eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
662 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نوحۀ حضرت زهرا (س) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ای؛ یاس نیلوفرم ای؛ بهترین یاورم مرو مرو زهرا (2) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ای؛ سرو قامت کمان از؛بین این کودکان مرو مرو زهرا (2) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ من؛ قسمتم غم شده تو؛قامتت خم شده دل، غرق ماتم شده که می شوم تنها (2) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ای ؛ مــادر زینبیـن در ؛ غمت اشک حسین می، ریزد از هر دو عین ببین گُلِ خود را (2) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ سیر ؛ بی تو از جان شوم بـا ؛ غم هجـران شوم بی ؛ سر و سامان شوم با کوهی از غمها (2) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ایـن ؛ نَفَـسِ بـرلبت این ؛ اشک روز و شبت ایـن ؛ گـریـۀ زینبت سـوزانده قلبم را (2) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ آه ؛ دست من بسته بود غم ؛ صبرم از کف ربود شـد ؛گُلِ رویت کبـود امـان از این دنیـا(2) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ من ؛ بی تو همراه غم بـا ؛ حسرت و آه غم سر ؛ برده در چاه غم در دامن صحـرا(2) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ اثر از: محمّد نعیمی (قم المقدّسه) التماس دعا ــ وطنی
يا زهرا(س) غزل گزیده‌ای از صائب تبریزی مناسب زبان‌حال حضرت امیر علیه‌السّلام در فراق حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها رفتـی و رفت با تو دل بـی‌قــرار مـن یک‌بـاره شد تـهی ز دو گوهـر، کنار من مـی‌بـود سهل، کار دل غـم کـشـیده‌ام بـودی به جای خویش اگر غم‌گسار من از نیم‌جان من به چه تقصیر دست داشت؟ داغی که بُرد صبر و شکیب و قرار من بـاری مرا به داغ جدایی چـو سوختـی غـافـل مشـو ز حـال دل داغ‌دار مـن صبری که بود پـشت امیـدم از او به کوه در روزگـار هـجر نـیـامد به کـار من (صائب تبريزي) https://eitaa.com/madhanshora
يازهرا(س) بگذشت نُه بهار تو، در لاله زار من من بلبل تو بودم و تو گلعذار من اي با تو رشكِ هشت بهشت، آشيانه‌ام! بنگر به چار لاله‌ي دلْ داغ‌دار من چشمان خويش بستي و مژگان گره زدي هم باز كن گره ز مژه، هم ز كار من شمشير، در غلافِ صبوري نهاده‌ام تيغ زبان توست كنون، ذوالفقار من اي ماه من! چه شد كه نچيدي ستاره‌اي از آسمان ِ ديده‌ي اختر نثار من! درياي بي‌كناره‌ي غم؛ سينه‌ي من است اي ساحل علي! تو بمان در كنار من امّيد ماندن تو، به دل ، پرورانده‌ام (اي واي بـر من و دل امّيـدوار من)* * هلالی جغتایی (جواد هاشمی "تربت(" https://eitaa.com/madhanshora
602-fa-karamate-fatemiyeh.pdf
1.12M
كرامات الفاطمية(معجزات فاطمه زهرا(س) بعدازشهادت بضميمه سوگنامه فاطمه زهرا (س)) مشخصات كتاب: سرشناسه : ميرخلف زاده علي - ۱۳۴۳ عنوان و نام پديدآور : كرامات الفاطميه عليهاالسلام معجزات فاطمه زهراآ عليهاالسلام بعد از شهادت بضميمه سوگنامه فاطمه زهراآ عليهاالسلام تاليف علي ميرخلف زاده مشخصات نشر : قم علي ميرخلف زاده ۱۳۷۷. مشخصات ظاهري : ص ۱۸۴ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ https://eitaa.com/madhanshora
