.
#امام_حسین
#غزل_امام_حسین علیهالسلام
هرکس کتابِزندگیات را مُرور کرد
از سرسپردگی بهتو حسّ غُرور کرد
از نَهر اَشک فاطمه نَشئت گرفته بود
آبی که صحنِ گونهی مارا نَمور کرد
محکوم شد به بیکسی و دربهدرشدن
هرکسکهبیتفاوتاز ایندر عُبور کرد
آن را که هست در پی تحریف مکتبت
باید هزار مرتبه زنده به گور کرد
شاعر کُجا و دَم زدناز چون تو دلبری !
لطف تو اینچنین قلمم را جَسور کرد
در پیش داغ تو به نظر سهل میرسید
از روضهها؛ هرآنچهبهذهنمخُطور کرد
شمشیر و تیر و نیزه و سنگ و عصا نکرد
کاری که با لباس تو سُمّ سُتور کرد
تا چند شب به حُرمتِ تو فکر نان نبود
هرکس که یاد از آن سرِ بین تنور کرد
بعدازگریستنبهغمت ای قتیلِ اشک
حاجترواست هرکه دعا بر ظُهور کرد
#محمدقاسمی
.
#امام_حسین
#امام_سجاد
بین هیئت چونکه تقدیر مرا هم بسته اند
طالع بخت سیاهم را محرم بسته اند
گرچه من اسباب زحمت بوده ام اما بیا
روی گلبرگ دو پلکم باز، شبنم بسته اند
کار من با گریه کردن راه می افتد فقط
چشم خشکم را به آب چاه زمزم بسته اند
روضه ها که جای خود، انگار حاجت می دهند
خانه هایی که سر دیوار، پرچم بسته اند
من به هر در می زنم، درها به رویم بسته است
آی مردم! کربلا را هم به رویم بسته اند
خوش بحال زائرانی که برای اربعین
کارشان را با امیر هر دو عالم بسته اند
هم امیر کاروان کربلا بر نیزه هاست
هم اسیران را بهم با قامت خم بسته اند
من بمیرم پای زین العابدین تاول زده
آتش و زخم سرش را باچه مرهم بسته اند
استخوان گردنش در بین راه آسیب دید
وای از آن زنجیرها که سفت و محکم بسته اند
#رضا_دین_پرور
.
#حضرت_زینب علیها_السلام
#کاروان_اسرا
#غزل
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
کربلا اما برای زینب از این پیشتر
از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد
کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن
کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد
خیمهای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت
کربلا از شعلههای پشت در آغاز شد
کربلا را دیدهای از چشم زینب؟ معجزهست!
وَه! چه اعجازی که با شقّالقمر آغاز شد
اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت
پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد
کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت
کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد...
#محمدحسین_ملکیان
.
#راس_الحسین_علیه_السلام
صلی الله علیک یا اباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفانٍ.
سلام بر دفن شدگان بى كفن.
اَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الْأَبْدانِ .
سلام بر سرهاى جدا شده از بدن ها .
