#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
پسرک ما جلوی فامیلهای باباجونش داشت نطق میکرد،🙄
ازش پرسیدن: «میخوای چهکاره بشی؟»
برگشت گفت: «من نمیخوام شاغل باشم.
میخوام مثل مامانم تو خونه بیکار باشم.»😐🤪
بهش گفتم: «قبلِ تشریففرمایی شما، من معلم بودم. شما اومدی خونهنشین شدم.»
میگه: «عه چرا؟؟؟ بازم معلم میبودی خب!!»
میگم: «خب باید میذاشتمت مهد کودک، میرفتم سرکار!!»
میگه: «نه، نه، خوب شد نبودی...»😁
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پسته_خندون
پسر دوسالهام، موقع نماز میاد کنارم میایسته و هر کاری من انجام بدم تقلید میکنه و انجام میده...
یهبار وسط نماز سکسکهم گرفته بود.
هربار که من سکسکه میکردم فکر میکرد که از ارکان نمازه و از خودش صدا درمیآورد!😂😅
#مشکات_محبی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادوم_خونه،_پستهی_خندون
فردا من و همسرم به مدرسهی دخترم دعوت شدهایم؛ برای مراسم قدردانی از اولیاء فعال.
امروز دختر ۷ سالهام از خواب بیدار شد و گفت: «مامان میشه فردا نری مدرسه؟»
با تعجب گفتم: «برای چی؟ نمیشه نرم! آخه دعوت کردن.»
- خب پس بابا نره!
- چرا؟
- آخه من چند تا کار بد دارم تو مدرسه. از بابا خجالت میکشم!
- حالا یه کم اون کاراتو بگو، شاید بتونم یه جوری کمکت کنم.
- نگارشهام رو نمینویسم بعضی وقتا. روی یکی از دوستام آب ریختم. قمقمه آبم میفته رو زمین، سر و صدا میشه. یه بار به جا دوستم دیکته نوشتم یواشکی، همون روزی که دیکته خودم بد شد، اون دوستم به جای من نوشت؛ آخه خیلی دوست داشت یه بار خیلی خوب بشه. جواب سؤالا رو جای بچهها میگفتم بعضی موقعا. با یکی از بچهها دعوام شد،بهش حرف زشت زدم....اووووم دیگه یادم نمیاد.
کمی فکر کردم و گفتم: «حالا چی میشه بابا هم باشه؟ من بهش میگم بچهها تو مدرسه بعضی وقتا ناقلا میشن دیگه!»
گفت: «نه! آخه من پیش بابا آبرو دارم! دوست ندارم این ناقلاییهامو هم بدونه.»
- خب اینا هم مثل ناقلاییهای تو خونه هست دیگه.
- تو که اونا رو نمیگی به بابا.
یادم آمد من هیچوقت به بابا از دخترم شکایت نکردم و دخترم خیلی خوب این را درک کرده.
یادم آمد سر دختر اولم که جوان و ناآگاه بودم، شکایت میکردم و او هم خوب درک کرده بود.
دخترم را بغل کردم و برایش موضوع دعوت مدرسه را توضیح دادم. با خوشحالی گفت: «پس بابا رو حتما ببر...»
یکدفعه گفت: «فقط از مدیرمون بپرس برای چی پرونده بچههای ناقلا رو میذارن زیر بغلشون؟ حالا نمیشه بدن دستشون؟ آخه زیر بغل هم شد جا؟؟؟»
با عصبانیت ساختگی گفتم: «مگه دیگه چیکارا کردی ناقلا؟؟؟»
خلاصه روز دختر ما هم اینطوری شروع شد!
#شهربانو_هماورد
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
+ فاطمه خانوم جانمازتو از وسط اتاق بردار لطفا!
- اون که مال من نیست.
+ پس مال کیه؟
- مال خداست.
+ چرا مال خدا؟!
- آخه اسم خدا روش نوشته شده، خودش باید بیاد جمعش کنه...
+ 😶🤕🤔
#حاتمپور
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
#کاشت_موی_رایگان_فوری😜
شب اومده به دستهای بابا نگاه میکنه و با غصه میگه: «دست من مو نداره!»🥹
منم براش کاشتم... 🥲😍🤣
#زینب_حاتمپور
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
هر وقت مطلبی از دخترم تو گروه میذاشتم، بهش نشون میدادم و میگفتم: «مامان ببین حرفات قشنگ بوده بقیه پسندیدن، برات قلب فرستادن ...»
