eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
664 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در معرکه رو به کربلا می‌میرند در راه رضای مرتضی می‌میرند ‏اینان شهدای آستین در دهن‌اند ‏با تیغِ سکوت، بی‌صدا می‌میرند ‏‌ ⁩ ‏‌
حق و باطل / غزل ------------- به هر میدان ، خطر بنگر سوار غالبی دارد دفاعِ نابجا از پی غرور کاذبی دارد بیا و عرضه کن اندیشه خود را ملالی نیست که در بازار هر کالا یقیناً طالبی دارد تو را از خاک بیرون می برد گردون مهیّا باش جهان چون مرکب است و با خودش هم راکبی دارد همان گونه که دستی می کِشد بر رشته گوهر را کتاب هستی عالم یقیناً کاتبی دارد میان حقّ و باطل آنچه می بینی عمل فرما که هر مسجد امام و هر کلیسا راهبی دارد من از غصب مکان حیدر کرّار فهمیدم که شخص باطل ای دل جایگاه غاصبی دارد بخوان شیواترین تعبیر بودن را تو از مولا حدیث عشق حیدر نکته های جالبی دارد کند تأکید «یاسر» صاحبان فکر را دائم هر آنچه پیش چشم خویش بینی صاحبی دارد ** محمود تاری «یاسر» ------------ غالب : غلبه کننده ، چیره ، افزون بسیار ، برتر ، پیشرو ، قاهر ، پیروز
🏴زبانحال حضرت زینب(س) در فراق مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها 🏴 ۱۴۰۳/۹/۱ بلا گرفتاری ننم لایلای مدینه بیماری ننم لایلای مزارَه تابوتی غریبانه گیدن گیجه یاری ننم لایلای _______________ یوزونده غم گَردی ننم لایلای بیلیمین دردی ننم لایلای گیدن مزاره ئورگی یاره یوزنده غم گردی ننم لایلای _______________ بلا چکن باشی ننم لایلای انیسی گوزیاشی ننم لایلای باشا آچشمیان آیری باجیلارتک یاسیندا قارداشی ننم لایلای _______________ بلا شکیباسی ننم لایلای خدیجه زهراسی ننم لایلای مدینه ده جاه و جلالیله قورولمیان یاسی ننم لایلای _______________ همیشه غصه یئنیم لایلای لباس ماتم گئینیم لایلای هامی یاتاننان سورا آخشاملار حسینه نوحه دیینیم لایلای _______________
(((تنهای حضرت علی (ع))) آهنگ رسم زمونه فارسی و ترکی تنهایم کرده -- رسم زمونه اشگ چشمانم -- شده رَوونه تنهایم تنها -- تاج سرم رفت گرفته بُغضَم -- بال و پرم رفت زهرا یا زهرا (۴) مزارون اوسته --گریان گلَرم گوزوم یاشینی -- ئُوزه اَلَرم بوآیریلماقون -- منی اولدورر اُولُون گُونه جَن -- سنی سسلرم زهرا یا زهرا (۴) زهرایم مُرده -- تاقتم برده بیکسم بیکس--شدم افسرده به دنیا گویید -- شگسته وَقرَم بدونه زهرا -- علی هم مُرده زهرا یا زهرا (۴) بیش یاشیندابیر -- زینبیم قالدی آنا قاره سین -- باشینا سالدی حسن نالاندی -- حسین گریاندی علی قامتی -- سنیب قوجالدی زهرا یا زهرا(۴) وادیِ غربت --دِگر می میرم تاقت ندارم -- زِ جانم سیرم فلک راحت باش -- امیدم مُرده به سیلِ غمها -- منم اسیرم زهرا یازهرا (۴) زهرامی ویردیم -- قاره تپراقه دوزه بیلمرم -- چتین فراقه آیریلیخ دردی -- سالیب ایاخدان نه دِیَم اِیوده -- بو دورد اوشاقه زهرا یازهرا(۴) (محرم)آغلا -- قارا سن باغلا همدم اُول منه-- نوحه یاز آغلا غریبیدیم من -- غریبتر اولدوم قوشول سن بیزه -- اُورک سن داغلا زهرا یا زهرا(۴) ۱۴۰۳ . ۹ . ۳ بقلم محرم کریمی✍
