eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
739 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آوای خوشی از آسمان می‌آید مهمانی یارِ مهربان می‌آید برخیز که با نسیم جان‌افزایی بوی خوش ماهِ رمضان می‌آید
چون روح که در قالبِ جان می‌آید باران به کویرِ تشنه‌گان می‌آید ای آن‌که وصالِ آسمان می‌خواهی برخیز صدایِ رمضان می‌آید
از اشک، ترم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله! شوقم، شررم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله! گفتند "پذیرایی" و مهمان داری من پشت درم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله!
ای دوست زِ رحمت، دلِ آگاهم ده در ماه دعا سیرِ الی اللهم ده ماهِ رمضان و ماه مهمانی توست در محفلِ مهمانیِ خود راهَم ده مرحوم
برای ما نگاهت آفتاب است چراغان کردن دنیا ثواب است دعا کردم بیایی زیر باران دعا در زیر باران مستجاب است
🔸 هنوز سبز نشد شاخه‌های بی‌ثمرت درخت خشکِ قنوتم..، کجاست برگ و برت گناه؛ ظرفیتِ اشک را گرفت از تو آهای کاسه‌ی چشمم! چه آمده به سرت شکسته‌پر شده‌ای، یاکریمِ بام کریم هوای نفس چه زخمی زده به بال و پرت 🔸 خدا خدای لبم را ز من مگیر..، خدا بیا و رحم کن ای رب به عبد بی هُنرت تمام سود مناجاتِ تو، دم صبح است ضرر نکرده کسی که نشسته تا سحرت رفیقِ بنده نوازی و ما فقیر نیاز نمی‌شود که بیفتد به حال ما، نظرت؟! به حرمت رمضان کاسه‌ی مرا پُر کن ببین گدای قدیمی رسیده پشت درت امید طفل خطاکار، مادر است فقط فدای فاطمه..، آن باوقارِ معتبرت زمانِ مُردن ما می‌رسد بزرگِ نجف علی بشارت دیدار داده بر بشرت به روزه‌دار بگوئید روضه، افطاری‌ست نه چند دانه‌ی‌ خرما، نه چای پُر شکرت فدای تشنه‌لبی که دو قطره گریه بر او برای وصلِ خداوند، کرده تشنه‌ترت ▪️ صدای خواهری از روی تل بلند شده: فدای حنجر خشک تو..، مادر و پدرت هزار نیزه و شمشیر و تیغ جای خودش... خدا بخیر کند..، نعل و جسم مختصرت!
با ظلمت گناه مرا دشمنم کنید با چل‌چراغ اشک مرا روشنم کنید پیراهنِ گناه در آرید از تنم از جنسِ عفو، پیرهنی بر تنم کنید حدّاقل دکم نکنید از درِ سرای من راضی‌ام که خار همین گلشنم کنید نه روی توبه مانده برایم نه جرئتی رحمی به حال رو سیَهِ بی‌ جَنَم کنید حتی خجالت از روی من شرم می‌کند چوبم کنید، سنگ کنید، آهنم کنید فصل بهار را به زمستان بیاورید خود را به من دهید و مرا بی منم کنید مثل نسیم از سر جُرمم گذر کنید یا چشم‌پوشی از لکِ این دامنم کنید عصیان شبیه شمر به من حمله می‌کند این یاحسین های مرا جوشنم کنید ** در قتلگاه پیرهنش سنگ و خاک شد پس خاکی‌ام کنید که پیراهنم کنید
تا ببینم رحمت پروردگار خویش را می‌شمارم باز جُرم بی‌شمار خویش را روز و شب فرقی ندارد پیش من چون با گناه تیره کردم آسمان روزگار خویش را هر زمستان رفت، آمد یک زمستان دگر چون به دست خود خزان کردم بهار خویش را از همان روز ازل باید خدایی می‌شدم در حریم یار می‌جُستم دیار خویش را هیچ‌کس مانند تو خیر و صلاحم را نخواست کاش دستت می‌سپردم اختیار خویش را کاش دست مهربانت سایه‌بان من شود تا بپوشانم خطای آشکار خویش را صحبت از عفو و بزرگی و کرامت می‌شود تا به سمت تو می‌اندازم گذار خویش را تو یقیناً می‌شناسی خوب‌تر از من مرا من نمی‌دانم صلاح کاروبار خویش را عهد می‌بندم نباشم غافل از اعمال خود باز یادم می‌رود قول و قرار خویش را کاش می‌فهمیدم این آلوده‌دل من نیستم حال که عمری کشیدم انتظار خویش را بس که سر زد از من رسوا خطا و اشتباه عاقبت از دست دادم اعتبار خویش را پیله کرده نفس امّاره به جسم و روح من کاش روزی بشکنم قُفلِ حصارِ خویش را آبرو بخشیدی و من آبرو بردم فقط در میان خلق کم کردم عیار خویش را خواب غفلت آمد و خود را به چشمم عرضه کرد در عوض دادم دل شب‌زنده‌دار خویش را چندقطره اشک و دست خالی و چشمان تَر... با خودم آورده‌ام داروندار خویش را بین زندانِ گناهان، یاد تو افتاده‌ام؛ تا مگر پیدا کنم راه فرار خویش را "یا الهَ العالَمین إِغفِر ذُنوبی بِالحُسِین" هرچه باشم روی لب دارم شعار خویش را ** ای که با لب‌های تشنه قتلِ صبرت کرده‌اند... زینب از کف داده بعد از تو قرار خویش را
آمد رمضان و می‌دهد ماه نوید کز مشرق آرزو گل نور دمید هرکس که نهاد گام در راه علی در خلوت دل به وصل دلدار رسید
اولِ سال است انگورِ ضریحت نوبر است سائلی باز آمده در حسرت انگشتر است مادرم زهراست ، بابایم علی مرتضی رسم ما در عید دیدار پدر با مادر است پر نجف باشد الهی سالِ مولا دوستان سیرِ ایوان نجف از سیر عالم خوشتر است زائرانِ درگهت کردند کارِ آفِتاب خاک صحرای نجف در اصل ذرّه پرور است وارد شهر نجف از هر طرف شد سجده کرد سجده بر خاکِ نجف از واجباتِ نوکر است آسمان کاغذ شود، جنگل قلم،  دریا جوهر هر چه از حیدر بگویند باز از او کمتر است سبزه ام را می سپارم دست آقای نجف طالعم دست علی باشد برایم بهتر است اعتقاد هر کسی باشد برایش محترم سیزده را دوست دارم زاد روز حیدر است
🪴حلول و آغاز ضیافت الهی، مبارک باد. با سوزِ دل و ناله و با آه بيا با شرم حضور و دل آگاه بيا اكنون كه خدا سُفره‌ی رحمت چيده‌ست ای بنده، سـوي ضيــافت الله بيا شاعر: ~~~~اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج~~~~
. منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد صبح همراه سحر خیز جوانش برسد خواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعد ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد پرده چاردهم وا شود و ماه تمام از شبستان دو ابروي کمانش برسد لیله القدر بیاید لب آیینه‌ی درک سوره فجر به تاویل و بیانش برسد نامه داده ست ولی عادت یوسف اینست عطر او زودتر از نامه رسانش برسد شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد ظهر آن روز بهاري چه نمازي بشود که تو هم آمده باشی و اذانش برسد .