eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
690 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم بی‌نظیر هر جوانی «اسامه»وار به ما یاد داده‌ست پیر بودن را یادگار ازخودش گذاشته‌است رازی از «بی‌نظیر» بودن را زده هرقرعه را به‌نام خودش اقتدا کرده بر امام خودش به مرادش رسیده پس دارد داغ ننگ اسیر بودن را در سرش‌ تا هوای اعجاز است راهِ رفتن برای او باز است می‌فروشد به سختی پرواز لذّت گوشه‌گیر بودن را هردلی دائماً پی نور است تا حریم خداست، مستور است آن‌کسی که گرسنه می‌خوابد می‌برد فیض سیر بودن را در دفاع از شکوه باورها می‌شتابد به‌جنگ خنجر‌ها تا به ترسیده‌ها نشان بدهد رمز و راز دلیر بودن را درزمانی که تنبلی هنر است هرکه فعّال‌تر غریب‌تر است! می‌برد هرکسی که می‌فهمد خستگی‌ناپذیر بودن را... می‌رسد بانگ؛ «جاءَنصرالله» عاقبت غالب است حزب‌الله پس به لطف خدا تحمل کن سختی در مسیر بودن را هرکه در این‌طریق، هادی شد یک‌تنه پاس‌دار وادی شد در همه عمر آرزو کرده‌ست «در رکاب امیر بودن» را
ایتامِ غریبِ چارده معصوم‌اند از دیدن صاحب الزمان محروم‌اند "عجّل لولیّک الفرج" باید خواند تا وقت ظهور، شیعیان مظلوم‌اند
. این جمعه هم گذشت و    مولای ما نیامد آن آفتاب روز        آدینه ها نیامد       یابن الحسن کجایی         داداز غم جدایی این جمعه هم گذشت و    ما مانده ایم و تقدیر با ناله از دل تنگ     با یک غروب دلگیر یابن الحسن کجایی... این جمعه هم گذشت و    دلها چه بی قرار است معنای آن دوباره    یک هفته انتظار است یابن الحسن کجایی... این جمعه هم گذشت و  تازه شده مصائب از کربلا بلند است   فریاد( این طالب) یابن الحسن کجایی... ای آرزوی هر دل     دل گشته نخل طورت ای کاش زنده باشیم   تا جمعه ی ظهورت یابن الحسن کجایی....
225.2K
دل و روح ما، سر و جان ما، "لِتُرابِ مَقْدَمِكَ الفِدا" "عَظُمَ الْبَلاء، بَرِحَ الْخَفَا"، "فرج" است راه نجات ما همه ناتوان، همه روسیاه، همه در کشاکش راه‌وچاه همه تا کمر به گِل گناه، خِجِلیم، "وَانْکشَفَ الْغِطَا" العجل مولا... گوشواره نه‌رسیده شام‌غمی به‌سر، نه‌رسیده از سحری خبر نه‌کسی به‌فکر کسی‌دگر، تو بیا که "وَانْقَطَعَ الرَّجا" نه‌کسی هوایی فیض‌رب، نه به‌فکر واجب‌ومستحب "ظَهَرَ الفَسادُ بِما کسَب"، تو بیا که تازه شود هوا غم شام و کوفه و کربلا، شده داغ جان تو سال‌ها که هرآن‌صباح و هرآن‌مساء،"بَدَلَ الدُّموعِکَ بِالدِّماء" گله و شکایت خویشتن، به کجا برد دل تنگ من؟ تو بیا سری به‌دلم بزن، که تو "مُستَعانی‌و‌مُشتَکی" تو بیا که سر بزند بهار، به خزان دائم روزگار به جهان ما برکت بیار، که "بِیُمْنِکَ رُزِقَ‌الْوَرىٰ" تو بیا که عهدِ وفا شود، دل خلق جای خدا شود که زمان صلح‌وصفا شود، "بِجَمالِکَ کَشَفَ الدُّجىٰ" تو بیا و چاره‌ی نو بساز، که به ما شود در صبح باز شب عاشقان تو بس دراز...، "وَ بِنورِ وَجهِكَ مُنتَهىٰ" مجتبی_خرسندی
