eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
533 دنبال‌کننده
1هزار عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
از روی پشت‌بام‌ خانه‌ی ما رو به قبله که بایستی، از آن خیلی دورها دو‌ نقطه‌ی نورانی می‌بینی. آن‌جا گلدسته‌های حرم امام‌رضا است. اگر فضا زمان انیشتین بُعد احساسی و معنوی داشت، در این‌جا فشرده می‌شد. شاید هم پر‌رنگ‌تر می‌شد. مشهد جای خاصی است. هر جای دنیا را برای زندگی انتخاب کنم، انتخاب اولم مشهد آقاجانست. وقتی کوچک بودم چشم‌های نقاشی‌ام را خیلی درشت می‌کشیدم برادرم می‌گفت: «هر کس چیزی را می‌خواهد که ندارد.» ولی من در مشهد زندگی می‌کنم و مشهد را می‌خواهم. مثل کسی که کنار معشوقش است ولی دلش برایش تنگ می‌شود. در محله‌ی ما از هر خیابانی که بپیچی بالاخره روی یار را می‌بینی، دست به سینه می‌ایستی رو به گنبد و گلدسته‌ی یار و سلام می‌دهی. ترس از دست‌دادن این نعمت مثل زالو گوشه‌ی قلبم چسبیده است. وقتی برج‌میلاد تهران را ساختند خواب دیدم وارد تهران شده‌ام و همه جا پر از ابر سیاه و دود است. فضا تاریک بود و من دست‌های یخ‌زده‌ام را مشت کرده بودم و نفس‌نفس می‌زدم. چشم‌هایم دنبال یک نشانه‌ی آشنا در خیابان‌ها می‌گشت، یک گنبد و گلدسته‌ی طلایی که با دیدنش پیدا شوم. ولی هر‌جا چشم می‌چرخاندم برج‌میلاد را از بین ابر‌های سیاه می‌دیدم. خودم هم نمی‌دانستم کِی این‌قدر عاشق مشهد شدم که کابوس رفتن می‌دیدم. ✍ ادامه‌ در بخش دوم؛