11953-fa-fatemiyeh.pdf
1.53M
مجموعه اشعار فاطميه 94 مشخصات كتاب: سرشناسه:موسوي، سيد محمد رضا،1370 عنوان و نام پديدآور:مجموعه اشعار فاطميه 94/ سيد محمد رضا موسوي . مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان، ۱۳94. مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه موضوع: شعر - فاطميه - اهل بيت (ع) ص: 1 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ https://eitaa.com/madhanshora
fateme-zahra-salamolah-az-veladat-ta-shahadat.pdf
4.62M
کتاب فاطمه زهرا سلام الله علیها از ولادت تا شهادت نوشته محمدکاظم قزوینی و ترجمه علی کرمی در سال 1384 توسط نشر مرتضی به چاپ رسیده و روانه بازار شده است. از جمله سرفصل های اصلی این کتاب می توان به عناوین : دخت گرانمایه ی پیامبر در آستانه ی ازدواج؛ سرای پرشکوه و پرمعنویت فاطمه (س)؛ سیمای فاطمه (س) در قرآن؛ ویژگی های اخلاقی و انسانی بانوی بانوان؛ روند تاریخ و آینده ی امت؛ فدک؛ سخنان تاریخی و جاودانه ی آن حضرت؛ با همتای گرانمایه اش؛ با زنان مهاجر و انصار؛ باران اشک روشنگرانه و هدفدار؛ در آستانه ی شهادت و موقوفات و صدقات او اشاره کرد. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ https://eitaa.com/madhanshora
انا لله و انا الیه راجعون کشته شد زهرا بند اول: فاطمیه شده قیامت برای مادر امامت ملائکه عزا گرفتن صاحب عزا سرت سلامت فدای چشم ترت آقا شکسته بال و پرت آقا به دست دومی نامرد کشته شده مادرت آقا انا لله و انا الیه راجعون آه و واویلا انا لله و انا الیه راجعون  کشته شد زهرا بند دوم: از عمق سینه می کشی آه ذکر لباته  وا امّاه مادر تو جوون کشتن یابن الحسن آجرک الله یاد گل یاس خزونی یاد در و دیوار خونی کنار اون مزار مخفی تو این شبا روضه میخونی انا لله و انا الیه راجعون دفنت لیلا انا لله و انا الیه راجعون کشته شد زهرا بند سوم: بسکه غم و بلا کشیده قامت مادرت خمیده با حمله ی اهل سقیفه مادر تو شده شهیده چشم حسین کاسه خونه اشکای زینبش روونه حسن رو کشته داغ مادر به یاد کوچه ها میخونه: انا لله و انا الیه راجعون غصبت حقا انا لله و انا الیه راجعون کشته شد زهرا
دستم تو دست مادر، رفتیم از خونه اون لحظه تا قیامت، یادم میمونه کوچه‌ی تنگ و، یه نفر با دل سنگ و، که میبرد دستشو بالا، میزدم صدا، ای خدا چادر خاکی، بگم این دردمو با کی، که میگفتم جون بابا، مادرم بیا، آخ بیا دستتو بده بلند شو، بمیرم الهی تو سیلی خوردی اما میره، چشم من سیاهی دیگه گذشت، آب از سرم میگم فقط، وای مادرم وای مادرم میمیرم از غمی که، رو دوشم مونده انگار صداش هنوزم، تو گوشم مونده ضربه‌ی دست و، زد و آیینه شکست و، مادرم چشماشو بست و، میزدم صدا، ای خدا زد بی بهونه، توی کوچه رد خونه، دنیا اینجور نمیمونه، مادرم بیا، آخ بیا جوری تو رو زد که واست، خون گریه کردم گوشواره‌ها نمیشه پیدا، هر چقد میگردم چشمات دیگه، داره ورم میگم فقط، وای مادرم وای مادرم