فاستقم کما امرت....mp3
1.88M
"مثل زهرا پای حق می ایستیم" بند۱ "فَاستَقِم کما اُمِرت" * این شعار فاطمه ست(س) شیعه در مسیر عشق در مدار فاطمه ست(س) یک تنه به دل لشکر میزنیم علی(ع) تنها نَمونه یک تنه دم از حیدر میزنیم علی(ع) تنها نَمونه ما مرید غیر حیدر نیستیم مثل زهرا(س) پایِ حق می ایستیم بند۲ "فَاستَقِم کما اُمِرت" محورِ مقاومت تا همیشه فاطمه ست(س) مادرِ مقاومت از علی(ع) محاله که دست بکشیم اگه آتیش بباره غیر ممکنه که خسته بشیم اگه آتیش بباره ما مرید غیر حیدر نیستیم مثل زهرا(س) پایِ حق می ایستیم * سوره مبارکه هود/ آیه۱۱۲ "استقامت کن همانگونه که به تو دستور داده شده است" ملودی: کربلایی یاسین زندی شعر: مرضیه عاطفی
گفتم نیا مغیره ها حیا ندارن گفتم نیا دآغتو رو دلم میزارن اومدی حیف که خسته دیدمت آینه ی من،  شکسته  دیدمت سرو علی، نشسته دیدمت   آه زخمیه دستای نامردی تو مردم تا  به خونه برگردی تو بند دوم به کی بگم گرفته بغض راه گلومو با یه غلاف از من گرفتن آرزومو شعله زده ، آتیش به جون من   حرف دله،  من و تو و حسن پیش یه مرد ، زنو نمی زنن    آه برگشتی به خونه اما نیلی دق دادن علی رو با یه سیلی
سهم علی، ازتو ازاین زندگی کم بوده دردعلی، از غم این صورت کبوده جون علی،(نرو که حالا واسه رفتن زوده)۲ با گریه، منو همخونه نکن،(گریه نکن)۲ خونمو زهرا ویررونه نکن،(گریه نکن)۲ زهرا جان ای ماه و مهتابِ علی میبینی ازغصه ات بی تابِ علی کاش میشد، بهم میگفتی همش خوابِ علی (زهراجان)۴ فاطمه جان،جای توکه میون این بسترنیست فاطمه جان،حال من از حال توکه بهترنیست فاطمه جان,(ببین که حیدردیگه اون حیدرنیست)۲ از وقتی، که زمین افتادی(من شرمندم)۲ پشت در،واسه من جون دادی(من شرمندم)۲ هرچی بودهرچی شد تقصیرمنه این غصه این ماتم تقدیر منه می میرم،ازاین بغضی که گلوگیرمنه (زهراجان)۴
ای در دفاعم خورده سیلی از من مپوشان روی نیلی حرفی بزن بر من بده جانی دوباره حتی بگو از گوشواره و گوش پاره تنهایی ام ببین ، تنهاترم مکن قرآن ناطقم ، بی کوثرم مکن ای قد هلالم کن حلالم ای طایر بشکسته بالم کاری ز دستم بر نیامد ، دست بسته شرمنده ام ای حامی ، پهلو شکسته تنهایی ام ببین ، تنهاترم مکن قرآن ناطقم ، بی کوثرم مکن ‌‌‌ میسوزم ای قامت کمانی زین غم که تو خیلی جوانی دادم زِره اما تو دادی جان خود را گشتی سپر جانِ بلاگردان خود را تنهایی ام ببین ، تنهاترم مکن قرآن ناطقم ، بی کوثرم مکن
آن زهره‌ای که مهر به نورش منور است دردانه پیمبر و زهرای اطهر است بر تارک زنان جهان ، تاج افتخار بر گردن عروس فلک عِقد گوهر ست بانوی بانوان جهان ، سرور زنان درج عفاف و عصمت کبرای داور است او را پدر ، رسول خدا ، صدر کاینات او را علی ، ولی خداوند همسر است بحری ست پر ز دُر و گهرهای شاهوار یزدان ورا ، ستوده به قرآن که کوثر است کیهان تابش دو فروزنده آفتاب گردون گردش دو رخشنده اختر است خونی که داد سرور آزادگان حسین