دیروز میگه: «مامان بیا ببین دارم چیکار میکنم!»
رفتم دیدم چهارپایه گذاشته داره ظرف میشوره!
میگه: «برو تو گروه مادرانه بگو دخترم منو غافلگیر کرد. برام ظرفا رو شست!»
#هدا_نیکآیین
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
من: «مَهدی پاشو بریم بیرون.»
مَهدی ۵ونیم ساله: «اول بگو کجا میریم تا ببینم دوست دارم بیام یا نه!»😏
من: «تو برات زوده از الان اینقدر استقلال!»😒
مَهدی، با یک نگاه سنگین: «مامان! من طرفدار پیروزی هستم، نه استقلال!!»
😁😂
#حدیث_حاجیزاده
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
دختر ۶سالهام: «مامان بیا ببین کاردستی درست کردم.»
من (با ذوق): «اینا کیاند؟ منو باباییم؟»
- نه بابا. این منم، اینم همسرم. تازه دستامونو دادیم به هم، قلبم بالای سرمونه.
+ الهی من قربون خودتو اون همسر خپلت..😅
#بیات
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
#صندوق_سیار_بدم_خدمتتون؟
دختر ۶ساله من صندوق رأی درست کرده🗳
بصورت سیار خونه پدربزرگش اینا هم برده.
تا الان هم ۶ تا رأی با کد ۴۴ أخذ کرده...😃
#زهرا_زارع
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
#اطلاعات_عمومی_بچه
#به_وقت_شام
زهرا از روی صندلی پرید کنار سفره و با لبهای گرد و چشمهای ریزکرده، بلند گفت: «صبونه بُعولیم.»
نرگس سر بالا انداخت: «زهراااا صبونه نیست!»
بعد رو به من آروم گفت: «چیه؟ شامه یا ناهار؟»
#مهدیه_دهقانپور
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
#دعوا_سرِ_خدا
#خدای_تسبیحها
صدای جیغ و دادشون رو میشنوم. دارن سر یه چیزی با هم دعوا میکنند.
یهو دخترک ۶ساله میگه:
«زینببببب نکِش، خدا دردش میاد! »
#سیده_طیبه_صافی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
#سلامتی_همهی_پزشکها_ازجمله_پزشک_ناسا!
- مامان به نظرت من بزرگ شدم دکتر بشم یا فضانورد؟
- نمیدونم مامان. هرکدوم که بیشتر علاقه داری.
- آخه به دوتاشم علاقه دارم.
فهمیدم... میشم دکتر ایستگاه فضایی. فضانوردا که مریض شدن خوبشون میکنم.
- اوهوم فکر خوبیه...
#فائزه_الماسی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
#از_اعصابی_که_فدا_میکنیم
اسباببازی اعصابسنج رو بالاخره بابا درست کرد. دخترک نشست و یهکم بازی کرد. براش سخت بود. گذاشته بودش روی اپن. دلم خواست امتحان کنم.
دسته رو برداشتم و شروع کردم به جلو رفتن.
باورم نمیشد اینقدر کم بوق بزنه!
یهو دخترک گفت: «مامان! تو انقدر اعصاب داشتی من خبر نداشتم؟!!!»
نابودم کرد...😂
#راد
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
#معنویت_به_سبک_دخترم
دختر ۱۰ سالهام یک روز عصر با مادرم برای روضه منزل شهید رئیسی رفتن، گویا اونجا دختر ما چادر کشیده روی سرش و هایهای گریه کرده و چندبار دستمال کاغذی گرفته.
فرداش مامانم ازش پرسیدن:
- مامان جان میشه ازت بپرسم برای امام حسین داشتی گریه میکردی یا برای شهید رئیسی؟
گفت:
- هیچ کدوم! برای آوا (دوستش که به تازگی رفته فرانسه)!
#ثمین_شاطری
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
#شاید_ما_اشتباه_میگوییم
پسر من پنج سالشه و به سیبزمینی میگه:
سیزبمنی
بعد اومده از من میپرسه:
مامان! شماها به سیزبمنی چی میگید؟!!!😅😂
#فاطمه_شریعتمداری
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
#در_آینده_چهکاره_شویم_آقاجان؟!
پسر هشت سالهم: «مامان! شنیدم امام زمان میرفتن پیش یک آقای خیاطی؟»
من: «بله.»