بسم الله الرحمن الرحیم ای در درون جانم و جان از تو بی‌خبر وز تو جهان پر است و جهان از تو بی‌خبر چون پی برد به‌تو دل‌وجانم، که جاودان در جان و در دلی، دل‌وجان از تو بی‌خبر ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو پیر از تو بی‌نشان و جوان از تو بی‌خبر نقش تو در خیال و خیال از تو بی‌نصیب نام تو بر زبان و زبان از تو بی‌خبر از تو خبر به نام‌ونشان است خلق را وآنگه همه به نام‌ونشان از تو بی‌خبر جویندگان جوهر دریای کُنهِ تو در وادی یقین و گمان از تو بی‌خبر چون بی‌خبر بود مگس از پرّ جبرئیل از تو خبر دهند و چنان از تو بی‌خبر شرح‌وبیان تو چه کنم؟ زانکه تا ابد شرح از تو عاجز است و بیان از تو بی‌خبر عطار اگرچه نعره‌ی عشق تو می‌زند هستند جمله نعره‌زنان از تو بی‌خبر
سوگند بہ هر ڪلام زینب… یا رب بر ذڪر علے الدوام زینب… یا رب از ڪار فَرَج گِره گشایے فرما امشب تو بہ احترام زینب… یا رب
شروع با خطاب به ای آرزوی عشق، تمنا کنم تو را در شاه بیت عاطفه انشا کنم تورا پرسند اگر تجلی حسن تو را ز من با آفتاب و آینه معنا کنم تورا تو راز سر به مهری و در سجده از خدا خواهم به آه و ندبه که افشا کنم تو را وقتی اسیر غربت دنیایی خودم در کنج دل بگردم و پیدا کنم تو را شرمنده ام که در اثر روسیاهیم خیمه نشین خلوت صحرا کنم تورا (این دیده نیست قابل دیدار روی تو چشمی دگر بده که تماشا کنم تورا) تا مست فیضتان شوم و مستفیض لطف دعوت به جشن (بزم) زینب کبری کنم تو را روشن ز نور عصمت او عالمین شد تفسیر شادی و غم زینب حسین شد حیدر که بوده زینت هستی عبادتش زینب ز عرش آمده گردیده زینتش زینب، چه زینبی؟ که شده در طفولیت آغوش پنج حجت حق مهد عصمتش زینب، چه زینبی؟ ز همان خردسالگی خواندند صابرین، جبل استقامتش جبریل خاکبوس اتاق جلالتش روح القدس ملازم روح قداستش جایی برای عالم دیگر نمانده است آنجا که هست زینب و علم و فقاهتش هرجا سخن به یاد حسین است لاجرم آید کلام زینب و عشق و محبتش چشمی به سمت سایه ی او هم نرفته است سوگند میخورم به حیا و نجابتش زیبا سروده شاعر دلداده ای که گفت: (زینب عفیفه ای است که در راه عفتش) (عباس می دهد نخ معجر نمی دهد) یک لحظه چادر شرف از سر نمی دهد جز مصطفی که نام علی بی وضو نگفت تفسیر نام او احدی مو به مو نگفت تفصیل شان زینب کبری نگفتنی است چون عارفی که قصه رازِمگو نگفت از چهار سالگی غم زینب شروع شد دنیا به جز حدیث جدایی به او نگفت می خواست از حکایت محسن کند سوال آمد میان حنجره بغض گلو نگفت مادر! دلیل روی کبودت چه بوده است؟ هر قدر کرد دخترکش پرس و جو، نگفت مادر دلش گرفت و زبان باز کرد و گفت: (می زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت) (زن را کسی مقابل شوهر نمی زند) (مادر کسی مقابل دختر نمی زند) وقتی سخن ز گرمی فردای محشر است زینب به فرق فاطمیون سایه گستر است او ابر رحمت است به دریای کربلا ماییم قطره ای که به دریا شناور است در ماجرای زندگی زینب و حسین یک روح عاشقانه ولی در دو پیکر است رحمت به روح شاعر دلخسته ای که گفت: ابیات ناب را که چنان درّ و گوهر