
از آن پس نبُد زهره کس را دگر
که گردد به ختم رسل حملهور
تو خود پای تا سر همه جان شدی
به دست محمّد مسلمان شدی
تو شیراُحد بودی و شیر بدر
به دست تو گردید شمشیر بدر
دریغا دریغا که دشمن شتافت
دل و پهلو و سینهات را شکافت
چو آمد به خاک زمین پشت تو
بریدند بینی و انگشت تو
تو را چون جگر پاره در جنگ شد
به کام عدو آن جگر، سنگ شد
به زخم تنت دشت و صحرا گریست
احد نیز با چشم زهرا گریست
کجا بودی؟ ای بر نبی تیغ و دست
در آن دم که پهلوی زهرا شکست
کجا بودی آن دم که با ضرب در
پسر از برای پدر شد سپر
نبودی که حقِّ علی غصب شد
صمد گشت تنها، صنم نصب شد
کجا بودی آن دم که در علقمه
ندا داد عباس «یا فاطمه»
اگر کربلا بودی ای نورعین
چو عباس بودی برای حسین
نبودی ببینی که در قتلگاه
شد از کعب نی، جسم زینب سیاه
سکینه، رباب، عاتکه، فاطمه
غریبانه در دشت و صحرا همه
چو نی، ناله در نینوا میزدند
تو را در بیابان صدا میزدند
امیـد دل سیّـدالنـاس تـو
تو عباس بودی و عباس، تو
ز «میثم»زخلق و خدای ودود
به عباس و تو، تا قیامت درود
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_حمزه
بی حمزه سپاهم که سپهدار ندارد
پیغمبر اسلام علمدار ندارد
در خانه هر کشته عزایی شده بر پا
اما عمویم حمزه عزادار ندارد
تاریخ احد شاهد این است که تاریخ
نامردتر از هند جگرخوار ندارد
مثله زچه کردند پس از مرگ تنش را
با پیکر بی جان که کسی کار ندارد
پنهان بنمایید تنش زیر عبایی
چون خواهر او طاقت دیدار ندارد
آسوده بخواب ای اسدالله پس از تو
با خواهر تو کس سر آزار ندارد
بعد از تو عمو جان به اسیری نبرندش
بعد از تو غم کوچه و بازار ندارد
بعد از تو دگر کس نزند زخم زبانش
بعد از تو غم خنده انظار ندارد
یک لحظه مکن فکر پریشان شدنش را
این عمه مگر حیدر کرار ندارد
تا هست علی، خواهر نالان تو ترسه
همراهی نامحرم و اغیار ندارد
هیهات،علی باشد و بازوش ببندند
هر کس که علی داشت دل زار ندارد
در کرببلا هم چو علی بود اباالفضل
تاریخ که گفته است که تکرار ندارد
تا بود عمو با همه میگفت رقیه
با خیمه ما هیچ کسی کار ندارد
تا رفت اباالفضل حرم رفت به غارت
دیدند چو این قافله،سالار ندارد
بردند همه حمله سوی خیمه و گفتند
دیگر حرم عباس علمدار ندارد
#عبدالحسین
#حضرت_حمزه
در سینه اش که نیزه ی وحشی مکان گرفت
ای وای ، قلب خاتم پیغمبران گرفت
وحشی تر از همیشه غلامی که هنده داشت
می خواست تا که سود بگیرد زیان گرفت
بیرون شد از کمین و دل شیر را شکافت
یا سینه ی رسول خدا را نشان گرفت
آزادی اش به قیمت سنگین تمام شد
از مصطفی قرار دل ، از حمزه جان گرفت
آن روز در هوای غریبانه ی احد
از داغ آن شهید دل آسمان گرفت
خواهر کنار نعش برادر ز هوش رفت
آه از جگر کشید و به ناله زبان گرفت
در سوگ او مدینه ی دل شد سیاهپوش
بغضی غریب اشک مرا در میان گرفت
یک لحظه از مدینه دلم رفت کربلا
آنجا که خون ز چشم امام زمان گرفت
زینب نشست پیش برادر به قتلگاه
گلبوسه ها ز حنجره ی خونفشان گرفت
#ﮐﻤﯿل_کاشانی