eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
532 دنبال‌کننده
1هزار عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
در تاریکی اتاق چشم دوخته‌ام به صفحه چند اینچی گوشی موبایل، پلک می‌زنم تا اشک‌هایم مانع تماشای گنبد طلایی آقا نشوند و زمزمه‌وار در دلم خودم را سرزنش می‌کنم که «دیدی قدر ندانستی؟ داشتی دعوت می‌شدی، با دست خودت دعوت‌نامه را پس فرستادی، به بهانه‌ی عید و سردی هوا و شلوغی ...» بعد از ازدواج، به خاطر بارداری و زایمان و دوباره بارداری و نوزاد و...، چهار سال بود که زیارت امام رضا(ع) نرفته بودم و حسابی دلتنگ و بهانه‌گیر شده بودم که چرا آقا ما را نمی‌طلبند. تا این که قسمت شد برای تحویل سال ۱۴۰۱ به مشهد برویم. بخاطر بچه‌ها نمی‌خواستیم داخل آستان باشیم، نیم ساعت به لحظه تحویل سال خود را به خیابان امام‌رضا رساندیم. تمام صحن‌ها و رواق‌ها از یک ساعت قبل بسته بود و خیابان هم تا چشم کار می‌کرد مملو از جمعیت شده بود. مردم به دور خورشید حلقه زده بودند تا در آن لحظه‌ی زیبا غرق نورش باشند. اصلاً حس و حال آن لحظه قابل وصف نیست. همه سراسر شور و اشتیاق و تمنا و شکرگزاری که در آن لحظه‌ی باشکوه در کنار امام رئوف بوده‌اند و دست به دعا که إن‌شاءالله تمام سال توفیق خدمت به اهل بیت را داشته باشند. ادامه در قسمت دوم؛