eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
533 دنبال‌کننده
1هزار عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
خوردن دسته‌جمعی چیپس و ماست موسیر و پاستیل و آلوچه، موقع زنگ تفریح، لبه‌ی نمناک باغچه، زیر درختان کاج حیاط مدرسه، نماد خوش‌گذرانی ما دهه‌شصتی‌ها بود. دَم‌دَم‌های عید، بساط عیش و نوش به چغاله بادام و گوجه سبز نمک‌زده تغییر می‌کرد. اما من ریالی هم خرج این چیزها نمی‌کردم. معده‌ی بسیار سازگار و صبوری داشتم، اما چشمانی به شدت حریص. حریصِ خواندن... تمام پول‌توجیبی‌ام خرج کتاب و دفتر و جزوه و مجله می‌شد. ضیافت پادشاهانه‌ام دوشنبه‌ها بود. درس و مشق را خوانده نخوانده، کنج خلوتی برای خودم می‌یافتم‌. به دیوار تکیه می‌زدم و ضمیمه‌ی چاردیواری روزنامه‌ی جام‌جم را می‌گشودم. مثل فیلم نارنیا که بچه‌ها از درِ کمد به دنیای برفی وارد می‌شدند، چاردیواری برای من دریچه‌ی ورود به دنیای کلمات بود. آن‌قدر در خواندن غرق می‌شدم که اگر مادرم کم کردن شعله‌ی اجاق را به من می‌سپرد، آن‌ شب غذای سوخته داشتیم. دوران نوجوانی را با کله‌ای پر از کلمه و معده‌ای خالی از چیپس و پاستیل سپری کرده و در عنفوان جوانی مثل همه‌ی دخترها راهی خانه‌ی بخت شدم. عروسی باب دل آن‌ها که دنبال دختر قد بلند، با دور کمر باریک می‌گشتند. ✍ادامه در بخش دوم؛