مرهون حسن تربیت و شیر مادر است خواندش پدر به ام ابیها که نور او فیض نخست و صادر اول ز مصدر است زین رو ز جمع اهل کسا ، نام فاطمه در گفته ی خدای تعالی مکرر است تا روزگار بوده و تا هست پایدار عرش خدا ، ز زهره ی زهرا منور است نور مقدسی که به گرداب حادثات کشتی نوح را وسط موج ، لنگر است نوری که زیب بخش مکان است و لامکان از باختر ، فروغ رخش تا به خاور است حورای انسی است و ز مشکین شمیم او گیسوی حور و روضه ی رضوان معطر است شه بانوی حجاز ، ولی کارِ خانه را با فضه ی کنیز ، شریک و برابر است در خانه‌ای که رد قدم های جبرییل گاه نزول وحی خدا ، زیب و زیور است از رنج کار ، آبله می‌زد به دست او دستی که بوسه گاه لبان پیمبر است پیراهن عروسی خود را به مستمند بخشد شب زفاف که مهمان شوهر ست در منتهای اوج بلاغت ، خطابه اش آهنگ، چون پیمبر و منطق، چو حیدر است با آن جلال و رتبه ی والا شنیده ام پهلوی او شکسته به یک ضربت در است آن هم دری که روح الامین اذن می‌گرفت والله ، جای گفتن الله اکبرست گویند تهمتی ست که ما شیعه می‌زنیم پس آتش خیام حسین از چه اخگر است؟ خواهد چو خونبهای جگرگوشه ‌های خویش فردای حشر ، محشر کبرای دیگر است خون خداست خون حسین عزیز او هر قطره خونش از دو جهان پربهاتر است این افتخار بس که ریاضی به درگهش عبد و غلام و بنده و مولا و چاکر است  
سر سفره نشست و با یک آه لقمه برداشت گفت بسم الله گفت این لقمه ها گلوگیر است شهر از ماتم نبی سیر است حزن افتاده در منازل شهر داغ پیغمبر است در دل شهر کوه‌های غیور محزونند چشمه های زلال دل‌خونند کودکان شیر را نمی‌نوشند غنچه ها رخت گل نمی‌پوشند ذکر حسرت نشسته بر لب ماه رحم الله علی رسول الله خواست بعد از غذا بنوشد آب که درآمد صدای دق الباب کاسه از دست‌های او در رفت پا شد از سفره و دم در رفت کیستی وقت شب چه می‌خواهی سائلی یا فقیر گم‌راهی هر که را هرچه باشدش لازم می‌رود کوچه بنی هاشم گفت در وا کنید سائل نیست اهل دریاست بند ساحل نیست او خودش هاشمی‌ و نور جلی‌ست این که پشت در ایستاده علی‌ست مرد وقتی شنید حیدر را رفت و وا کرد گوشه‌ی در را لای در را گشود اما دید ماه هم آمده‌ست با خورشید ماه بر روی مرکب آمده است فاطمه با دو کوکب آمده است السلام السلام یا انصار باری از دوش مرتضی بردار در شب تار غربت آمده ایم پای تجدید بیعت آمده ایم اتفاق غدیر یادت هست که علی شد امیر یادت هست با علی سربه زیر بیعت باش سربلند دم قیامت باش گفت انصار که ؛ عزیز منید حرف بیعت ولی به من نزنید ذکر لبیک پیش تر گفتیم یاعلی با کس دگر گفتیم رای ما مجلس سقیفه شده قبل حیدر کسی خلیفه شده گفت و در را به روی آنها بست تشنه در را به روی دریا بست آخر ای حاجیان بی انصاف کعبه کی میرود به پای طواف چشم‌های دو یار تر گشتند دست خالی به خانه برگشتند آتشی هم به درب خانه نخورد زن انصار تازیانه نخورد بیعت زور نکته ای پرت است دست اگر با دلت دهی شرط است میشناسم که پای بیعت زور درِ یک خانه گشت مثل تنور علی و فاطمه غریبانه بازگشتند تا در