است (احکام ارث در همه جا چون بیان شود سهمی ز خواهر است و دو سهم از برادر است این امتیاز در خور زینب بود که او میراث عشق را به برادر برابر است) جان ها فدای زینب و قلب صبور او از صبر و از غریبی او دیده ها تر است زینب چه دید روز دهم بین قتلگاه کز گفتن و شنیدن آن قلب، مضطر است آن حنجری که بوسه بر آن داد مصطفی حالا نشان بوسه شمشیر و خنجر است آن سینه ای که مخزن اسرار عشق بود دردا که زیر چکمه شمر ستمگر است ( "والشمرُ جالسُُ" نفس مادرش گرفت) (سر را برید و روبروی خواهرش گرفت)
هر آینه از غیب ندا می آید از ماذنه ی فَرَج صدا می آید ای منتظران گناه را ترک کنید ارباب خودش پیش شما می آید
قسم به سینۀ مجروح مادرت زهرا   تو بر ظهور دعای فرج بخوان مولا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که هنوز شرار دود ز بیت علی رود بالا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که علی بود هنوز عزادار مادرت زهرا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که هنوز علی است مثل تو مظلوم و بی کس و تنها تو بر ظهور دعای فرج بخوان که کند همیشه مادر پهلو شکسته بر تو دعا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که حسن به زیر ضرب لگد دید مادر خود را تو بر ظهور دعای فرج بخوان که حسین فتاد پشت در خانه، مادرش از پا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که هنوز صدای نالۀ محسن رسد به عرش خدا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که به نی بوَد هنوز سر پاک سیدالشهدا تو بر ظهور دعای فرج بخوان که بود شـرارۀ دل «میثم» همیشه وقف شما
ای آنکه ظهور، بر دعایت بسته‌ست اَلطاف خدا، به اِلتجایت بسته‌ست شب ناله کنی، صبح فرج می‌آید این رمز، به رازِ دست‌هایت بسته‌ست
یافاطمه، ای مَلَک ارادتمندت ای باغ بهشتِ علوی لبخندت ای‌کاش که باشیم و ببینیم آن‌روز ... با آن« دو نفر» چه می کند فرزندت
بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم این صدای ناله زهراست می آید به گوش از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم خون محسن می‌چکد از آن درِ آتش زده خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم دید تا طشت پر ازخونِ حسن را خواهرش گفت با چشمان گوهر بار أَینَ المُنتَقِم نیزه داران آنقدَر بر پیکر اکبر زدند شد تنش مانند نیزه زار أَینَ المُنتَقِم با عمود آهنین افتاد آخر بر زمین با سر آن سر لشکر و سردار أَینَ المُنتَقِم خون اصغر را که می پاشید سمت آسمان گفت جدّت با دل خونبار أَینَ المُنتَقِم کرد با خون دلش مویِ سفیدش را خضاب بین مقتل سیدالاحرار أَینَ المُنتَقِم در میان قتلگه که دست و پا میزد حسین در حرم شد کار زینب زار أَینَ المُنتَقِم از حرم تا قتلگه میزد صدا (أَینَ الحسین) تا تنش را دید میزد زار أَینَ المُنتَقِم زجر ملعون دختر از قافله جا مانده را می‌کشد با زجر روی خار أَینَ المُنتقم زینبی که سایه اش را چشم نامحرم ندید شد تماشایی سرِ بازار أَینَ المُنتَقِم