لطف مادر به نوکراش میرسه به همسایه نور دعاش میرسه گریه کن ها رو فاطمه میخره محشر به داد بچه هاش میرسه مگه مهربون تر از مادر داریم شکر حق که سایه ی رو سر داریم سر بلندیم جلوی زهرا وقتی تو دلا محبت حیدر داریم چراغ خونه ی حیدر، مادر ای مادر امید اول و آخر، مادر ای مادر پناه محشر نوکر، مادر ای مادر مادر مادر پناه کل کائنات فاطمه اس علت کل ممکنات فاطمه اس آسمون به چادر نمازش دخیل زیباترین راه نجات فاطمه اس فاطمیه ها چشام هی می باره واسه مادر حسن حالم زاره وقتی گریه می کنم واسش میگم مادر امام حسین دوسم داره تو نور و قدری و کوثر، مادر ای مادر تویی تو از همه بهتر، مادر ای مادر پناه محشر نوکر، مادر ای مادر مادر مادر
بیمار نیمه جان علی را نَفَس نبود غیر از پَر از پرستوي من ، در قفس نبود زهرا تمام عمر به داد همه رسید می سوخت مثل شمع ، کسی دادرس نبود او یک نفر ، زدن او را چهل نفر دور و بر گُلم به جز از خار و خس نبود تا داشتند نَفَس به روي در قدم زدند سیلی زدن به فاطمه در کوچه بس نبود سردار خیبرم که به زانو درآمدم درمانده شد علی و ره پیش و پس نبود طوري زدند قبله ي من ، رو به قبله شد او را به غیر مرگ ، دگر دسترس نبود
خیالِ راحت من، سایه و خیال شدی! رشیده ی علی از چه چنین هلال شدی؟! دوباره دست به پهلو گرفته ای زهرا چرا مقابل من رو گرفته ای زهرا؟! بگو چه کار برایت کنم که خوب شوی؟ دوباره نزد علی کاشف الکروب شوی شده بریده چرا ناله ات؟! هراسانم من از لباس پر از لاله ات هراسانم قسم به حرمت چشم ترت، بیا و بمان قسم به چادر روی سرت، بیا و بمان تمام روز و شب از درد سینه گریانی نماز نیمه شبت را نشسته می خوانی میان سجده، مرا باز جان به لب کردی چرا عزیز دلم مرگ را طلب کردی؟! نگاه کن به دل مضطر حسین و حسن بیا به گیسوی زینب دوباره شانه بزن مرا چگونه غمت باز خونجگر نکند به زخم های تنت مرهمی اثر نکند شکسته اند به داغت دل صبورم را شکسته اند شبیه پرت، غرورم را منی که پشت سر خود زره نمی بستم به پیش چشم تو، بین طناب شد دستم خدا کند که به زخمی دگر نمک نخورد به پیش دیده ی مردش زنی کتک نخورد
کرد رحلت سوی جنت چو رسول قرشی تنگ شد وسعت یثرب به بلال حبشی کافری را به سر مسند دین والی دید ز نبی مسجد و محراب نبی خالی دید طاقتش طاق شد از گردش دور ایام کرد هجرت ز مدینه به سوی کشور شام بود در شام شبی خفته دل از غصه کباب گفت با وی نبی امی مکی در خواب کای وفاپیشه بدینسان ز چه مهجور شدی که جفا کرده که از مرقد من دور شدی کرد از شام به فرمان رسول مختار باز رو سوی مدینه دل بی‌صبر و قرار گفت روزی به علی فاطمه با درد و ملال که فتاده بسر من هوس صوت بلال غم هجران نبی ساخته پرخون جگرم خواهم از او شنوم نام نکوی پدرم ز علی کرد بلال از پی تسکین بتول آخر از کثرت اصرار به ناچار قبول شد چو آواز بلال از پی تکبیر بلند بانک تکبیر دل فاطمه از جای بکند صوت تهلیل چو برداشت به توحید اله روز شد در نظر فاطمه چون شام سیاه بعد توحید خدا چون پی تکمیل اذان برد با گریه بلال اسم محمد