eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
533 دنبال‌کننده
1هزار عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
؟ خیال همسرم را راحت کرده بودم، اما خودم بی‌استرس نبودم. سفر برای خانمی که همسرش در آن سفر یار و همراهش نیست، سخت و همراه با نگرانی‌ست. مخصوصا اگر همسر تاکید زیادی داشته باشد که «حواست باشه از همسفرا جدا نشی، راهو گم نکنی، گم نشی، غریب و سرگردون و تنها نمونی. با جمع برو، با جمع برگرد». و تو خیالش را راحت کرده باشی که «چشم، حواسم هست، راه رو بلدم، امنیت برقراره، مسیر ناآشنا نیست ولی چشم». اما چشمتان روز بد نبیند. خانم توی شلوغی و ازدحام جمعیت، جایی که نه خودش و نه همراهان اینترنت ندارند، گوشی‌ها آنتن ندارند و خلاصه هیچ راه ارتباطی وجود ندارد که به گروه ملحق شود، گم شود. از آخرین باری که گم شدم، شاید نزدیک سی سال می‌گذشت، تا همین چند شب پیش. شب آخری که کربلا بودیم، من به مدت چهار ساعت گم شدم. راه ناآشنا نبود، من دختربچه سه ساله نبودم، دشمن نامحرمی دوره‌ام نکرده بود، اسیر دست دشمن نبودم، کسی نگاه چپ به من نمی‌کرد، کسی قصد کتک زدن من را نداشت و اتفاقا هرکس متوجه می‌شد که گم شده‌ام، سعی می‌کرد کمکم کند. یکی بهم پاوربانک داد، یک نفر دیگر هات‌اسپاتش را فعال کرد که به نت وصل شدم، دیگری گفت:«بیا با گوشی من که هم نت داره، هم رومینگش فعاله، تو هر پیام‌رسانی که فکر می‌کنی همراهانت دسترسی دارن، بهشون پیام بده و موقعیتت رو بگو». خلاصه من در جمعیت امن، محترم و شریفی بودم اما پریشانی، اضطراب، نگرانی و ترس همه‌ی وجودم را فراگرفته بود. هر آنچه روضه از گم شدن دختر سه ساله ارباب شنیده بودم، برایم تداعی شد. ✍ادامه در قسمت دوم؛