خانه فاطمه در حصار غربت شب خواست پایین بیاید از مرکب آه از آیینه‌ی پر از ترکش باید او را علی کند کمکش خواست از پهلویش بگیرد بار دنده هایش شکسته بود انگار بازویش را گرفت اما آه بازویش هم کبود بود آنگاه آه داغی کشید در شب سرد سینه‌اش تیر میکشید از درد نفس از سینه سخت بیرون رفت علی آن شب به خانه دل‌خون رفت شد پیاده به سختی از مرکب چند سال دگر ولی زینب ناقه‌ی بی جهاز واویلا مرد دارد نیاز واویلا پیش آیینه‌ی پر از ترکش محرمی نیست تا کند کمکش زینب آن روز خون‌جگر شده بود چون که با شمر همسفر شده بود
قفس وبالِ بال بود، جای آسمان نبود زمینِ مُرده مقصدِ مسافر زمان نبود دَمی که صاحبِ بهشت، روی خاک پا گذاشت قرار بر بهار بود، حرفی از خزان نبود زمین لیاقتِ امانتی که داشت را نداشت -همیشه‌آزموده‌ای- که مَردِ امتحان نبود چگونه شد کسی که چادرش پناه خلق بود میان خلقِ در پناه خویش، در امان نبود؟! مگر زمان چگونه از گذارِ عمر او گذشت که در شمارِ سال‌ها جوان، ولی جوان نبود؟! نمازِ پشت در به دائم‌الرُّکوعی‌اش رساند قیامِ در قعود بود، قامتش کمان نبود اگر نبود خطبه‌ای که زد به گوش مأذنه نشانی از علی میان اشهدِ اذان نبود نمازهای ما به سمت قبله‌ی مدینه بود اگر مزارِ قبله‌گاهِ کعبه بی‌نشان نبود
در بین بستری و مداوا نمی شوی بانوی آسمانی من! پا نمی شوی!؟ برخیز ای شکوفه ی باغ بهاری ام برخیز ای توسلِ شب‌زنده‌داری ام برخیز و حال و روز مرا روبه راه کُن با چشم کَم سوی‌ات به علی هم نگاه کُن زهرِ بدونِ یارشدن را چشیده ام من کم محلی از همه ی شهر دیده‌ام تنها تو اعتنا به کلامم کُنی بس است جای تمام شهر سلامم کُنی بس است برخاستی و شد پُر خون جای پیکرت آلاله کاشتی وسط باغ بسترت خونابه را به ورطه ی سیلاب می کِشی این رختخواب را چِقَدَر آب می کِشی! مَرهَم به پیش زخم تنت سد نمی شود ردِّ غلافِ بازوی تو رد نمی شود دردت به جانِ من..،تو قنوتِ دُعا نگیر با دستِ بی تعادل خود رَبَّنا نگیر حجم غم تو در دل من بی حساب شد آن بانویِ رشیده‌ی من آبِ آب شد ثانیه های رفتن تو تند می شود دارد نفس نفس زدنت کُند می شود با سنگ،شیشه ی دل من را محک زدند آئینه ی مرا به کوچه کتک زدند در کوچه..،خاک بوی لباس تو را گرفت آن تکّه‌گوشوارِ تو را مجتبی گرفت مهتابِ من سری به دلِ شب نمی زنی!؟ شانه به زلف درهم زینب نمی زنی!؟ خانُم!دعای رفتَنَت از خانه زود بود خانُم!سه ماه آخرِ عمرت کبود بود آه اِی کتاب عشق که بندت گسسته شد آه ای کبوتری که پر تو شکسته شد لطفاً بمان و ترک نکن اهل لانه را بگذار روبه راه کنم وضع خانه را من آن دری که بر سر تو خورد..،می کَنم آن میخ کج که بر پر تو خورد..،می کَنم ای خانه دارِ عرش! سرت درد می کند جارو نزن‌..،تمام پرت درد می کند این آسیا ست گریه نموده به حال تو دستاسِ خانه سُرخ شد از شرمِ بال تو من دست هم به لقمه یِ امشب نمی زنم نانی که پخته‌ای بخدا لب نمی زنم دست از کفن بشوی و علی را کفن نکن این قدر خون به قلبِ حسین و حسن نکن بی تو حسین چشم به خوابی نمی بَرَد این تشنه! لب به کاسه ی آبی نمی برد باشد..،برو..،محل نده زهرا به اشک و آه باشد..،قرار و وعده ی ما بین قتلگاه
چرا شب غم ما را سحر نمی آید چرا زیوسف زهرا خبر نمی آید عزیز فاطمه مهدی بیا به مجلس ما مگر به مجلس مادر پسر نمی آید
یاکه دنیا بود ناپیدا اگر زهرا نداشت یا جهنم بود این دنیا اگر زهرا نداشت جای دیگر را برای زندگی می‌خواستیم آسمانِ ما زمینِ ما اگر زهرا نداشت خُرد می‌گشتیم زیر آسیای دشمنان زیر دستاس‌اش دو دنیا را اگر زهرا نداشت گفت لَوْلا فاطمه .... یعنی که در کارِ خدا آفرینش بود بی معنا  اگر زهرا نداشت فاطمه گفت و کنار او ضمیری چند گفت : وای از اهل کِسا آنجا اگر زهرا نداشت* از علی  خواهش نکرد و از علی چیزی نخواست عشق بود و عشق و بس  اما ، اگر ، زهرا نداشت هیچ فتحی را نمی‌دید آذرخشِ ذوالفقار در رجزهایش علی تنها اگر زهرا نداشت در میان رزم‌ها پشتش به زهرا گرم بود داشت بر پشتش زره مولا اگر زهرا نداشت کار دنیا را ببین  کارش بدستِ فاطمه است وای بر دنیا و مافیها اگر زهرا نداشت کار دنیا را ببین زانو بغل کرده علی بی پیمبر می‌شکست آقا  اگر زهرا نداشت دستِ مولا بسته و بر گردنش شمشیر بود یک علی و آنهمه حاشا اگر زهرا نداشت حرص‌ها خالی شد و پهلوی مادر را شکست بچه‌ها می‌سوختند آنجا اگر زهرا نداشت دختران را زیر بالِ خویش زینب جمع کرد وامصیب شامِ عاشورا اگر زینب نداشت... *هُمْ فَاطِمَةُ وَ اَبُوهَا....
  جلوه هفت فلك از اثر فاطمه است گوهر زهد و حيا تاج سر فاطمه است هركجا بگذرى از ملك فنا تا ملكوت سخن فاطمه است و خبر فاطمه است سایه ی چادر او بر سر ما گسترده است هرچه داريم ز فيض نظر فاطمه است كوثر عشق على خير كثير است ببين زمزم آئينه‏ اى  از چشم تر فاطمه است كهنه پيراهنِ در شام زفاف او را بس جامه ی بخشش و تقوى به بر فاطمه است مسجد شهر مدينه به تماشا بنشست كه جهان بسته به آه جگر فاطمه است قامت چرخ فلك پيش بزرگيش خم است گرچه از بار ستم ، خم كمر فاطمه است گرچه درياى صبورى است ولى غصه و آه مونس زندگى مختصر فاطمه است خون پهلوش به ديوار و در خانه نوشت مرگ در راه ولايت هنر فاطمه است پيشمرگ على خانه نشين شد هرچند پشت در محسن پرپر سپر فاطمه است آنشب از طرز نگاهش دل مولا فهميد لحظه ی سخت وداع و سفر فاطمه است آتش درد نه تنها دل در را سوزاند سينه ی اهل ولا شعله ور فاطمه است گرچه از كوچه بر او خاطره خوبى نيست كوچه كوچه دل ما رهگذر فاطمه است
تمام شهر پی کشتن علی بودند نبود مردی و نامردها ولی بودند که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند چهل نفر که همه قاتل علی بودند به سمت حادثه برگشت آن همه انگشت قسم به فاطمه دیوار و در علی را کشت به کوچه آمده رخصت گرفته اند از هم و صف به صف همه نوبت گرفته اند از هم سپس دویده و سبقت گرفته اند از هم برای ضربه رضایت گرفته اند از هم تمام نیتشان قربة الی الله است و تازه ضربه ی دستی بزرگ در راه است یکی غلاف به قصد ثواب بردارد یکی به نیت مولا طناب بردارد دری که سوخت به یک سمت