🦋 می ترسم، تشییع جنازه ام شلوغ شود...
🪶خاطره ای خواندنی از سرلشکر شهید #محمدحسن_طوسی به زبان سردار کمیل
🍂 يک روز بعد از پایان عمليات #والفجر۸ ،شهیدطوسی تویوتا را روشن کرد، حرکت کردیم به سمت اهواز...
در حال طی کردن مسیر اروندکنار آبادان، بودیم. فضایی معنوی و روحانی در خلوت من و شهیدطوسی ایجاد شده بود، یاد دوستان و یاران شهیدمان می افتادیم. نامشان را می بردیم و به حال آنها غبطه می خوردیم.
🍁تو همين حال وهوا سير می كرديم. شهيد طوسی از فراغ دوستانش خيلی نارحت بود، احساس دلتنگی اش با نفس کشیدن های عمیق و چهره غم انگیزش مشخص می شد.
من هم، همینطور نام دوستان را یکی یکی می بردم؛ اشک دور چشمانمان حلقه زده بود...
🪴شهید طوسی با صدایی لرزان و با بغضی بی درمان، لب به سخن گشود و یادی از دوستان شهیدش در واحد #اطلاعات و #عملیات کرد:
🍀نصيرائی" شهيد شد؛ "مرشدی" شهيد شد؛ "بهاور" شهيد شد؛ "معصومی" شهيد شد؛
🌾 توصیفی از احوال شهدای اطلاعات و عمليات می كرد و هر چند لحظه یکبار، آهی از سر فراغ و جدایی می كشيد.
و به قول ما مازندرانی ها "نوازش می داد" یا اینکه برای شان "مویه خوانی" می کرد.
بیش از حد ناراحت بود تا حالا او را این گونه ندیده بودم.
🌴 تو همین حال و هوا بوديم که شروع كرد به سرزنش کردن خودش. از جاماندگی از قافله ی دوستان شهیدش ناراحت بود و دائماً خودش را سرزنش می کرد. من که حالش را اینگونه دیدم، گفتم:
🌱 «تو هم انشاءالله شهيد می شی، همه ما آرزو داريم به #شهادت برسيم. دیر یا زود تو شهید می شی، من هم شهید می شم. همانجا دعا کردم:"خدايا از شهدا دورمان نكن"»
📍شهيدطوسی گفت: «بیشتر برای #زمان_بعد_از_شهادتم، #ناراحتم.»
▪️متوجه حرفش نشدم، با تعجب گفتم:
«بعد از شهادت كه نارحتی نداره!»
🔹گفت:«برای ما داره... "نصيرائی" را ديدی؟ "مرشدی" را ديدی؟ "بهاور" را ديدی؟"معصومی" را دیدی؟»چند تن دیگر از شهدا را نام برد و گفت:
🌳 «ديدی اين بچه ها چقدر بچه های مظلوم، چقدر بچه های پركاری بودند، چه كارهای بزرگی توی جبهه كردند. تو خودت در جبهه شاهد بودی و ديدی که آنها چقدر زحمت كشيدند و چه از خودگذشتگی های بزرگی را انجام دادند و چه نخوابی ها، چه سختی ها و مجروحيت هایی را متحمل شدند. وقتی آنها شهيد شدند، فقط در همان محدوده ی محل، روستا و یا شهرشان تشيیع شدند. هیچ كسی آنها را نمی شناخت و آنگونه که سزاوارشان بود از آنها تجلیل نشد. آنها گمنام و ناشناخته ماندند و شخصيت و زحمات شان برای مردم ناگفته ماند.»
🍂 به فکر فرو رفتم، با خود گفتم: یعنی چه این حرف ها؟! چرا طوسی باید ناراحت و نگران بعد از شهادتش باشد؟!
☀️گفتم:حالا چرا باید ناراحت باشی؟گفت:«از آنجائیکه من فرمانده این بچه ها بودم، مردم و مسئولین مرا می شناسند. #ناراحتم و #می_ترسم از آن روزی که وقتی من شهید شوم، تشییع جنازه ام #شلوغ شود، صدا و سیما وارد شود، مسئولین بیایند، برایم تبلیغات کنند. کل استان اعلامیه پخش کنند.برای بعد از شهادتم هم ناراحتم. من خودم را شرمنده نصيرائی، مرشدی، بهاور و معصومی و ديگر شهدایی که واقعاً زحمت کشیدند و نامی از آنها نیست، می دانم. من خودم را كوچكتر از آنها می دانم. تلاش و زحمت اصلی به عهده آنها بود ولی چون که من مسئول بودم، از من تجلیل می شد. من خودم را شايسته و سزاوار نمی دانم. آنها هستند که باید تجلیل شوند.»
#مازندران_دیارِ_علویانِ_خطشکن
🌹کنگره بزرگداشت ۱۰۴۰۰
شهید استان مازندران:
🌐 @jangderang_ir