eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
533 دنبال‌کننده
1هزار عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه‌های محرم و صفر آن سال‌ها که دبستانی بودم، فقط بازی‌ها و شیطنت‌هایی نبود که به تنهایی یا با همراهی پسرک‌ها انجام می‌دادیم، و آخر سر هم دخترها دعوا می‌شدند، چون آن موجوداتِ گریز پایِ مذکر سرعتِ فرارشان از ما بالاتر بود. روضه‌های خانگی دهه هفتادِ عَزیزی‌ام که مامانِ بابا بود، شور وحرارت خاصی داشت، حتی برای بچه‌ها که خیلی اهل روضه نبودند. عزیزی یک مدیر قوی بود، عینکی، قد بلند، دقیق و البته مهربان. برنامه‌ریزی و تقسیم وظایف می‌کرد، از کارهای آشپزخانه و اتاق پذیرایی گرفته تا جفت کردن کفش و دمپایی‌های مهمان‌ها که از وظایف بچه‌ها بود. گاهی یک مهمان ویژه داشت مثل مامان‌جون، که مامانِ مامان بود. مامان‌جون از آن مادربزرگ‌ها بود که تا می‌نشست بچه‌ها دورش جمع می‌شدند و هیچ کدام‌شان دست خالی از پیشش برنمی‌گشتند. دیده بودم که با دست یا کارد یا دندان، شکلات و آبنبات نصف می‌کند برای بچه‌هایی که دیرتر رسیده بودند به دامن پر مهرش. محرم آن سال که قلبش همراهی قبل را نداشت و دکتر برای انجام بعضی کارها به او کارت قرمز و زرد داده بود، مامان‌جون به خانه‌ی ما آمد، بلوز و دامنِ مشکی مجلسی‌اش را با انگشتان سفید و ناخن‌های کشیده و انگشتر طلایش با آن قاب مستطیل که با حروف ابجد «یا علی» رویش حک شده بود، از ساکش در آورد، دستی رویشان کشید و مرتب کرد، روی هم چید و به مادرم گفت: «نَنه صدیقه! بیو اینارِه یه نیگوی بنداز بیبین خوبه؟ بَرِی روضه‌ی حاج خانُم؟» مامان یک هَم در قابلمه‌ی خورش زد و از پنجره‌ی کوچک رنگی بین آشپزخانه و پذیرایی سَرَک کشید و گفت: ✍ادامه در بخش دوم؛