تاب بردارد لگد اگر بزنندش شتاب بردارد برای کشتن مولا شتاب در کافی است برای حفظ امامت دو تا پسر کافی است گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد چهل نفر همه رفتند و یک نفر آمد چنان بلند شد و دست سمت سر آمد به سوی فاطمه دیوار مثل در آمد همیشه کوچه غمِ اهل سوختن باشد خصوصا اینکه تماشاگرش حسن باشد حسن که ضربه سختی به طاقتش میخورد حسن که ضربه اصلی به غیرتش میخورد چه خوب بود که سیلی به قامتش میخورد ولی از این همه بادی به صورتش میخورد همین نسیم، حسن را هزار سال بس است برای گریه ی هر شب همین خیال بس است گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد ز سمت کوچه ی سر نیزه ها خبر آمد که شمر جای مغیره در این گذر آمد ولی نه روبروی او که پشت سر آمد غلاف خنجر و حنجر به جای بازو شد شبیه مادرش آخر شکسته پهلو شد رسیدروضه به جایی که دیدنش سخت است به حنجری که یقینا بریدنش سخت است تنی که مثله شود پا کشیدنش سخت است "صدای وای بنی" شنیدنش سخت است اگر چه سخت سرت را ، ولی جدا کردند چنان که فاطمه را از علی جدا کردند همین که تیر رها کرد تیغ می بُرّد رفیق می زند و نا رفیق می بُرّد و بوسه گاه نبی را دقیق می بُرّد عمیق بوسه زده پس عمیق می بُرّد چنان پرنده که هی بال را به هم زده است صدای فاطمه گودال را به هم زده است
آدم است او یا مَلَک ماهیّتش معلوم نیست گرچه مخلوق است نوع خلقتش معلوم نیست حضرت زهراست خود تفسیری از آیات قدر آن شب قدری که حتی ساعتش معلوم نیست مادرش یا دخترش من هرچه دقت می کنم با رسول الله،زهرا نسبتش معلوم نیست در کسا بی فاطمه غیر از علی و بچه هاش رحمة للعالمین هم ساحتش معلوم نیست بعد ابر نیلی سیلی در این شب ها شده مثل آن ماهی که نصف صورتش معلوم نیست فاطمیه مثل دردی تا ظهور منتقم طول درمان دارد اما مدتش معلوم نیست روضه یعنی داستان مادری در اوج خود چون به کوچه می رسد یک قسمتش معلوم نیست گرچه معلوم است دارد می رود مادر ولی حضرت فِضه دلیل لُکنتش معلوم نیست ضربه وقتی ناگهان شد بی توجه می خورد ضربه وقتی ناگهان شد شدتش معلوم نیست هم که معلوم است او ریحانة الحوراست و هم که وقت خشم سیلی قدرتش معلوم نیست اینکه قبر علت خلقت چرا مخفی شده درمیان اهل معنا علتش معلوم نیست یادم آمد موقع سجده به مُهر کربلا فاطمه در هیچ مهری تربتش معلوم نیست
چه کنم بی تو اگر زنده بمانم ، چه کنم کاش می شد که در این شهر نمانم ، چه کنم تا سحر خواب نداری و دعا گوی منی شده بیماری تو قاتل جانم ، چه کنم مردم از گریه ی تو خسته ، تو از گریه ی من اشک از دیده ز داغت نفشانم ، چه کنم من که صد ها گره ی کور به دستم وا شد گِرِهم روی گره خورده ندانم ، چه کنم حاضرم جان بدهم چهره ی خود باز کنی گرچه شرمنده از این روی نهانم ، چه کنم تا مغیره رسد از راه حسن می لرزد من به حال پسرم بس نگرانم ، چه کنم گیرم از کوچه به یادت رفت و آمد نکنم با در سوخته ی خانه ندانم ! ! ، چه کنم استخوان های تو بیرون زده لاغر شده ای چِقَدَرَ پیر شدی یار جوانم ، چه کنم ای زمین خورده ، علی هست زمین خورده ی تو بیش از این نیست به تن ، تاب و توانم ، چه کنم به یقین حرف دلم بود که "انسانی" گفت: "من زمین خورده ترین مرد زمانم ، چه کنم"