به زبان یاد ایام پدر کرد و برآورد خروش رفت طاقت ز دل فاطمه و شد مدهوش گشت دامان وی از خون جگر مالامال از اذان گفتن خود شد ز محن لال بلال ای دریغا که مرا شد جگر از غصه کباب یادم آمد ز سکینه به ره شام خراب که بُد آن غمزده را هر قدمی مد نظر به سر نیزه خولی سر پر خون پدر فرصت گریه نمی‌داد بر آن طفل صغیر سیلی شمر ستم پیشه‌ی مردود شریر بلکه می‌برد اگر نام حسین را به زبان آمدی بر سر او از همه سو کعبِ سنان زد شرر بر جگر او یکی از بی‌ادبی خارجی گفت به اولاد رسول عربی گشت در شام چو آرامگه آل رسول در گذرگاه یهودان بنمودند نزول یکی از لشگر بی‌دین یزید مردود اینچنین کرد ندا سوی زن و مرد یهود کاین اسیران که چون شیرند به قید زنجیر همه هستند ز نسل علی خیبر گیر آنکه بنمود زن و مرد شما را به جهان قتل و غارت همگی را به طریق عدوان ز پی کینه دیرینه این بد عملی حالیا وقت تلافی شده از آل علی جمع گشتند یهودان سیه‌دل به تمام پی آزار حریم نبوی از سر بام آن یکی سنگ زد آن سوختگان را بر سر دیگری خاک بیفشاند و دگر خاکستر آن یکی آتش بیداد بنی بر می‌زد به سر عترت مظلوم پیمبر می‌زد داد از آن لحظه که با روی بسان خورشید کرد جا زینب دلخون شده در بزم یزید هر طرف کرد نظر حوصله شد بر او تنگ ز تماشایی انبوه نصارای فرنگ برد بی‌طاقتی وی ز کفش صبر و عنان به میان اسراء کرد رخ از شرم نهان آن زمان قلب و دل دختر زهرا بطپید که شد آشنا به لب لعل حسین چوب یزید شد سراسیمه و مانند سپند از جا جست باز از خوف نظرکردن حضار نشست (صامتا) حشر از اشعار تو کرده است قیام بهتر آنست که یک بار کنی ختم کلام
یا صاحب الزمان، چقدَر گریه می‌کنی شب زنده دار، تا به سحر گریه می‌کنی حق داری ای عزیز دلِ آل فاطمه  بر پهلوی شکسته‌ اگر گریه می‌کنی بر بازویی که دادِ علی را بلند کرد زیرِ غلاف و ضربه‌ی در گریه می‌کنی وقتی نشد عمو حسنَت، بینِ کوچه‌ها دستش رسد به دفعِ خطر گریه می‌کنی بر آن مصیبتی که چهل سال مجتبی گرئید بی‌صدا به سحر گریه می‌کنی بر غنچه‌ای که سقط شد از کفوِ مرتضی حتی ندید روی پسر گریه می‌کنی بر قطره‌ای که از نوکِ مسمار می‌چکد بر زخمِ سینه، خونِ جگر گریه می‌کنی پرسی ز دربِ خانه و دیوارِ کوچه نیز این در چه سخت دیده اثر گریه می‌کنی از دردهای مادرِ مظلومه روز و شب وز دستمالِ بسته به سر گریه می‌کنی    بر خطبه‌ای که هیچکس آنرا نکرد درک جز از خواص، چند نفر گریه می‌کنی گاهی به کعبه، گاه نجف، گاه کربلا بر مادرِ خمیده کمر گریه می‌کنی عمری برای خانه نشینیِ جدّ خویش بر حیدرِ بدونِ سپر گریه می‌کنی تقدیر بود غسلِ شبانه برای او تا صبح زین قضا و قدَر گریه می‌کنی هر روز و شب، به یاسِ کبودِ مدینه ات تا علقمه به اشکِ قمر گریه می‌کنی