پسرم: «حتما میخواستن واسه سربازاشون لباس بدوزن!» 😅
من: «نه مامانجان! امام زمان پیش هر آدم خیلی خیلی خوبی که باشه میرن به شغلش کار ندارن.»🥹
#نفیسه_متحدین
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
مهدی: «مامان میشه امسال کلاس اول نرم؟»
من: «چرا؟»
مهدی: «آخه امسال عقلم کمه، بذار سال دیگه برم که عقلم زیاد بشه.»😌😁
#حدیث_حاجیزاده
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
من دست میزنم با نواهای حماسی.
سجاد میگه: «دش نژن، بوگو مگ بر آمیکا.»
من میگم: «مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل.»
میگه: «اینجوری نه، داد بژن.»
داد میزنم.
میگه: «بسه، بسه حالا شینه بژن بوگو حشین حشین!»
#فهیمه_صمدی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
مهدی(۶ساله): شب بخیر.
من: شب شما هم بخیر.
مهدی: شب همه بخیر (با کمی مکث) به جز کسانیکه اذیتم می کنن!!
من: مثلا کی؟
مهدی: اسرائیل، ترامپ، بایودنت!
#حدیث_حاجی_زاده
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
#رقیب_عشقی_آنه_شِرلی
محمدطاها سه سال و نُه ماهه و مامان فاطمه ۲۵ ساله؛
من عاشق انیمیشنهای قدیمی مثل «حنا دختری در مزرعه» و «زنان کوچک» و «آنه شرلی» هستم.
دیروز شبکه نهال آنه شرلی نشون میداد، به پسرم گفتم: «محمدطاها من این فیلم رو خیلی دوست دارم! 😍 (خیلی شخصیتش شبیه بچگیهام هست)
یه نگاه متعجب به من و تلویزیون انداخت بعد با تأسف گفت: «چطوری میتونی دوسش داشته باشی؟ خیلی صحبت میکنه و مالیلا (ماریلا) رو ناراحت میکنه. تازه فکر کنم اینقدر حرف میزنه دوستاش هم خسته بشن! اصلاً مامان چرا اینو دوست داری؟ ولی من تو اسنپ زیاد حرف زدم گفتی 'زیاد حرف نزن! راننده سرش درد می گیره' بعد آنه زیاد حرف میزنه ناراحت نمیشی و دوسش داری!» 😐😳🤣
#فاطمه_درویشی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
#چیزی_نیست_بمبه!
امروز از توی خیابون یه صدای بلند اومد مربوط به کارای ساختمونی،
بعد فاطمه حسنای دو سالونیمه اومد پیش من و داداش توی گهوارهش، نازش کرد و گفت: «عسیسم! داداشم! نترسیا هیچی نیس، صدای بمب بود.» 😂
حالا من میگم اینا سربازای ظهورن، ملت باورشون نمیشه.
نتانیاهو! تحویل بگیر! این بچه دو سالونیمهمونه!
#آرزو_نیایعباسی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
امروز دخترم گفت: «مامان پاککنم دوباره نیست.»
منم از توی آشپزخونه گفتم: «مادرجان من کارخونهی پاککنسازی نیستما!😩
مثل خواهر و برادرت باید پاککن رو سوراخ کنم بندازم گردنت.»
دخترم گفت: «مدرسه گفته گردنبند ممنوعه!»😳😂
#هدا_نیکآیین
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
محمدصادق کلاس دومه و داره کتاب نگارش رو کامل میکنه؛ درس چوپان درستکار.
یه بخشی از کتاب این سوال رو نوشته:
«سه جمله از زبان گوسفندان بنویس.»
سه سطر نوشته:
«بع بع بع بع... »😂
#حدادی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
پسر ۹ سالهم در حال دیدن پخش سخنان رهبری در تلویزیون و خواندن زیرنویسش همزمان:
- مامان «قشر» جزیره است؟
من که «قشم» شنیدم میگم: «آره مامان!»
- نوشته امروز هزاران نفر از «قشر» رفتن دیدن آقا😍
من: 😳🤔🧐
جمله زیرنویس که نصفه خونده:
دیدار هزاران نفر از قشر(های مختلف مردم)
#ن_متحدین
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
#بادومِ_خونه،_پستهی_خندون
[ساعت ۱:۰۰ بامداد]
من، بیهوش و فاطمهآلاء قبراق و سرحال؛
- مامان، من نمیتونم الان اسم برا بچههام انتخاب کنم!
+ چرا؟ 🥱
- چون بچه نمیخوام!
+ چرا؟!! 😵💫
- چون هنوز شُلغمو انتخاب نکردم... . 🤪
#فهیمه_مددی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan