#بادومِ_خونه_پسته_ی_خندون
مادربزرگ یک کابینت دارد پر از خوشمزهجات، برای وقتی که نوهها مهمانش هستند. اینبار هم نوبت آدامس نعنایی بود.
دوپسرخاله که به نقی و ارسطوی فامیل مشهورند، خوشحال و راضی از خوردن آدامس، در حالیکه برنامه مورد علاقهشان را میبینند باهم گفتگو میکنند؛
اولی: «آدامس خیلی خوبه. دهن آدمو خنک میکنه.»
دومی: «آره، خیلی خوبه. اینجوری دهنمون عرق نمیکنه.»
ما نگاه... ما غش...🤣
#پورخسروی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan
#بادومِ_خونه_پسته_ی_خندون
#بچه_شیشه
امیرحسین گفت: «من بچه شیشه هستم!»
گفتم: «چرا؟!»
و توی ذهنم با خودم میگفتم «آره پسرم، جنست که خرده شیشه داره...»
و البته داشتم کلی فکر و تحلیل میکردم که چرا به چنین کشفی رسیده؟
تا اینکه کاشف به عمل اومد شعر من بچه شیعه هستم رو توی کلاس شنیده.
حتی بخش کوچکی از شعر را هم حفظ شده بود🥰
قبلا تلاش کرده بودم که اینطور چیزها را توی خانه پخش کنم تا به گوششان بخورد و کم کم ملکهی ذهنشان شود ولی اقبالی نشان نداده بود و معمولا خودش قطع می کرد.
حالا تأثیرات اولین تجربهی کلاس با حاجآقاها در مسجد رو میدیدم...
#میرزایی
در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
http://eitaa.com/janojahanmadarane
https://ble.ir/janojahan
https://rubika.ir/janojahaan