روضه‌خوان استغفرالله از عذاب‌َالنّار گفت از بهشتی که در آتش سوخت، از اَسرار گفت واژه‌ها از روضه‌ها گفتند جای روضه‌خوان تا "زبانم لالِ" او از عجز در گفتار گفت باغ را آتش زدم، باید بسوزم تا ابد هیزم از شرمِ نمک‌نشناسی‌اش هر بار گفت من سپر بودم که نامردی به بختم زد لگد در، به خون آغشته، زیرِ چکمه‌ی کفار گفت گِل شدم با اشک‌هایش، تا مبادا صورتش ... باز خِشتم شعله خورد و سنگ شد ...، دیوار گفت کاشکی سرنیزه‌ای بودم کنارِ ذوالفقار تا سلاحِ قاتلانِ همسرش ...، مسمار گفت مردِ خیبر دست بسته! کار دنیا را ببین یک جُهود از روزگارِ حیدر کرار گفت کاش می‌کوبیدم آن را روی تابوت خودم یا که بی‌مسمار، در می‌ساختم ...، نجّار گفت آن‌طرف همسایه‌ها گفتند کمتر گریه کن مادر اما این طرف "اَلجار ثُمَّ الدّار" گفت
به رغم گُم شدن در بیکرانِ عشق ، پیدایی برای رودهای تشنه‌ی دیدار ، دریایی جهان قبل حضورت غرقِ تاریکی مطلق بود تو آن سرچشمه‌ی نوری ، تو خورشیدی ، تو زهرایی! خدا ، خُلق تو را سرلوحه‌ی خَلقِ عوالم کرد برای خِلقَت باقیِ مخلوقات ، مبنایی خلاصه می شود ذات تو در دیروزها ؟! هرگز! تمام روزها بی‌تو نخواهد داشت فردایی کمالات تو شرح کاملِ آیات کوثر شد بشر دیگر نمی بیند چُنین تفسیر گیرایی یتیم مکّه روحِ مادری را در وجودت دید به این ترتیب ثابت شد که تو اُمِّ اَبیهایی! به لطف قصّه‌ی " اَلْجّار ثُمَّ الدّار" ...،فهمیدیم که قبل از سفره ات اوّل به فکر سفره ی مایی فقیران را ، یتیمان را ، اسیران را...، پناهی تو تو در اوج سخاوت ، هر نداری را پذیرایی! همیشه وقت تنهایی تو را حس می کنم مادر! همین‌جایی ، همین‌جایی ، همین‌جایی ، همین‌جایی بگو که دوستم داری تو را جان حـسـن جانت عجب نام دل آرایی! چه مولایی! چه آقایی! . . برای یک پسر سخت است ، گیر افتادن مادر ببین! کاری ز دستش برنمی آید به تنهایی حسن هرچه تقلّا کرد ، دست دومی رد شد... گمانم مادرش دیگر نخواهد داشت بینایی
تنهاترین مظلوم تاریخم کنارم باش تنها طرفدارم تو بودی آخر افتادی این‌روزها مجروح جنگ غربتم برخیز آه ای طبیب من چرا در بستر افتادی قدری کنارم باش ای رنجیده از دنیا کی من به دوری تو عادت می‌کنم زهرا از بی‌ملاقاتی مشو غمگین خودم هر روز جای همه از تو عیادت می‌کنم زهرا تو شاه‌بانوی بهشتی پس بگو از من کی قصری از فیروزه و یاقوت می‌خواهی از من نکردی خواهشی نُه سال زهرا جان حالا که چیزی خواستی تابوت می‌خواهی؟ حس میکنم آرام جانم رفتنی هستی دست تو را در دست خود هر بار می‌گیرم دیروز اگر تو می‌گرفتی دست بر دیوار حالا منم که دست بر دیوار می‌گیرم
بر گنبد طلای علی، شاهِ چاره جو خورشید یک دقیقه نتابیده بی وضو از نوع فتح قلعه ی خیبر مشخص است جز او نبوده است کسی قاهر العدو یل های نامدار عرب هم نمی شدند با ذوالفقار حیدر کرار رو به رو خواندیم خط به خط همه آیات وحی را مدح علی و آل علی بود مو به مو ما دلشکسته ها مگر از خود چه داشتیم؟! ما را نجف نشینی‌مان داده آبرو آرام؟ کوچه های نجف را قدم بزن ... هر جا  دلت شکست فقط "یا علی" بگو
ای صاحب عزا/ ذکرت عبادتم من فاطمیه ها / بیشتر به یادتم بازم می باری با قلب بی تاب بازم می خونم با چشمای خیس تو اون یتیمی: که مادرش رفت من اون یتیمم: که صاحبش نیس… أین صاحبنا، که بیاره ذوالفقار حیدر و أین صاحبنا، که بگیره انتقام مادر و إنتقم منتقم الزهرا س