بر روی نی ماهم تویی ، آیینه ی آهم تویی
آن چه که می خواهی شدم ، آن چه که می خواهم تویی
افتاده قلبم بر رهت ، بر اوج نی روی مه ات
یک قافله دل همرهت ، محبوب دلخواهم تویی
افتاده جسمت روی خاک ، ماندم به قلبی چاک چاک
گشتم ز دوری ات هلاک ، هجران جانکاهم تویی
تو روی نیزه در نماز ، من با تو در راز و نیاز
بی تو پر از سوز و گداز ، سوز من و آهم تویی
من پیرو تو زینبم ، از دوری ات جان بر لبم
آه ای هلال هر شبم ، مهرم تویی ماهم تویی
رخسار ماه کامل و ، جاری شده خون دل و
من در میان محمل و ، بر نیزه همراهم تویی
لحظه به لحظه هر گذر ، در دیر راهب ، تشت زر
در جای جای این سفر ، نور شبانگاهم تویی
یار دل آرامم تویی ، نجوای هر گامم تویی
صبحم تویی شامم تویی ، سالم تویی ماهم تویی
ای آتش دیرینه ام ، چون شعله ای در سینه ام
ای عشق ای آئینه ام ، معراج هرگاهم تویی
سروم همیشه سر فراز ، قرآن بخوان ای دلنواز
با نغمه و صوت حجاز ، محبوبِ اَلله ام تویی
قرآن بخوان از نیزه ها ، تا آن که گردد جمع ما
از چشم نامحرم رها ، از غصه آگاهم تویی
ره می روم با کعب نی ، با ضربه های پی ز پی
بنگر مرا از روی نی ، ذکر قدگاهم تویی
شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳
#محمدعلی_شهاب✍
شب پانزدهم محرم ۱۴۴۶
#راس_الحسین_علیه_السلام
فریاد داغداران
«بگذار تا بگریم چون ابرِ در بهاران»
جانم به لب رسیده از ظلم نیزه داران
بستند روی ناقه دست امام مظلوم
بود آن غریبِ تنها از نسل حق تباران
بنشست تا که بر دل آتش ز داغ گلها
برخاست از گلوها فریاد غمگساران
در پیش چشم زینب این باغبان خسته
گل کرده روی نیزه سرهای گلعِذاران
بردند نیزه داران رأس حسین بر نی
تازانده اند مرکب بر پیکرش سواران
دل های پاره پاره مانده درون سینه
بر نیزه می درخشد سرهای بی قراران
گاهی به دیر راهب ، گاهی تنور خولی
افتاده زین مصیبت آتش به قلب یاران
در راه شام و کوفه جای تسلیِّ دل
می خورد تازیانه بر جسم سوگواران
گاهی که کعب نی را دشمن زند به طفلان
زینب کند نظاره با چشم اشکباران
با عشق و جان نثاری دل از پی حسین است
دارد حیات «یاسر» آئین جان نثاران
**
حاج محمود تاری «یاسر»
ایستاده در راه
ز نخل مصطفی چیدند بی رحمانه حاصل ها
چقدر آتش ازین مجمر خدا ، افتاد بر دل ها
نباشد سخت تر زین مرحله از بعد عاشورا
که باید چشم ما افتد به چشم خیل قاتل ها
به روی ناقه ی عریان نشسته کوهی از ایمان
که افتاده به دست و پای او زنجیر باطل ها
به گِل افتاده اکنون قافله ای ساربان بنگر
ز اشک زینب کبراست مانده ناقه در گِل ها
برای آن که ننشیند به قلب داغداران غم
ز روی نیزه می تابند سرها سوی محمل ها
سری بر نیزه و زینب کنارش، نیست اندوهی
کنار دوست آسان می شود اینگونه مشکل ها
رود منزل به منزل کاروان با داغ عاشورا
خداوندا درین وادی چه دلگیرند منزل ها
« شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها »
به خط عشق «یاسر» می نویسد روی لوح دل
نباشد هيچ نُقصانی میان جمع کامل ها
**
محمود تاری «یاسر»
#راس_الحسین_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
#زبانحال_حضرت_زینب
#اسارت
واقعا سخت است بیمحرم سفر کردن حسین
بر رخ محرم به نوک نی نظر کردن حسین
واقعا سخت است بعد از شش برادر داشتن
از صف نامحرمان تنها گذر کردن حسین
واقعا سخت است ماندن پشت یک دروازه و
شهر را بهر تماشايت خبر كردن حسين
واقعا سخت است با راسی کنار محملت
از نگاه دشمنان دون حذر کردن حسین
واقعا سخت است رفتن رو ی پشت بامها
دامن خود را پر از سنگ و حجر کردن حسین
واقعا سخت است در تشت زری با خیزران
لعل لبهای کسی زیر و زبر کردن حسین
#سید_محمدتقی_ساداتیه
#حضرت_زینب
هم اسیر توام و هم ز اسارت سیرم
دیده بگشا که گرفتار غل و زنجیرم
دلم از ماتم تو معدن اندوه بود
بی تو ای عشق قسم،از همگان دلگیرم
نکشد جور فلک گر من خونین دل را
آخر از داغ جگر سوز تو من می میرم
این همه ظلم روا نیست به اولاد علی
تو بگو چیست عزیز دل من تقصیرم؟
باید از دیده چکد خون دل و خون جگر
تا که از حال اسیران تو شد تصویرم
دوری از تو به خدا سخت بود بر زینب
باورم نیست که هجران تو شد تقدیرم
#اسلام_مولایی
هفت روز است بی تو گریانم
هفت روز است که پریشانم
هفت روز است که پدر جانم
بی تو آواره بیابانم
خوب شد رفتی و ندیدی که
دخترت بین کوچه ها گم بود
خوب شد رفتی و ندیدی که
عمه این هفته بین مردم بود
هفته نه هفت سال بی پدری
هفته نه هفت سال خونجگری
هفته ای که هزار سال گذشت
بین بازار ها به دربه دری
هفت شب بوسه ام ندادی تو
تن به سم ستور دادی تو
ای سر غرق خون لب پر خون
چقدر از سرم زیادی تو
#امیرفرخنده
#روضه
#محرم_۱۴۰۳
اصرار بر دعا به خدا بینتیجه نیست
دست نیاز سوی شما بینتیجه نیست
فرمودهاند دست خدا با جماعت است
در روضه گریه با رفقا بینتیجه نیست
هر هفته پای درس شهیدان نشستهایم
همصحبتی با شهدا بینتیجه نیست
آدم به یمن گریه برایت نجات یافت
با این حساب گریه ما بینتیجه نیست
ما در کنارتان به مقامات میرسیم
همسایگی شاه و گدا بینتیجه نیست
باید امید داشت نباید کم آوریم
اصرار بر دعا به خدا بینتیجه نیست
#محسن_بصیری
#امام_شناسی #تنور_خولی
#شیعه_تنوری
امام مسلکش از مردمِ زمانه جداست
امام مظهر احقاقِ حقِ دینِ خداست
امام گرچه خودش بندهی خداوند است
درست مثلِ خداوند، بی همانند است
یقین بدان که مُبری زِ شک و تردید است
امام سایه ندارد، امام خورشید است
امام کعبهی سیار، و خَلق حُجاجاند
خلایقند که او را همیشه محتاجاند
خلایقند که باید به او سلام کنند
به کعبه واجبِ شرعیست احترام کنند
خلایقند که باید گرامیاش دارند
امام اوست، ولو خلق عمامه بگذارند
اگرچه خلق بدونِ امام محرومند
امام و خلقِ جهان لازمند و ملزومند
اگرچه خلقِ جهان را ز اوست شأنیتی
به هر امامِ جماعت، سزاست جمعیتی
اگرچه دینِ خداوند بی نیاز از ماست
بدونِ مردم دنیا، امام هم تنهاست!
سر خلافت اگر خَلق اختلاف کند
امام چاره ندارد مگر مَصاف کند
بنا به نص روایت، امام چون کعبهست
که واجب است جهان گِرد او طواف کند
مطیع امرِ امامت همیشه پشت ولیست
اگرچه خَلق علیه وی ائتلاف کند
مطیعِ امرِ ولی بینِ کوچهها باید
بنا بهخواست او تیغ را غلاف کند
غلاف گفتم و بازویی آمده یادم
مگر که قافیه اینک مرا معاف کند
قیام همت و عزمی رفیع میخواهد
امامِ شیعه، محب نه! مطیع میخواهد!
امامِ شیعه به تاریخ، خوش نگشته دلش
دمی به همهمهی شیعیانِ مُنفعلش
به شیعهی خود امامی علاقهمند نشد
بخاری از دم آن شیعه گر بلند نشد
امام، شیعهی خود را عزیز میخواهد
سرِ برهنه و شمشیرِ تیز میخواهد
حدیثِ دین خدا، حرف تیغ و پیکار است
اطاعت از ولیُالله سخت دشوار است
مطیع، بهرِ اطاعت همیشه آمادهست
چنان که حضرت صادق نشان ما داده ست
*
روایتیست که خالی ز هرچه اشکال است
ثقهست چون سندش مُنتَهیُ الآمال است
که بود حضرت صادق به خانه دورانی
رسید محضر او شیعهای خراسانی
گلایه کرد به حضرت، که یا امام ششم!
برای معرکه آمادهاند این مردم
نظر کنید مساجد پُر از مسلماناند
کنون که شکر خدا شیعیان فراواناند
به خَلق، حُجت خود را دگر تمام کنید
زمان آن نرسیدهست تا قیام کنید؟!
سخن رسید بدینجا، کلام کامل شد
غلامِ خانهی حضرت به خانه داخل شد
امام گفت بیا و اطاعت از من کن
تنورِ خانهی ما را بیا و روشن کن
همین که گشت تنور از حرارتش آذین
خلیلوار برو بینِ شعلهها بنشین
غلامِ خانه که هارون مکی است اسمش
بدون اینکه ببینند ترس در جسمش
بدون حرفِ اضافه در آن تنور نشست
امام صادق دربِ تنور را هم بست
پس از گذشتِ زمانی میان خوف و رجا
امام گفت فلانی! تنور را بگشا
همین که باز شد آن از شرارهها گلگون
غلام، سالمِ سالم پرید از آن بیرون!
امام گفت فلانی! عجیب ترسیدی!
نظاره کن که چنین است شیعه! فهمیدی؟
تویی که دعوی یاری شیعهها داری
بگو که شیعهی اینگونه چندتا داری؟
رها ز همهمه ی شیعیان صوری باش
اگر که شیعه شدی، شیعهی تنوری باش
*
تنور گفتم و دیدم قلم صبور نبود
تنورِ حادثه تنها همین تنور نبود
دوباره در تب و تابی عجیب افتادم
تنور گفتم و آمد حکایتی یادم
تنورِ حضرتِ صادق اگر گلستان شد
تنورِ خولیِ ملعون ز شعله سوزان شد
تنور حضرت صادق اگر که عِلم افروخت
سر حسین میان تنور خولی سوخت
سر عزیز خدا و تنور آن فاسق
در آن زمانه کجا بود حضرت صادق؟
سری که بود سرآمد به کل مافیها
سری که خُفت به دامانِ حضرت زهرا
سری که دل ز تمام فرشتهها میبُرد
سری که خندهی آن دل ز مرتضی میبُرد
سری چنان که به شبهای شامیان کوکب
سری که بود فقط روی شانهی زینب
سری که بود چنان خطبهی نَبی، سخنش
سری که گریه نمودند پنج تن به تنش
چرا تمامی موهاش سخت سوختهاند؟
سر عزیز خدا را چهسان فروختهاند؟
صدای قرآنش را شنیدهای خولی؟
به چند درهم سر را خریدهای خولی؟
کشیده مسح ز خون بر سر و گرفته وضو
کدام دست، دو دندان شکسته است از او؟
#پیمان_طالبی
نوحه شب هفتم شهدای کربلا
شد هفتم سالار شهیدان
مهدی زهرا شد دیده گریان
اندر مصیبت زار و پریشان
ماتم و غم بپا از غم کربلا
آه واویلتا آه واویلتا
یاحسین یاحسین۲
بزم عزا بر پا کرده زینب
در کوفه هم غوغا کرده زینب
دشمن خود رسوا کرده زینب
ماتم و غم بپا از غم کربلا
آه واویلتا آه واویلتا
یاحسین یاحسین۲
در خطبه هایش زینب کبرا
در بین دشمن گفتا سخن ها
" وَ ما رَاَیتُ اِلّا جَمیلا "
ماتم و غم بپا از غم کربلا
آه واویلتا آه واویلتا
یاحسین یاحسین۲
در کند و زنجیر از ظلم بیداد
تا خطبه سر داد سید سجاد
کاخ ستم را او داده بر باد
ماتم و غم بپا از غم کربلا
آه واویلتا آه واویلتا
یاحسین یاحسین۲
بار دگر غزه کربلا شد
از ظلم صهیون غوغا بپا شد
کودک کشی و جور و جفا شد
ماتم و غم بپا از غم کربلا
آه واویلتا آه واویلتا
یاحسین یاحسین۲
غلامرضا محمودنژاد (ناطق) قمی
۱۶ محرم ۱۴۴۶
۱ مرداد ۱۴۰۳