قرار بود که عمری قرار هم باشیم که بی‌قرار هم و غمگسار هم باشیم اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم کنون بیا که بگرییم بر غریبی هم غریبه نیست، بیا سوگوار هم باشیم در این دیار اگر خشک‌سالی آمده است خوشا من و تو که ابر بهار هم باشیم نگفتی‌ام ز چه خون گریه می‌کند دیوار مگر قرار نشد رازدار هم باشیم نگفتی‌ام ز چه رو، رو گرفته‌ای از من مگر چه شد که چنین شرمسار هم باشیم به دست خستۀ تو دست بسته‌ام نرسید نشد که مثل همیشه کنار هم باشیم شکسته است دلم مثل پهلویت آری شکسته‌ایم که آیینه‌دار هم باشیم
وقتی نبود صحبت ما بود صحبتش وقتی نبود خلقت ما بود خلقتش عالم به درک کنه مقامش نمی رسد نائل به درک فضه بیاید نهایتش چادر نماز فاطمه شأنش نبوت است شأنی که برتر است ز نوح و نبوتش آن از نجابتش که گرفته ز کور رو رفته به جنگ چل نفر این از شجاعتش خانه به خانه منّت انصار را كشيد مانند کوه پشت علی بود غیرتش از سیلیِ به صورت زهرا گذر نکرد محشر درست كرد خداوند بابتش ماندم چگونه بر در خانه لگد زدند جبريل با اجازه می آمد به خدمتش تا گفت: ذابَ لَحمی عَلی... صِرتُ کَالخیال حال علی خراب شد از شرح حالتش تا دست او شکسته شد قلب علی شکست کم میرود به خانه علی از خجالتش زهرا سپرد تشنه نماند لب حسين مانند چوب، خشک شد آخر وصيتش با بازوی شکسته ی خود دوخت پیروهن اما به دست شمر هدر رفت زحمتش
تصویر هجرِ دلدار ، از چشم تر نرفته در ساغرِ دلم جز ، خون‌ِ جگر نرفته یوسف رسید و یعقوب ، هر روز گریه می کرد داغ پسر هنوز از ، ذهنِ پدر نرفته درکِ حضورت ای نور ، در ترکِ خوابِ صبح است پس باخت داده هر کس ، سویِ سحر نرفته اشکِ دم سحرگاه ، از واجباتِ وصل است هرگز کسی به معراج ، بی بال و پر نرفته مال مرا بگیرید ، حال مرا نگیرید آن دل که با تو خوش بود ، دنبال زر نرفته پیری به پای معشوق ، تضمین هر جوانی‌ست عاشق شکسته امّا ، عمرش هدر نرفته بختی سیاه دارم ، کوهی گناه دارم از دست من چگونه ، صبر تو سر نرفته؟! ترک ثواب کردم ، خیلی خراب کردم دریاب این گدا را ، تا سمت شر نرفته بیچاره ی غمت را ، چاره به جز نجف نیست بیچاره تر کسی که ، رفت و دگر نرفته اطراف صحن حیدر ، دنبالِ استخوانم کلب سرای بابا ، جز این گذر نرفته* ما بی تو نا نداریم ، برگرد..،جانِ زهرا این خستگی کماکان ، از تن به در نرفته . . حسی عجیب دارد ، دفنی غریب دارد زهرا بدون حیدر ، هرگز سفر نرفته هنگام غسل،شب شد ، حیدر که جان به لب شد... این زخم‌ها که تازه است ، حتّی اثر نرفته دادِ علی بلند است ، بغضش به آه بند است چون فکر کرد با خود ، میخ این‌قَدَر نرفته! *كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيد
با این که گناه کارم و بی‌پروا هرگز نشود دلم... جدا از مولا! روزی که شناسنامه‌ها می‌سوزند... نام پدرم: علی‌ست... مادر: زهرا!
حال و روزم فرق دارد ،روزگارم مضطر است خانه ام بیمار دارد ... مادرم در بستر است هر کسی آمد عیادت گفت مادر رفتنی‌ست از طبیبان هم شنیدم روزهای آخر است از ته دل مطمئنم‌ دوستم داری هنوز طفل ، بدرفتار هم باشد ، عزیزِ مادر است بر خودت زحمت مده ، سرفه امانت را برید با تکانِ سر بفهمانم که حالت بهتر است از سرم یک لحظه حتی سایه‌ات‌ را کم مکن ای که زیر چشم هایت سايه‌ی انگشتر است . . گوش شهر از پهلوانی های قنفذ پر شده آنکه رفت از یاد نامش‌،پهلوان خیبر است در سلام دومی مردم رقابت می کنند آنچه مانده بی جواب اما سلام حیدر است تا علی حال تو را پرسید گفتی بهترم گل گلِ پیراهنت اما جوابی دیگر است از حسین بی کفن ، با زینبت گفتی سخن سنِ زینب از مصیبت‌ هاش خیلی کمتر است پیرهن با شوق می بافی ، بمیرم مادرم آخرش عریان ، حسینت زیر سم لشکر است آتش در می‌رسد روزی به اهل خیمه گاه کهنه میخِ در ، تهِ گودال ، کهنه خنجر است
از زبان امام حسن مجتبی علیه السلام خواستم کاری کنم در کوچه ها اما نشد خواستم با سر بگیرم ضرب سیلی را نشد بسته شد یک چشم مادر بعد داغ کوچه ها آنچنان که چند ماهی جز به زحمت وا نشد یاس هجده ساله بعد از ماجرای در خمید اینچنین حتی به پیری قدِّ یک زن تا نشد بعد محسن هر چه با امید می گشتم ولی بین اهل خانه یک لبخند هم پیدا نشد فضه مادر شد برای مادرم در پشت در مادر اما بعد محسن دیگر از جا پا نشد عرش از خون گریه های مادرم لرزید و حیف... حیف اما قلب مردم باز هم احیا نشد خانه را فردا که می شستم ز خون مادرم دیگر این دنیا به چشمم لحظه ای زیبا نشد
غم داری و با مرتضی چیزی نگفتی از آنهمه رنج و بلا چیزی نگفتی همسایه ها مرگ تو را می خواستند و در حقشان غیر از دعا چیزی نگفتی من محرمت بودم ولی شرمنده کردی کردی مراعات مرا چیزی نگفتی اندازه ی یک مرد جنگی زخم دیدی اما جلوی بچه ها چیزی نگفتی دستاس را شستی که چشم من نیوفتد از زحمت زخمت چرا چیزی نگفتی شانه ز درد شانه ات بالا نیامد با زینب از این ماجرا چیزی نگفتی دیدی که قلبم سوخته شکوه نکردی سیلی که خوردی بی هوا چیزی نگفتی حیدر فدای غیرتت بانوی حیدر افتاده بودی زیر پا چیزی نگفتی این زد تو را،آن زد تورا، اما عزیزم تو مادری کردی به ما چیزی نگفتی زانوی حیدر با تن تابوت لرزید جز رفتنت این روزها چیزی نگفتی کابوس تو پیراهن خونیست ،درخواب جز یا حسین و کربلا چیزی نگفتی
اثری کاش که برآه دل ما بخشند مرهمی برجگر سوخته دل ها بخشند لاله ای باش دراین دایره کز روز ازل داغ رابرجگر لاله ی صحرا بخشند تاکه مجنون نشوی لذت غم رانچشی سعی کن تا که ازاین می به توصهبا بخشند ازخدا خواسته ام گربه مدینه بروم رنگ وبوئی به من ازگلشن طاها بخشند می وزد بوی بهشت ازدرو دیوار بقیع عطری ازمعرفت ای کاش که برما بخشند ما خرابیم نه آن تربت خاکی، ای دوست کاش یک لحظه به ما دیده ی بینا بخشند هیچ دانی چه بود اشک عزای زهرا آبروئی است که براهل تولا بخشند هرکه مسکین دراوست دو عالم  دارد چه نیازست به او دولت دنیا بخشند گنه ما به خداوند ترازو شکن است جرم مارا مگر آن روز به زهرا بخشند بذر اشکی که درامروز«وفایی» افشاند داردامید ازآن توشه ی فردا بخشند
دیشب از درد و دل من با خدایم گریه کردی امشب اما از سکوت غم فزایم گریه کردی اشکها را با مشقت پاک کردم از نگاهت پا به پایت گریه کردم ،پا به پایم گریه کردی سوختم از غربت تو سوختی از قسمت من من برایت غصه خوردم تو برایم گریه کردم مرد من، کوه غیورم کاش زهرا را ببخشی من بمیرم پیش چشم بچه هایم گریه کردی گفته بودی درد و دل کن سعی کردم پس چرا تو تا سخن آغاز کردم از صدایم گریه کردی پیشوازت آمدم تا در به لبخندت گشایم وقت برگشتن چه شد که در قفایم گریه کردی