پُشت غم پنهان شدم ، شاید مرا پیدا کنی کاش مثل قبل در را تو به رویم وا کنی چاه‌ها آرامش من را تمنّا می کنند نخل‌ها تنهایی من را تماشا می کنند هیچکس با حیدرت حرفی نمی زد در مسیر شهر تحویلم نمی گیرد ، تو تحویلم بگیر کَلِّمینی! دارم از این درد ، هق هق می کنم از تو هم دیگر جوابی نشنوم ، دق می‌کنم آسمان خانه ی من ، ماه را گم کرده است چشم کم‌سویت دوباره راه را گم کرده است پُشت چادر چهره‌ی خورشید را مخفی مکن ردِّ دستِ زیر پلکت را بیا مخفی مکن ای وضوح روشن شادیِ من! مُبهم شدی چند وقتی می شود که آب رفتی ، کم شدی قامت مانند سروت این اواخر دال شد این سه ماه آخرت ولله ، سیصد سال شد پر نداری که..، سبک‌بالی نمی آید به تو ! سن نداری که..، کهنسالی نمی آید به تو ! مثل سابق چند گامی با همان شوکت ، بیا لااقل پیش حسن راحت برو راحت بیا ول کن این دستاس را ، آئینه‌گردان علی! از تنور گرم دوری کنی ، تو را جانِ علی درس سختی را علی از رنج تو آموخته طاقت گرما ندارد صورتی که سوخته دیده ام خود را درون آینه ، این مرد کیست؟! فاطمه ! این مرتضی آن مرتضای قبل نیست صحنه ای که پشت در دیدم..،علی را پیر کرد چادر تو زیر پای چل حرامی گیر کرد شیشه‌ی عمر علی بین در و دیوار رفت فضه می داند فقط که تا کجا مسمار رفت از بلورم دوده ی آتش ، تَبَلور را گرفت دومی وقتی لگد زد..،از صدف ، دُر را گرفت بعدِ کوچه هیچکس مانند من ‌کم‌رو نشد دست قنفذ بشکند! بازوی تو بازو نشد گیر افتادی میان همهمه! من را ببخش کاری از من برنیامد فاطمه! من را ببخش باغ خود را نذر بهبودیِ یاست می کنم می شود قدری بمانی ، التماست می کنم زود از پیش علی‌جانت نرو ، جان حسین رحم کن بر خشکی لب‌های عطشان حسین تشنه‌ای که بی صفت‌ها منع آبش می کنند آن لبی که با نوک چکمه خرابش می کنند دور این بی‌کس به غیر از لشکر ابلیس نیست پیکر پاشیده ی او قابل تشخیص نیست راهِ مــادر گفتنش را نیزه ای سد می کند سمِّ مرکب روی جسمش رفت و آمد می کند
قاری حسین(ع) و گریه کنِ فاطمه(س)؛ خداست در خانهٔ علی(ع) چه عزاخانه ای به پاست جانم فدایِ مجلسِ ختمی غریب که مهمان ندارد و پُر از اندوهِ بیصداست حتی "در"ی که سوخته، مرثیه خوان شده با اشک، همنشین شده و صاحبِ عزاست شاید حسن(ع) به زینبِ(س)آشفته حال گفت: گریه نکن! که رفتنِ مادر خودش شفاست در شهر؛ یک نفر به علی(ع) تسلیت نگفت این رسم ناسپاسیِ دنیایِ بی وفاست زهرا(س) کجاست؟! تا که ببیند هنوز هم ردّ طناب، دورِ دو دستانِ مرتضاست(ع) حرفش نداشت هیچ خریدار بعد از این* سنگِ صبورِ روز و شبِ مرتضی(ع) کجاست؟! مادر کجاست؟ تا بشود حالِ خانه؛ خوب مادر که نیست، خانه نفس-گیر و بی صفاست عالم عزا گرفته برایش ولی بدان صدّیقة الشهیده؛ عزادارِ نینواست قلبش هنوز میشود آرام با حسین(ع) آرامگاهِ مادرِ سادات؛ کربلاست هر روزِ هفته؛ بر لبِ گودالِ قتلگاه گریانِ پیکری ست که مابینِ بوریاست! * وَكَانَ لِعَلِيٍّ وَجْهٌ مِنَ النَّاسِ حَيَاةَ فَاطِمَةَ؛ فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ فَاطِمَةُ انْصَرَفَتْ وُجُوهُ النَّاسِ عَنْ عَلِيٍّ تا فاطمه زنده بود، مردم به امیرالمؤمنین علی(ع) روی خوش نشان می‌دادند؛ پس با وفات [شهادت] فاطمه(س) [مردم] به او پشت کردند. 📚 صحیح بخاری، ج۴، ص۱۵۴۹
السلام علیک یاصاحب الزمان گره از کار دل وا می‌شد ای کاش برای دیدنت ای حضرت اشک دو چشمانم چو دریا می‌شد ای کاش سحرگاهی به یمن مقدم تو سرای ما مصفا می‌شد ای کاش وجود زخمی و آلوده ی من به پیش پای تو پا می‌شد ای کاش دل غمدیده و پر درد ما هم به دست تو مداوا می‌شد ای کاش میان زمره ی چشم انتظاران ز زحمت نام ما جا می‌شد ای کاش دل آواره‌ام در زیر پایت شبیه خاک صحرا می‌شد ای کاش مسیر وصل ما هم چو شهیدان به سوی آسمان ها می‌شد ای کاش دم آخر تن صد پاره ی ما غبار راه زهرا می‌شد ای کاش دل نامحرم ما محرم آن غریبی‌های مولا می‌شد ای کاش پس از چنیدن و چند صد سال گریه دگر دستان او وا می شد ای کاش به برق ذولفقاری خاک خورده غرور شیعه معنا می‌شد ای کاش مزار مخفی یاس مدینه به دستان تو پیدا می شد ای کاش غرور چادر خاکی کجایی عزیز فاطمه پس کی میایی
بسم الله الرحمن الرحیم   بستر حضرت رقیه سلام‌الله کارت شده به جای تماشا گریستن کارم شده به جای مداوا گریستن تقسیم کرده‌ایم در این خانه کار را از تو نفس نفس زدن از ما گریستن می‌خواستم به زور تبسم کنم نشد فرقی نداشت خنده‌ی ما تا گریستن گفتند حق ماست صدای تو نشنویم ممنوع کرده شهر به زهرا گریستن حال حسن شده‌است در این خانه تا به صبح یا بینِ خواب ناله‌زدن یا گریستن طوری گره زدند به کارم که چاره نیست جز گوشه‌ای نشستن و تنها گریستن طوری گره زدند تو را پشت در به میخ شد کار پهلویت فقط اینجا گریستن در هِق هِق‌ات مواظب اوضاع خویش باش خون می‌چکد زِ سینه‌ی تو با گریستن مرهم گذاشتیم و افاقه نمی‌کند کارم شده به جای مداوا گریستن مانند تو سه ساله‌ی این خانه می‌شود نان شبش زِ دوری بابا  گریستن... با ناله گفت نیزه نشین  نیزه شاهد است من را ببین کشانده کجا‌ها گریستن دعوا سرِ تو بود و مرا این وسط زدند پای مرا کشید به دعوا گریستن از روی ناقه بد به زمین خورد دخترت جانی نداشتم چه رسد تا گریستن شب بود و زجر آمد و من را کشید و برد  لو داد جای دخترکت را گریستن تا گریه‌ام گرفت مرا بیشتر زدند تاثیر عکس داشت خدایا گریستن تا قافله رسیدم از از وضع صورتم شد باز کار قافله‌ی ما گریستن من خوابِ تو، رُباب ولی خواب اصغرت دیدیم و حالِ  ما شده حالا گریستن (حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۲۳)
امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه یا ایها العزیز نظر کن به سوی ما تا کی برای نافله های سحر گهی با خون دل شود دل شب ها وضوی ما گر مانده ایم شکر خدا پای پرچمت بر تار موی تو گرهی خورده موی ما ساقی اشک! بر دل ما هم سری بزن بوی میِ طهورِ تو دارد سبوی ما هم چون نسیم در به درم می کنی چرا؟ پس کی رسد به خیمۀ تو جستجوی ما آیا شود که نیمه شبی بهر درد دل بد بگذرانی و شوی هم گفتگوی ما ای شهریار عشق به نام مقدست باشد وصال تو همۀ آرزوی ما روضه گرفته ایم قدم رنجه ایی کنی شاید فتد مسیر عبورت به کوی ما از لحظه ایی که حرمت مادر شکسته شد بغضی نهفته مانده ز غم در گلوی ما ای نازنین فاطمه برگرد از سفر خیمه نشین فاطمه برگرد از سفر