eitaa logo
جان و جهان | به روایت مادران
534 دنبال‌کننده
1هزار عکس
48 ویدیو
2 فایل
اینجا هر بار یکی از ما درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس.🌱 ارتباط با ما؛ @mhaghollahi @zahra_msh
مشاهده در ایتا
دانلود
! از روضه منوره، بهشت پرنوری که در چند ده متری مزار نبی بود، بیرون می‌آمدم؛ بعد از جیغ و هوار شنیدن، چشم دزدیدن از چشم‌های سیاه زنان شرطه، صف کشیدن، و نرسیده و ننشسته مجبور به نماز خواندن شدن، که کسی اشکی نریزد و به جایی دست نزند. حالا ناکام و دل افگار و کش کش بیرون می‌آمدم. چندباری برگشتم و سلام دادم. شرطه جوان بیرون داد زد: «لا سلام، لا! finish! فقط دعا الله الله!» همه زن‌ها از هر جا که بودند سلام می‌دادند، پاهایشان را زمین می‌کشیدند و به شرطه به هزار زبان غر می‌زدند. دورتر نشستم. دختر قشنگ سبزپوشی تازه رسیده بود و با شرطه‌ها برای لحظه‌ای ایستادن چانه می‌زد. فایده نداشت. دختر فروریخت، کنار دیوارک‌های پلاستیکی فروریخت و خودش را چسباند یک گوشه. دیگر داد و فریاد شرطه جواب نمی‌داد. شرطه کم آورد یا قشنگی یا غمش دلش را سوزاند. دختر هی به گنبد سبز رسول مهربان نگاه کرد و اشک ریخت. من به دختر نگاه کردم و اشک ریختم. آه رسول‌الله! ما در به در یک لحظه لمس پلاستیک‌ها و برزنت‌های مقدس مسجد شما بودیم، ولی همان سبزی دور، همان هاله مهربانی غالب بر نامهربانان، ما را می‌کُشد. حالا که همه‌اش فیلم‌های غزه پر از «فدای تو محمد» و «دوستت دارم ای محمد!» هست، ما بیشتر به قدرت عشقت حسرت می‌خوریم. کاش که محمد ما هم باشی؛ کاش ما، پشت سرت باشیم. در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan
بخش دوم تقارن عید نوروز و ماه مبارک تعطیلی‌های نا‌به‌هنگام انداخته بود به جان کلاس‌ها. گوشی‌ام را از لبه کتابخانه برداشتم تا ساعت کلاس‌های مجازی فردا را چک کنم. توی جو همکلاسی‌ها و فامیل و معمولی‌ها همه چیز عادی بود. بحث کاشت هسته پرتقال به جای ماش و نحوه پاک کردن لکه‌های سیاه پرده خیلی ساده و معمولی در جریان بود. آتش‌بس غزه برای ما شاگرد تنبل‌ها حکم استراحتگاه بین راهی را داشت که جهادگرانی وسط میدان جنگ به ناگاه دچارش شده باشند و سلاح‌ها را به کناری پرتاب کرده باشند و بعد از کشیدن نفسی راحت، همه چیز را به بایگانی سپرده باشند. آن بیرون اما آن سوی بلندی‌های جولان و توی آن نوار باریک سوخته بی‌تابی افتاده به جان مادرها. و من باز جز «چه کنم؟» گفتن تدبیر دیگری در توبره‌ام یافت نمی‌شود. از فضای معمولی‌ها زدم بیرون و رفتم توی فیلم‌های سید دوست‌داشتنی تا شاید صدای ملکوتی‌اش جوابی از عالم بالا توی دامنم بیاندازد. داشت می‌گفت هرجا گیر می‌افتیم به توصیه رهبر خلوت انس می‌کنیم با خدای رحمان و رحیم. سجاده‌ام را باز باید بیاورم! ما به سلاح دعا نیاز داریم، دعاهای کوچک و افلیجمان شاید راهی باز کنند برای کاری دیگر، آموختنی بیشتر، برای خسته نشدن، و برای قیام ... . شاید نفس‌های ما ضرب‌در شب‌های قدر بشود و مثل عصای موسی راهی نو که تا به حال به اندیشه‌مان هم خطور نمی‌کرد پیش پایمان بگشاید... . به غزه اول دعا کنیم و بعد؟ در جان و جهان هر بار یکی از مادران درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 💠 بله | ایتا 💠 🌐 ble.ir/join/69TZ9jm6wJ 🌐 https://eitaa.com/janojahanmadarane